بیست سال از حضور نظامی امریکا در افغانستان میگذرد. اینک نیروهای نظامی این کشور در حالی افغانستان را ترک میکنند که این کشور با آینده ناروشن، منطقه با پیامدهای ویرانگر بازگشت هراسافگنان به قدرت، و امریکا خود با خطر باختن منطقه در قمار بزرگ بازی جنگ و صلح در افغانستان روبهرو است.
این مقاله تحلیل انتقادی است از وضعیت بیست سال اخیر افغانستان در پیوند با ماهیت پنهان هدفهای امریکا در این کشور و نیز چشمانداز پیامدهای بازی جنگ و صلح در این کشور. هدف حضور نظامی امریکا در افغانستان:
هدف نخستین حضور نظامی امریکا در افغانستان پس از حادثه ۲۰ سنبله ۱۳۸۰ (۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱) به گفته مقامهای این کشور جنگ با تروریسم (نابودکردن القاعده) و هدف دوم آن تاسیس دولت مردمسالار در افغانستان بود. حالا که امریکاییها این کشور را ترک میکنند، این پرسش مطرح است که این کشور چقدر به هدفهایش دست یافته؟ پاسخ به این پرسشها مایوسکننده است. وضعیت امنیتی کنونی افغانستان نشان میدهد که پس از بیست سال حضور نیروهای امریکایی در این کشور، نه تنها القاعده از افغانستان و منطقه نابود نشده، بل بر عکس به گفته مقامهای اطلاعاتی افغانستان، تعداد سازمانهای هراسافگن از دو سازمان (القاعده و طالبان) در سال ۱۳۸۰، امروز (۱۴۰۰) کمازکم به بیست سازمان تروریستی رسیده است.
در تاسیس دولت مردمسالار با آنکه کامیابیهایی نصیب افغانستان شده؛ اما بنیادهای دولت با گذشت دو دهه از تاسیس آن -که مدت کمی نیست- و صرف صدها میلیارد دالر، لرزان است. دلیلهای زیادی وجود دارد که نشان میدهد، امریکا به عمد علاقهمند ایجاد دولت سستبنیاد بوده است. حمایت پیدا و پنهان این کشور از ناقضان حقوق بشر، سوداگران بزرگ مواد مخدر، مقامهای حکومتی رشوتخور، و فسادگسترده مالی در دستگاههای دولتی، گوشهای از مانعهای استحکام دولت قانونمدار و با ثبات بوده است.
پیامدهای حضور نظامی امریکا در افغانستان: پیامدهای منفی حضور نظامی امریکا در افغانستان را که حاصل اِعمال سیاستهای امریکا بوده، میتوان چنین خلاصه کرد:
۱- کشتهشدن نزدیک به سهصد هزار شهروند ملکی و نظامی (۱) (روزانه ۴۷ تن)،
۲- زخمیشدن بیش از پنجصد هزار شهروند ملکی و نظامی (۲) (روزانه ۶۷ تن)،
۳- معتادشدن بیش از سه میلیون شهروند به مواد مخدر(۳) (روزانه ۴۰۵ تن)،
۴- افزایش تولید تریاک از صفر در زمان امارت طالبان به حد اوسط شش هزار تن در سال (۴).
رابطه امریکا با طالبان: با آنکه در ظاهر گفته میشود که امریکا علیه طالبان جنگیده؛ اما در واقع بعضی از قرینهها نشان میدهد که این کشور زمینهساز ظهور و اوجگیری قدرت دوباره طالبان در افغانستان بوده است؛ نکتههای زیر نشاندهنده این ادعا است:
۱- بر پایه آمار اداره بازرسی امریکا در امور بازسازی افغانستان، از زمان حمله امریکا در سال ۲۰۰۱ میلادی تاکنون ۲ هزار و ۴۳۹ نظامی امریکایی در افغانشتان کشته و ۲۰ هزار و ۶۶۳ تن زخمی شدند. در حالی که حمایت مستقیم پاکستان از هراسافگنانی که در جنگ با امریکا در افغانستان، سبب اینهمه کشته و زخمیشدن امریکاییها شدهاند، آشکار است؛ اما امریکا هیچگاه اقدام جدی علیه پاکستان نکرده. در نظر داشته باشیم که اگر طور مثال کشور دیگری و در جای دیگری از جهان صد امریکایی را بکشد، واکنش این کشور در برابر عاملان قتل شهروندانش به شدت خشمگینانه خواهد بود. واکنش انفعالی امریکا در برابر پاکستان گویای این حقیقت است که این کشور به نوعی حامی غیرمستقیم طالبان است.
۲- امریکا قتل بن لادن را بزرگترین دستاورد خود در مبارزه با هراسافگنی اعلام کرده، این در حالی است که بعضی از شاهدها گویای این است که در آغاز یورش امریکا به افغانستان در سال ۱۳۸۰، یک گروه ویژه عملیاتی که مامور تعقیب و ضربهزدن بر القاعده بود، با وجود نزدیک شدن در چند ده متری بن لادن، اجازه نیافت که او را بکشد.
گری برنستان، مامور پیشین سیا که در ماموریت دالتون فری در تورا بورا –منطقهای هممرز با پاکستان- بوده، میگوید: «تردیدی نیست که رهبر القاعده در آن مقطع زمانی در این منطقه بود. من اطلاعات انسانی دقیق داشتم. من دیدم که او از جاده پایین رفت و گزارشهایی به دست من رسیده بود که بن لادن را در حال عبور از خیابانهای کابل دیده بودند. ما افراد مجهز به تلفنهای ماهوارهای در نقاط مختلف مامور کرده بودیم و ائتلاف شرق افغانستان نیز منابع انسانی در سراسر منطقه پراکنده کرده بود. ما شاهد بودیم بن لادن پشت سر هم سخنرانی میکرد و ما دیدیم که در حال حرکت در خیابانهای نانگر چند بار توقف کرد. من گزارش همه این خبرها را در دست داشتم و خبرهای حرکت وی به کوهستانهای تورا بورا نیز به دستم رسیده بود. به همین دلیل بود که این امر را با اصرار دنبال کردم». (۵)
این مامور سیا مدعی است که در حالی که گروه عملیاتی ویژه میتوانسته بن لادن را بکشد، به این گروه دستور عقبنشینی داده شد. این مطلب نشان میدهد که امریکاییها خلاف ادعاهای خود، چندان در مبارزه با سرکوب القاعده مصمم نبودهاند.
۳- هفته نامه تایمز لندن مدعی است که به سندهایی دست یافته که نشان میدهد، حامد کرزی، رییس جمهوری پیشین از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۴ ششصد میلیون دالر برای تقویت طالبان از بودجه افغانستان مصرف کرده است. این هفتهنامه همچنان فاش کرده که آقای کرزی پنج مرکز آموزشی برای طالبان در و لایتهای هلمند، قندوز، ننگرهار، فاریاب و لوگر راهاندازی کرده است.
پرسشی که در پی این ادعا ایجاد میشود این است که در حالی که یکی از ماموریتهای اصلی امریکا در افغانستان مبارزه با هراسافگنی بوده، چگونه این کشور دست رییس جمهور افغانستان را سالها باز گذاشته بود که به طالبان کمک کند؟ از این بر میآید که امریکا بر حامیان هراسافگنی هیچگاه سخت نگرفته.
۴- بعضی از منبعهای امنیتی به صورت غیررسمی میپذیرند که بارها امریکاییها مانع بازداشت فرماندهان و چهرههای شاخص هراسافگنی شدهاند که امنیت ملی افغانستان در چند قدمی گرفتاریشان قرار داشته.
۵- یکی از معینان امنیتی پیشین وزارت داخله که نمیخواهد نامی از وی گرفته شود، برایم گفت که در زمان ریاست جمهوری حامد کرزی، این وزارت موفق به دستگیری یکی از سخنگویان طالبان در قندهار شد؛ اما به محض انتقال فوری او به کابل، همین که هواپیمای حامل این اسیر به میدان هوایی کابل فرود آمد، چند موتر شاسی بلند شیشه سیاه وابسته به نظامیان امریکا، هواپیما را محاصره کرده، سخنگوی طالبان را حین پیادهشدن از هواپیما با خود بردند و هنوز چند دقیقه نگذشته بود که این سخنگو در تماس با خبرنگاران، خبر دستگیری خود را رد کرد.
ضیای رفعت، استاد دانشگاه کابل
۶- امریکاییها با بسط نفوذ بر شماری از تلویزیونها و رادیوهای پرطرفدار کشور، در برجستهسازی عملیاتهای نظامی طالبان، نقش داشتهاند. رسانههای نفوذپذیر از امریکا، با سرخط قراردادن خبرهای نظامی طالبان، و نقطههای ضعف حکومت، روحیه ملی را تضعیف و در کنار آن در شخصیتسازی چهرههای نزدیک به سفارتخانههای غربی تلاش کردهاند. در واقع امریکا با حمایت غیرمستقیم از طالبان و حمایت مستقیم از سازمانهای مدنی، سعی کرده که کنترل هر دو جریان را در اختیار داشته باشد.
همین نمونههای اندک، کافی خواهد بود که از رابطه پیداوپنهان امریکا با گروههای هراسافگن در افغانستان پرده بر دارد. جای یادکرد است که با تضعیف حضور سیاسی – نظامی امریکا در افغانستان، شمار زیادی از شهروندان افغانستان؛ مانند ترجمانان، پیمانکاران، مقامهای بلندپایه پیشین دولتی، رانندهگان و کسانی که از نزدیک با امریکاییها در افغانستان کار کردهاند، جرات خواهند یافت که چشمدیدهای خود را از زدوبندهای این کشور با هراسافگنان افشا کنند. بعید نیست که نگرانی امریکا از این موضوع سبب شده باشد که این کشور شش سال پیش؛ هنگام خروج دهها هزار سربازش از افغانستان، هزاران ترجمان و کارمند افغانستانی را که با نظامیان امریکایی همکار بودند، به امریکا انتقال دهد تا از افشای رازهای این نظامیان در میان شهروندان افغانستان پیشگیری کرده باشد.
تلاش امریکا برای انتقال دولت به طالبان: مطالعه موشکافانه طرحهای (صلح) پیشنهادی امریکا نشان میدهد که اگر این طرحها محقق شود، زمینه برای قبضه قدرت دولتی به طالبان میسر میشود. در واقع امریکا سعی دارد به شکل ماهرانه و محترمانه طالبان را به قدرت بازگرداند. مقاومت اشرف غنی، رییس جمهور کشور تاکنون مانع رسیدن امریکا به این هدف شده. پرسش اینجا است که هدف امریکا از بازگرداندن طالبان به قدرت چیست؟
با آنکه به سبب بازی پیچیده اطلاعاتی امریکا در منطقه و افغانستان نمیتوان به سادهگی به این پرسش، پاسخی پیدا کرد؛ اما یکی از احتمالهای قریب به یقین این است که شاید هدف جنگ بیست ساله امریکا با طالبان این بوده که این گروه از یکسو در جنگ ورزیده شود و از دیگر سو گروههای متعدد هراسافگن دیگر نیز بر گرد این گروه حلقه زنند تا در فرصت لازم –که شاید حالا باشد- این گروه را با محققکردن طرح (صلح) خود و انتقال قدرت به آن، زمینه مصونماندن طالبان از رویارویی دولت را فراهم کند تا این گروه با همیاری سایر گروههای هراسافگن، آماده جنگوگریز در مرزهای آسیای میانه، ایران و چین شود. گروههای هراسافگن به شمول طالبان در بازی موشوپشک امریکا چنان در جنگ آبدیده و ماهر شدهاند که پس از این با دریافت پول، قادر خواهند بود که چگونه در مرزهای کشورهای یادشده تهدیدهای امنیتی را متوجه چین، روسیه و ایران کنند. اگر این تراژدی تاریخی پیش آید افغانستان به کانون پرورش دهها گروه هراسافگنی تبدیل خواهد شد که پس از کشورهای همسایه، اروپا هدف اصلیشان خواهد بود. به این ترتیب، امریکا قادر میشود که سالهای درازی برای رقیبان قدرتمند منطقهای و در گام بعدی اروپا دردسرساز شود.
احتمال صلح: با تمام آنچه گفته شد، این احتمال نیز وجود دارد که امریکا پس از بیست سال بازپروری نیروهای هراسافگن، متوجه شده باشد که قادر نیست از این گروهها برای هدفهای از پیش تعیینشده استفاده کند؛ زیرا امریکا زمانی به افغانستان حضور نظامی یافت که روسیه و چین نه تنها بازیگران جهانی به شمار نمیرفتند که حتا در منطقه نیز فاقد توانایی به چالشکشیدن امریکا در افغانستان بودند. قدرتمندشدن سریع چین و روسیه در سالهای پسین که تا حدی به امریکاییها غافلگیرکننده بوده، شاید امریکا را واقعگرا کرده باشد و این کشور دریافته باشد که با عملیات بازدارندهگی این دو بازیگر به اضافه ایران که تجربههای غنی در مهار گروههای هراسافگن نزدیک به امریکا در سوریه و عراق دارد، روبهرود خواهد شد. توانایی بازدارندهگی این رقیبان امریکا، شاید چنان کارایی داشته باشد که سرانجام امریکا را وادار کند که آخرین فرد اطلاعاتی و حتا ملکی خود را از افغانستان خارج کند و در نهایت از کمترین نفود سیاسی نیز در افغانستان بهرهور نشود. رشد فزاینده جنگ در افغانستان نه تنها توده که حتا به نظر میرسد اکثر نخبهگان، تکنوکراتها و سکولارهایی را که در آغاز حضور امریکا، به این کشور گرویده بودند، حالا به منتقدان جدی این کشور تبدیل کرده باشد، شاید کمتر کسی در افغانستان امروز، امریکا را مانند سالهای پیش دوست صادق مردم خود بداند. هر قدر تمایل افکار عمومی به سمت انزجار از امریکا افزایش یابد، به همان میزان جا بر امریکا در افغانستان تنگتر میشود. امریکا باید متوجه این نکته مهم باشد که در سالهای نخستین حضورش در افغانستان تحلیلگران افغانستان تمایلی به پردهبرداشتن از عملکردهای پرسشبرانگیز این کشور در افغانستان به دلیل یکتازبودن این کشور در صحنه ملی و جهانی نداشتند؛ اما اینک با ظهور رقیبان قدرتمند جهانی و منطقهای، شخصیتهای متنفذ و گروههای قومی و سیاسی و دولت نیازی نمیبینند که چشمبسته زیر بار آن بخش از سیاستهای امریکا در افغانستان بروند که برای این کشور به شدت زیانبار باشد. اگر امریکا افغانستان را به صلح پایدار و حاکمیت دموکراتیک کمک کند، هنوز فرصت دارد که افکار عمومی را به سمت خود بچرخاند و با تندادن به بازی برد – برد با منطقه و مردم افغانستان، رابطه سیاسی پایداری با این کشور داشته باشد، در غیر آن بعید نخواهد بود که در قمار جنگ و صلح، همهچیز را در افغانستان پاک ببازد.
ضیا رفعت، استاد دانشگاه کابل
پینوشتها
۱- ر.ک: گزارشهای سالانه یوناما در افغانستان.
۲- ر.ک: گزارشهای سالانه یوناما در افغانستان.
۳- ر.ک: گزارشهای منتشره در وبگاه وزارت مبارزه با مواد مخدر افغانستان.
۴- ر.ک: گزارشهای سالانه یوناما در افغانستان.
۵- گری توماس، خبرنگار صدای امریکا، واشنگتن (۲۵ مهر/میزان ۱۳۸۷). «چرا شکار بن لادن به تعویق افتاده است؟»