از تاختن از پاکستان کاست و بر تاختن به امریکا افزودامریکا است که به این ملت با عزت ستم کرده و سر پرغرور آنان را به زمین زده استدراین تردیدی نیست که پاکستان دشمنی تاریخی با افغانستان دارد و این دشمنی پس از استرداد استقلال پاکستان بوسیلۀ بریتانیا آغاز شده است که موضوع منازعه خط سرحدی دیورند است. این مرز در سال ۱۸۹۳ میلادی در زمان عبدالرحمن خان بین افغانستان و هند بریتانیایی به نماینده گی مورتیمر دیورند تعیین شد. از دیرباز مردم در دو طرف مرز آزادانه و بدون ویزا میتوانستند به آن طرف مرز بروند، اما اکنون با امضای قراردادهایی که در زمان حامد کرزی و اشرف غنی با پاکستان امضا شد. پاکستان با حمایت سازمان ملل و آمریکا برای کنترل عبور و مرور در این مرز سیم خاردار و دروازه کشیده و افراد فقط میتوانند با داشتن ویزا از مرز عبور کنند.[۲] این مرز سبب اختلاف بین افغانستان و پاکستان شدهاست. دولت اسلامآباد مرز دیورند را به عنوان مرز بینالمللی بین دو کشور به رسمیت میشناسند. این مرز در واقع پشتونهای دو طرف مرز را از هم جدا کردهاست.[۳][۴] افغانستان حداقل ۱۰۳ هزار کیلومتر مربع را در اثر این قرارداد از دست داد.
این خط تا کنون میان نماینده گان انگلیس و دولت های افغانستان از آغاز معاهدۀ لاهور و جمرود تا معاهده های گندمک و دیورند و تایید آن بوسیلۀ حبیب الله، شاه امان الله، نادرشاه و ظاهرشاه به امضا رسیده است که پس از آزادی پاکستان در اگست ۱۹۴۷ شورای ملی افغانستان این خط را رد کرد و آن را میراث استعماری انگلیس خواند. از آن زمان به بعد میان افغانستان و پاکستان رویارویی های زیادی صورت گرفته است که باری در زمان ظاهرشاه منجر به بمباران پاکستان بر افغانستان شد و با پادرمیانی عربستان حل شد و بار دیگر در زمان صدارت داوود این موضوع داغ شد و اما بعد ها با برکناری او این موضوع خوابید تا آن که داوود پس از کودتا برضد ظاهرشاه قدرت را بدست گرفت و بار دیگر موضوع پشتونستان خواهی را مطرح کرد که امر سفری بری داد، اما قذافی در حاشیۀ کنفرانس اسلامی در لاهور داوود و بوتو را آشتی داد و بوتو از داوود بحیث پدر خواست تا این موضوع را آبرومندانه حل کند. گفته می شود که داوود حاضر بود تا در برابر دست یابی به راۀ ترانزیت از ادعای دیورند بگذرد؛ اما کودتا برضد بوتو به کمک امریکا و برضد داوود به کمک شوروی پیشین این پروندۀ صلح را برای همیش بست.
هدف از اشاره به نکات فوق یادآوری از آغاز و پیشینۀ این منازعه تا کنون است که از ۷۳ سال بدین سو زنده گی مردمان افغانستان و پاکستان را به گروگان گرفته است. پاکستان توانست تا پس از تهاجم شوروی به افغانستان به کمک های مالی و تسلیحاتی امریکا وعربستان و سایر کشور های خلیج با استفاده از تنگدستی های رهبران جهادی به بهانۀ کمک و حمایت از جهاد مردم افغانستان در سیاست های ضد افغانستانی اش دست بالا پیدا کند. این در حالی است که رهبران آنسوی خط هیچ گاهی حتا در زمان آزادی پاکستان برای پیوستن به افغانستان بررغم تاکید رهبران نیم قاره چون، نهرو حاضر به پیوستن به افغانستان نشد و اصرار بر پیوستن با هند راداشت. هدف اصلی پاکستان زیر نام حمایت از جهاد افغانستان به رسمیت شناختن این خط از سوی حکومت مجاهدین و تقلیل رابطۀ افغانستان با هند بود. این خواست پاکستان با به قدرت رسیدن حکومت مجاهدین به ثمر نرسید و نظامیان این کشور با حمایت از انجنیر حکمتیار جنگ تنظیمی را در افغانستان مشتعل گردانیدند تا آنکه از به پیرزوی رسیدن حکمتیار مایوس شد و در صدد تشکیل گروۀ طالبان به کمک امریکا، عربستان و انگلیس برآمد. بالاخره طالبان به کمک پاکستان و امریکا و عربستان در افغانستان به قدرت رسیدند؛ اما مقاومت در برابر حکومت طالبان فرصت معامله با پاکستان را برای رهبران طالب نداد تا آنکه پس از شهادت مسعود و وقوع حادثۀ یازدهم سپتمبر طالبان بوسیلۀ امریکایی ها سرنگون شدند. پاکستان بازهم در کنفرانس بن تلاش نمود تا حکومتی در افغانستان تشکیل شود که در خط سیاست های پاکستان گام بردارد؛ اما آقای کرزی نتوانست تا خواست پاکستان را برآورده بسازد. از همین رو بود که ۲۱ بار سفرش به پاکستان بی نتیجه ماند و بالاخره ناگزیر شد که بگوید، صلح افغانستان از اسلام آباد می گذرد؛ یعنی این که جنگ افغانستان را اسلام آباد رهبری می کند. خلف او نیز خواست تا در سازش با پاکستان با طالبان مدارا کند و از همین رو گفته می شود که با شبکۀ حقانی تماس هایی حاصل نمود. این نشان دهندۀ قول و قرار هایی است که هنوز آشکارا نشده است؛ اما پاکستانی ها توانسته تا کنون بیشتر از ۱۲ صد کیلومتر در خط دیورند حصار کشی نمایند. اما اکنون از وضعیت طوری پیدا است که رئیس جمهور افغانستان بالای پاکستانی ها قهر است و بررغم یک سلسله رفت وآمدهای مقام های دو کشور هنوز هم رابطه میان دوکشور چندان خوب نیست. این را از سخنان عمران خان می توان درک کرد که گفت، او امیدوار است تا حکومت آینده در کابل برای هند اجازۀ جنگ برضد پاکستان را ندهد.
آنچه مسلم است، این که تمامی بالادستی های پاکستان برضد افغانستان ریشه در حمایت امریکا از این کشور دارد. امریکا خواسته تا با پیش کردن پاکستان در مقابل افغانستان فرصت بدست آوردن اهداف و عملی شدن استراتیژی های درازمدت و کوتاه مدت خود را بدست آورد. سکوت امریکا در برابر پاکستان در واقع امتیازی است که واشنگتن به اسلام باد داده تا برضد افغانستان هرگونه و هرچه که می خواهد، همان گونه انجام بدهد. امریکا خواسته تا پاکستان را در دهن مردم افغانستان بافگند و خودش آرام آرام به اهداف راهبردی اش نزدیک شود. در حالی که عامل اصلی بدبختی های کنونی در افغانستان امریکا است. امریکا و انگلیس و هم پاتکی های او زمامداران عربی اند که دست به دست هم داده و میلیارد ها دالر را برای پاکستان کمک کرده اند تا با روح آرام تروریستان را آموزش بدهد و تجهیز و تمویل نماید و آنان را زیر نام های طالب، داعش، القاعده، لشکرجنگوی وغیره به افغانستان و سایر کشور های جهان صادر نماید. در حالیکه امریکا و هم پیمان های بین المللی او خوب می داند که عامل اصلی تروریسم در افغانستان، پاکستان است و تمامی رهبران و پایگاه های تروریستی در این کشور است؛ اما به چنان سکوت مرگبار تن داده اند که به گفته ای « از گور شان دود بلند نمی شود»
امریکا برای رسیدن به اهدافش شماری ها را گویی قرار دادی در افغانستان حاکم ساخت تا در یک سناریوی «گرگ و میش» مقام های دولتی را میان خود دست به دست نمایند. چنانکه شاهد هستیم، طی ۲۰ سال گذشته شماری افراد معلوم الحال بیشتر کم سواد و در ضمن فاسد و غارتگر پیهم برای یکدیگر جا خالی کرده اند و از یک مقام به مقام دیگر نصب شده اند. این گروه محدود بر گرده های مردم مظلوم افغانستان سوار اند، گاه وزیر، زمانی، والی، وقتی سفیر، گاهی جنرال و مارشال می شوند و گاهی هم به مقام مشاوریت یا عضویت سنا، عضویت مجلس نماینده گان و مقام های دیگر پائین و بالا می شود. دارایی های این آقایان فقط وابستگی آنان با شبکه های استخبارات پاکستان، امریکا، روسیه ، هند، ایران، چین، آلمان، فرانسه و کشور های دیگراست. با تاسف که بسیاری ایشان نابکار و خود فوخته و عیاش و فحاش و غارتگر و معامله گر اند که نام انسان سخت بر آنان سنگینی میکند. گفته می توان که این آقایان از بدنام ترین و سرسپرده ترین مزدوران تاریخ هستند. این آقایان جز قدرت و ثروت چیز دیگری را نمی شناسند و شناسنامه های شان عاری از ایمان و عقیده است. این گروه در دو طرف، زیر دو چتر خون مردم افغانستان را چون شیر مادر نوش جان می کنند و با کسی در اصل دشمنی ندارند و هرجا که قدرت و ثروت را برای شان ضمانت کند، با همان طرف هستند؛ زیرا که در برقراری مناسبات شان به هیچ اصولی باور ندارند و خط سرخی در قاموس سیاسی آنان وجود ندارد. این آقایان پروای مردم افغانستان را ندارند، ولو که سنگ هم بر سر شان ببارد؛ زیرا خانواده های شان در خارج از افغانستان در ثروتمندترین کشور های جهان تشریف دارند و از خون مردم افغانستان در ناز و نعمت زنده گی می کنند. بسیاری از این آقایان در بازی های مافیایی سرآمد مافیای امریکا، پاکستان، هند، ایران، روسیه اند و حتا گفته می توان که سر بزرگ ترین تباه کاران را خاریده و صد هایی آنان را تشنه بر سر دریا برده و تشنه بازمی گردانند. این آقایان چنان فارغبال و بی هراس هرآنچه بخواهند، به آن عمل می کنند، نه از قانون می ترسند و نه از مردم شرم و نه از خدا هراس دارند، شاید دلیلش این باشد که در همه جا در پولیس و دادگاه و دادستانی افراد خریده گی دارند و چنان نفوذ دارند که حتا افراد شان در زندان ها بر سایر زندانی ها حکومت می کنند. بیشتر این آقایان دارای دوسیه های فساد و غفلت و تاراج اند. آنان آنگاه که از یک اداره و از یک ولایت به اتهام ناتوانی و فساد بوسیلۀ مردم برکنار شده اند و بجای آنکه مجازات شوند، برعکس چند روز بعد در یک مقام بالاتر نصب می شوند. شاید بالاتر از این جفایی در حق یک ملت پیشینه نداشته باشد.
این آقایان از تروریستان هم هراس ندارند؛ زیرا می دانند که تروریستان برای بقای آنان تلاش می کنند ونه برای حذف آنان؛ زیرا از نظر هراس افگن موجودیت این آقایان در گرد و محور نظام، فرصت خوبی برای حقانیت آنان است و حتا حمله های انتحاری شان را در وجود مبارک آنان توجیه می کنند. شرکای این آقایان در دستگاه های بلند بر گرده های مردم سوار اند و برای مردم حق نمی دهند که بگویند، بالای چشم این ارجمندی های شان ابرواست. این آقایان هرچند در مقام های بلند تشریف دارند و اما بیشتر اوقات در خارج از کشور بسر می برند و از پول های دزدی و ختلاس شب ها و روز های خود را درهوتل های فیشنی با عیش و عشرت سپری می کنند. با آنکه بیشتر شان از سلامتی کامل برخوردار نیستند و اما با استفاده از دارو های قیمتی به زنده گی ذلت بار شان ادامه می دهند. این آقایان با همگی سر و گردن می زنند، با دو طرف در معامله اند و دوست همدیگر اند و تنها دشمن آنان مردم افغانستان است. از همین رو است که هرچه در توان دارند، برای تباهی و در بدری و ویرانی این مردم و این سرزمین دریغ نمی کنند. این آقایان برای افغانستان نه استراتیتژی دارند و نه هم به راهبردی باور دارند. هدف شان جز بدست آوردن ثروت چیز دیگری نیست و شکم افگندن در قدرت را هم نه خدمت، بل غارت و دستیابی به ثروت های افسانه ای تلقی می کنند. پس زمانی که چنین گروهی به کمک خارجی ها بر گرده های مردم سوار باشند؛ بوجود آمدن یک جریان ملی در آن امری محال است.
امریکا با بازی های زیرکانه و خطرناک سیاستگران جهادی و غیر جهادی را با زمینه سازی ها از پیش تعیین شده آلوده به فساد کرد و با درک و استفاده از نقطۀ ضعف هر یک به سخن معروف آنان را با پنبه حلال کرد وتیغ از دمارشان بیرون کرد. در کنار مسخ این سیاستگران، فرصت را از شماری سیاستگران مستقل گرفت و این سبب شد که در افغانستان طی بیست سال گذشته یک جریان ملی و مستقل و غیر وابسته بوجود نیامد. هرگاه یک جریان ملی و مستقل فراایده ئولوژیک و فراقومی و فرا مذهبی در کشور بوجود می آمد. در این صورت ممکن بود که یک حزبی شکل می گرفت که اعضای آن را مجاهدین واقعی، تکنوکرات های واقعی، طالبان واقعی، ملا های واقعی، روشنفکران واقعی تشکیل می داد. امریکا برای پیش گیری از ایجاد چنین جریان نیرومند و دارای پایگاۀ مردمی، برعکس تمامی مفسدان از جمع مجاهدین، طالبان، تکنوکرات ها، لیبرال ها، ملا ها، روشنفکران و غداران را به گونه های متفاوت مورد حمایت قرار داد. امریکا برای هر کدام شان به رنگی فرصت داد تا میلیون ها دالر کمک هایی را که به نام مردم افغانستان وارد کشور شده بود، بدزدند و فربه شوند و در محور منافع امریکا زانو بزنند.
این به معنای آن نیست که بر مجاهدین راستین و طالبان واقعی، ملا های راستین، روشنفکران واقعی، تکنوکرات ها و لیبرال های واقعی تاخت و آنان را مقصر اوضاع کنونی دانست. در حقیقت امریکا و شرکای آن بوده و است که این نیروی واقعی و مردمی افغانستان را تضعیف و حذف کردند و دزدان مافیایی و فاسدان بزرگ را تقویت کردند. برای آنان فرصت داد تا بیشتر بدزدند، غارت و تاراج کنند و فربه شوند که هرگز توان جنبیدن به سود مردم را نداشته باشند. امریکا و شرکایش طی بیست سال گذشته هرگز فرصت رشد به نیرو های واقعی را نداد تا افغانستان به میدان بازی های استراتیژیک آن بدل شود. از همین سبب است که امروز افغانستان به میدان جنگ نیابتی امریکا و کشور های منطقه و جهان بدل شده است. تشکیل حکومت های ضعیف، نصب افراد فاسد و افزایش فساد از جمله اهداف از پیش تعیین شدۀ امریکا بود تا به حاشیه رفتن نیرو های صادق به کشور و وفادار به مردم و متعهد به منافع ملی و اقتدار ملی افغانستان به حاشیه بروند. از همین رواحزاب بی برنامه و واکنشی و ریزه خوار و دست و پای بین زمامداران و حاکمان باقی ماندند و نتوانستند، موجودیت خود را بحیث یک احزاب کنشی اثبات نمایند. این سبب شد که این احزاب و اعضای آن به مثابۀ پادو ها استفاده شدند و رهبران آنها در هر مقطعی از تحولات کشور بوسیلۀ حکومت ها در هر دوره خریده شدند. پس واضح است که اکنون افغانستان از داشتن جزبی نیرومند که بتواند، کشتی افتاده در غرقاب افغانستان را به ساحل نجات ببرد، سخت می ضجه می کشد. این در حالی است که تنها حاکمیتی نیرومند و با اقتدار و برخوردار از حمایت میلیونی کشور می تواند، خواب آشفتۀ طالبان را به کابوس ذلت بار بدل کند و کشور را ازبحران کنونی نجات بدهد. این زمانی ممکن است که حکومت از مشارکت سیاسی واقعی و همگانی شامل نخبگان واقعی، گروه ها، اقوام، نهاد ها و اقشار گوناگون کشور تشکیل شود و دارای قاعدۀ وسیع باشد. این حکومت انحصار گرایی و حتا اندیشۀ آن را در کشور به کلی نابود کند تا اعتماد و همبستگی ملی در کشور شکل بگیرد و نخستین خشت ها برای ملت سازی و رفتن به سوی دولت – ملت یا دولت ملی گذاشته شود. این حکومت می تواند، ممثل ارادۀ واقعی مردم بوده و خواست همگان را در چارچوب حاکمیت سیاسی واحد به نمایش می گذاشت.
بنا براین امریکایی ها از همان روز های آغازین ورود شان به افغانستان تخم نفاق و قوم گرایی و فساد را در وجب و وجب کشور کاشتند تا جریانی ملی و مستقل در افغانستان بوجود نیاید. شاید گفته های هالبروگ به یاد همگان باشد که گفت: « در خانۀ هر پشتون یک تروریست است». چنانکه ما شاهد هستیم، از روزی که نیرو های امریکایی در افغانستان داخل شده، موازی به آن فساد و غارت و تاراج در کشور افزایش یافت هاست و در بسیاری موارد عامل اصلی فساد در افغانستان خارجی ها بوده اند. هرچند نمی توان آقای کرزی را برائت داد که گفت دزدی کنید واما در افغانستان سرمایه گذاری کنید، ولی این سخنش که گفت خارجی ها عامل اصلی فساد در افغانستان هستند، قابل تانی است. این به معنای آن نیست جفای شماری فرماندهان جهادی و لیبرال ها را نادیده گرفت که شماری از آنان به بهای ستم بر مجاهدین و لیبرال های راستین و آرمان های آنان زمین های دولتی را غارت کردند و دزدیدند و با فروش آن میلیون ها دالر کمایی کردند، اما حکومت های وقت هیچ گاهی نخواست جلو این دزدی های بزرگ را بگیرد و برعکس بخاطر توجیۀ دزدی های خود، باب دزدی ها را برای آنان بازتر نمود.
چیزی که شگفت آور و آموزنده، همانا بازی مرموز امریکا در تبانی با پاکستان در برابر مردم افغانستان است که هر روز با دادن پول به پاکستان تروریستان را بیشتر هار کرد تا گوشت و پوست مردم افغانستان را بکنند. پاکستان هم خیلی آرام و قشنگ هرچه در توان داشت، برای نابودی افغانستان از آن استفاده کرد. امریکا هم از این رویکرد نظامیان پاکستان با زبان خاموش راضی بود تا بدین وسیله پاکستان در دهن مردم افغانستان بیفتد و نقش تباهکن امریکا در پشت قضایای اصلی که همانا رسیدن به اهداف راهبردی اش بود، پنهان باقی بماند. امریکا با توجه به روابط پیشینۀ استخباراتی که در پاکستان دارد، بهتر از هر کسی می داند که تمامی گروه های تروریستی وبویژه شبکۀ حقانی نوکر گوش به فرمان و به گفتۀ رئیس ارکان پیشین امریکا بازوی نظامیان پاکستان است؛ اما امریکا با بازی های زیرکانه از افشای آن خودداری کرده و پاکستان را تنبه نکرده است. امریکا در حالی رویکرد خود با پاکستان را تغییر نداده که مقام های امریکایی بارها از رابطۀ تنگاتنگ نظامیان پاکستان با شبکه های تروبستی و بویژه حقانی پرده برداشته اند. این گفته های اخیر هربرت مکمستر، مشاور امنیت ملی پیشین آمریکا در صحبت با برنامه هاردتاک بیبیسی که گفت:” افغانستان بزرگترین ناکامی سیاست خارجی اداره ترامپ است. ما (آمریکا) خروج را چنان اولویت دادیم که با طالبان علیه دولت منتخب افغانستان، همدست شدیم.” وی او ضاع افغانستان را فاجعه بار خوانده است. گواۀ آشکار بر غفلت های عمدی کاخ سفید در مورد سپردن افغانستان به کام پاکستان است.
این در حالی بود و است که امریکا از تمامی کارنامه های پیدا و پنهان پاکستان در پیوند به افغانستان آگاهی کامل داشت؛ اما چنان سکوت مرگبار اختیار کرده که هیچ گاهی به پاکستان نخواست بگوید، که پایگاه های تروریستان را ببندد و رهبران شان را اخراج کند. حال زمان آن رسیده است که مردم افغانستان با عبور از «هفت خوان رستم» که امریکا و حامیانش بر سر راۀ مردم افغانستان نهاده است، ناگزیر باید عبور کنند. هرچند امریکا در تبانی با افراد مورود نظرش درافغانستان تمامی چشمه ها را خشکانیده که از آن احتمال به جریان آمدن آب حیات برای مردم افغانستان باشد و فرصت بیداری ملی برای ایجاد یک جریان ملی و مردمی ومستقل و غیروابسته بوجود آید. تنها افغانستان نیست که بیداری ملی اش قربانی سیاست های شبکه های خطرناک استخباراتی شده است؛ بلکه بیشترین کشور های اسلامی در آتش جنگ های تروریستان می سوزد و بیداری ملی و شجاعت تاریخی آنان در گرماگرمی از مقابله با هراس افگنان قربانی بازی های شبکه های استخباراتی شده و در یک نامصؤونیتی تمام بسر می برند. بنا بر این اکنون نه تنها این دین بزرگ برای مردم افغانستان؛ بلکه برای تمام جهان اسلام، بویژه علمای جهان اسلام است تا هویت هراس افگنان را افشا، چتر اسلام عزیز را از ورای آنان بدرند و هویت اصلی آنان را افشا کنند تا مردم بدانند که هراس افگنان به اسلام تعلق ندارند و به هیچ دینی باورمند نیستند. هراس افگنان گروه های مزدور و وابسته به شبکه های استخباراتی کشور های گوناگون اند که وظیفۀ شان جز برآورده شدن اهداف شبکه های یاد شده در کشور های میدان جنگ نیابتی مثل افغانستان چیز دیگری نیست. آنان فقط اسلام را چتری برای پنهان کردن هویت اصلی مبارزاتی خود عنوان کرده اند. اعمال آنان نشان می دهد که آنان به هیچ اصولی باور اسلامی ندارند و عبور از هر نوع خط سرخ و ضد اسلامی را برای رسیدن به هدف مجاز و مشروع می شمارند. یاهو
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.