دیروز عظمت و شکوۀ ملت ها و بزرگی و عظمت آنان را حماسه آفرینی ها و جنگاوری ها و حضور همیشگی آنان در میدان های حق و باطل تاریخ رقم می زد و ملت هایی کامگار شناخته می شدند که دارای ویژه گی های یادشده بودند؛ اما چهل سال جنگ در افغانستان در نتیجۀ تهاجم شوروی پیشین و امریکا عکس آن را به اثبات رساند و به این حقیقت تلخ مهر تایید نهاد که عظمت و شکوه و بزرگی ملت ها را نه حماسه آفرینی ها و جنگاوری ها؛ بلکه رهبران توانا و اییثارگر و مدیران رهایی بخش و صادق به آرمان های مردم رقم می زند.
حوادث چهل سال گذشته نمونۀ آشکار این حقیقت تلخ است که امروز مردم افغانستان بررغم قربانی ها وحماسه آفرینی های بزرگ تاریخی در خوان خونین بی ثباتی و بی سرنوشتی نشسته اند؛ اما آنانیکه ادعای بلند و بالای رهبری و نجات این کشور را داشتند، برعکس همه در خوان ننگین عیش و عشرت نشسته اند و در کاخ های بیدردی و ویلا های ننگین بی شرمانه زنده گی دارند. حالا آنان بر اشک ها و غم و رنج بزرگ مردم این سرزمین چون داعیه های عزیز تر از مادر اشک تمساح می ریزند؛ اما مردم درک کرده اند که این اشک ها در واقع نیشخند معنا دار بر سرنوشت مردمی است که آنان از چهل سال بدین سو آن را به گروگان گرفته اند.
چهل سال جنگ خونین در افغانستان به این حقیقت مهر تایید نهاد که رهبران آگاه و وطن دوست و صادق با مدیریت خوب و توده ای سرنوشت ملت ها را رقم می زنند؛ نه حماسه آفریی های مردم یک کشور؛ یعنی خون ریختن و جان دادن نمی تواند، میزان سنجش شکوه و عظمت یک ملت باشد؛ برعکس این قربانی ها حیات آنان را در نیشیب و فراز تاریخ هرچه بیشتر به چالش بدل می کند. تنها رهبران آگاه و ایثارگر و راستین مانند، گاندی ها و ماندیلا ها و لی یو لی نخست وزیر پیشین سنگاپور ها اند که این چالش را به فرصت رهایی بخش برای ملت های خود بدل می کنند. از این رو است که مدیریت جنگ های میهنی مهم تر و بنیادی تر از جنگاوری ها و حماسه آفرینی های مردمان آنها است. با تاسف که افغانستان شاهد آشکار این شکست دردناک است و این گفته بر مردم افغانستان صدق می کند که تاریخ را نبرد همیشگی داد برضد بیداد می خواند و اما براین تاکید می کند که داد در هر مقطعی از تاریخ خون داده است و اما بیداد برخاسته از متن انقلاب پیروزی های داد را به غارت برده و دار و ندار انقلابیون اصیل و مردم را به تاراج برده و به زیر گیوتین قربانی کرده است.
با تاسف که در افغانستان چنین قاعده ای حاکم است، شاید شماری این را دلیل موقعیت افغانستان از لحاظ جیوپولیتیک، جیواستراتیژیک و جیو ایکونومیک تفسیر کند که با توجه به موقعیت حساس آن در چارسوق جهان، حوادث و رخداد هایش چنان در موجی از مداخله های مستقیم وغیر مستقیم کشور های منطقه و جهان پیچیده و دشوار گردیده است که حل آن فراتر از توانایی های رهبران آن شده است؛ در نتیجه کارش به دست خارجی ها افتاده و سرنوشت مردم اش دستخوش حوادث پیهم شده است. آیا عوامل یادشده را می توان علت العلل حوادث اوضاع کنونی کشور خواند یا این که نه، هرچه باشد، ناتوانی رهبران آن برخاسته از خودخواهی ها، بزرگ خواهی، انحصار طلبی ها، برتری خواهی ها، قوم گرایی ها و حزب گرایی ها و بالاخره اجندا های شخصی آنان بوده است که از چهل سال بدین سو این ملت مظلوم را با کاسۀ سر آب می دهند و هر روز بر دشواری های دست و پاگیر مردم آن بیشتر می افزایند.
چقدر قابل توجیه است که گفت، کشتی توفان زده ای به نام افغانستان در دست بادبان هایی افتاده است، بجای این که آن را به سوی ساحل نجات بکشانند، برعکس به عمق توفان ها می برند تا آنکه در گل بنشیند و نام و نشان آن به کلی از خاطرۀ روزگار پاک شود. حال کار بجایی رسیده است که ناخدایان و کشتی نشستگان و سیاستگران و سیاست شونده گان همه به جان هم افتاده اند. این شکست دردناک سبب شده تا بسیاری از آنانی که دیروز سنگ جهاد و مقاومت را در سینه می کوبیدند و عده ای دیگر که با جیب های خالی و آرزو های کلان در رکاب سربازان امریکا از غرب آمدند و با قافله حاکمان پیوستند؛ چنان از خودبیگانه شده اند که همه به نحوی به باجگیران بدل شده اند و از مردم افغانستان باج می گیرند. این سبب شده که امروز ما شاهد سیاستگران باجگیر در کشور باشیم و هر کدام چه آنانکه بر سکوی قدرت شکم افگنده اند و چه آنانی که در حاشیه مانده اند و از متن قدرت رانده شده اند، به نحوی از مردم افغانستان باج می گیرند. این شعر زیبای ناهید یوسفی « هرکس به طریق دل ما می شکند – بیگانه جدا دوست جدا می شکند» به حال مردم افغانستان صدق می کند.
شماری آدم هایی که چهره های اصلی خود را زیر چتر مقدس جهاد پنهان کرده بودند و پس از پایان جهاد سیما های اصلی آنان عریان و مشت های شان باز گردید و بعد ها شماری اوباشان و رهزنان هم به آنان پیوستند و با قافلۀ بیمار آنان همسفر شده و در رکاب آنان گام برداشتند. آنان توانستند تا این ملت را چندین سال باجدۀ خود بسازند و آنقدراز این ملت باج گرفتند@@ تا آنکه طالبان به کمک امریکا و پاکستان و عربستان به نام فرشته های جاده صافکن تیغ از دمار حکومت آنان به نام شر و فساد بیرون کردند. این فرشته های نجات هم به نیروی خشن تبدیل شدند با برقراری حکومت شدید استخباراتی تحت نظر شبکۀ آی اس آی زنان ومردان را به شلاق و کیبل بستند. باجگیری ها در موجی از شلاق زنی ها در کشورادامه داشت تا آنکه حادثۀ یازدهم سپتمبر بوقوع پیوست وبعد از رد تسلیمی اسامه به امریکا از سوی ملاعمر معادلۀ سیاسی در افغانستان عوض شد و امریکا به افغانستان به بهانۀ انتقام کشی از اسامه حمله نمود. هنوز مردم افغانستان از شر جهادی ها و طالبان آدم خوار رهایی پیدا نکرده بودند که لشکر تا گلو گرسنه از غرب زیر چتر زیبا و جذاب تکنوکرات و لیبرال در رکاب نیرو های امریکایی به افغانستان رسیدند. مردم افغانستان که از شر جهادی ها و طالبان به بینی رسیده بودند، به نحوی به تکنوکرات ها رجوع کردند و فکر کردند که آنان از غرب آمده و تجربۀ نظام سازی را دارند؛ اما دیری نگذشت که آقایان از غرب آمده دست ها را تا آرنج برای غارت پول بر زدند و با پیوستن عناصر یادشده صفوف باجگیران فشرده تر شد.
حال همه باجگیران به جان مردم افغانستان افتاده اند و این باجگیران که دولت را ناتوان و اوضاع را شکننده یافته اند، می کوشند تا از آن استفادهء اعظمی ببرند. این عناصر استفاده جو که هرگز به اصول و ارزشی تعهد ندارند و تنها آرزوی شان بهره گیری از شرایط و قرار گرفتن در یک جناح است که حتا به آن جناح و به آن حزب هم حرمت قایل نیستند. از همین سبب است که این عناصر از گذشته ها بدین سو گاه در آغوش این گروه و گاه هم در آغوش آن حلقه و گروه به زنده گی ننگین خود ادامه می دهند. این افراد سودجو دشمن مردم و دشمن خدا اند. از همین رو است که هدف اصلی ایتلاف و اتحاد آنان با هر شخص و با هر جناحی دست یابی به ثروت و قدرت است. آنگاه که از هر دو محروم شدند و فرصت ها برای استفاده جویی را نزدیک به صفر دیدند. در آنصورت علم مخالفت برافراشته و به باج گیری آغاز می کنند. زمانی که از طریق مشارکت سیاسی زمینه های باج گیری آنان از بین رفت و آنگاه به شیوه های دیگر متوسل می شوند. چنانکه رسانه ها از درخواست بیشتر از ۳ میلیون دالر از سوی باجگیران خبر دادند. آشکار است که آنان دزد های سر راه نیستند؛ بلکه دزد ها و باجگیران سازمان یافته و مافیایی اند که ده ها « مماتی » های سالنگ در نوک انگشتان آنان می چرخند. آشکار است، آنانی که پول یادشده را خواسته اند، باجگیران مافیایی اند که به بهای در تاریکی نگهداشتن هزاران انسان مظلوم این سرزمین از ریاست برق باج می خواهند. هرچند سیمای این عناصر استفاده جو برای بار نخست پس از سرنگونی حکومت نجیب پرده فروافتادن که آنان در زیر عبا و قبای جهادی وارد کابل شدند و بار دیگر هم بعد از سقوط طالبان وارد کابل شدند و با وارد شدن در شهر کابل زمین های دولتی و شخصی را چور و چپاول کردند و به فروش رساندند؛ اما هر روزی که از حیات ننگین آنان سپری می شود، سیمای اصلی آنان عریان تر میشود. یکی از این غاصبان زمین قوماندان صفی الله مشهور به قوماندان صفی بود که تعدادی از نمره های شخصی در قطعهء ۳۱۵ را غصب و بالای کسانی چون جنرال سنت الله و دیگران به فروش رساند. از قوماندان صفی به عنوان مشت نمونهء خروار یاد کردم و شماری از این آدم ها که زمین های کوتل خیرخانه و اطراف آن را غصب کرده اند. آدم های شناخته شده هستند و با شماری رهبران جهادخوار پیشین رابطهء تنگاتنگ دارند.
باتاسف که نه تنها حاجی صفی ها؛ بلکه شمار دیگری نیز در جبههء مقاومت موجود بودند، پس از سرنگونی طالبان کمتر چه که بیشتر از حاجی صفی ها در حق مردم ناروایی و بی مهری روا داشتند. با تاسف که آنان همه ناروایی های خود را زیر نام جهاد به بهای خیانت به جهاد و آرمان مجاهدین توجیه می کردند. آنان از هیچ گونه راهزنی و اختطاف و فریب و ریاکاری برای بدست آوردن پول دریغ نکردند و هنوز هم دریغ نمی کنند. زیرا آنان جز آرزوی تاراج هدف دیگری نداشتند. بویژه پس از آنکه احمدشاه مسعود شهید شد. شهادت او برای شماری دزدان گویا چراغ سبز برای تاراج های بیشتر تلقی شد. آنان در نبود او میدان را شغالی یافتند و هر ناروایی که خواستند، در حق مردم انجام دادند. آنان می فهمیدند که در دروازهء عدالت قفل کلانی زده شده و عدالت به چوبهء دار آویخته شده است. بسیاری از آنان با استفاده از خلای عدالت آنچه از جنس جنایت و خیانت از دست شان می آمد، در حق مردم دریغ نکردند. حالا هم که گاهی واژهء مقاومت را می شنوم و چند بار لاحول گفته به خدا پناه می برم که الهی این ملت را از چنگال وحشتناک تروریستان رهایی ببخش و هم نگذار تا فرصتی پیش آید که باز هم شماری تاراجگران فرصت بار بار برای غارت دارایی این مردم بیچاره را زیر نام مقاومت پیدا کنند. هرچند مقاومت نخستین حق بود و اما پس از شهادت رهبر مقاومت داعیهء او به بازی گرفته شد و ابزاری برای تاراج حاجی صفی ها شد. حالا که آن چشمه های غارت و دزدی بر روی آنان بسته شده و هر روز در تبانی با حامیانشان چون غاصبان نامدار وابسته به شبکه های مافیایی برای باجگیر از مردم قامت آرایی بیشتر می کنند. آنان دیروز با استفاده از نام جهادمقدس و حالا هم در نقش غاصبان کلان زمین و تاراجگران دارایی های عامه بر سینه های مردم زانو زده اند. شگفت آور این است که این شبکه ها با تمامی خاینان رهبرنمایان و ریاکاران و جفا کاران به حق جهاد و مجاهدین راستین رابطهء تنگاتنگ دارند و بسیاری از آنان از پول های این جانیان دم و دستگاه و حزب شان را می چلانند؛ وحشتناک تر این که وقتی یان شیوخ کاذب در محضر عام ظاهر می شوند؛ لاف از اسلام و دین باوری زده و دکان هایی را که برای فریب مردم ساخته اند، از آن فتوا می فروشند. این مشت اوباش، جهاد و ارزش های جهاد مردم افغانستان را که با به بهای خون میلیون ها انسان بدست آمده بود، حیف و میل کردند و امروز آنان در کاخ های مرمرین ذلت و ویلا های زمردین ننگین زانو زده زده اند؛ اما فرزندان هزاران مجاهد راستین به لقمهء نان احتیاج هستند.
چنان که در بالا اشاره شد، مردم از فرط نفرت به عناصر جهادی به لیبرال ها و تکنوکرات ها متمایل شدند. زیرا مردم که از دست رهبران کذایی جهاد به جان رسیده بودند؛ البته از دست آنانی که با استفاده از قدرت تیغ از دمار مردم بیرون کردند و خانه های شان را تصرف و به بهای ویرانی هزاران خانه های شخصی برای خود کاخ ها ساختند. با تاسف آنانی به ویرانی شهر کابل پرداختند که دیروز به دستور آی اس آی بند های آبی و تاسیسات زیر بنایی افغانستان را ویران می کردند. آنان و رهبران شان در واقع مسؤول تمامی ویرانی ها و ناشادی های کنونی در افغانستان هستند. آنان امروز در نقش بزرگ ترین خائنان، تمامی رهزنان و اختطاف گران و خورده غاصبان و خورده مافیا ها را حمایت میکنند. انشاالله زود است که کام این اژدهای بدتر و خطرناک تر از تروریزم بوسیلهء چنگال های مردم افغانستان دریده شود. جالب اینکه این غداران دزدی ها و غارت های شان را به دلیل افزایش فساد در دولت توجیه می کنند و در حالی که هر نوع خلاف کاری و دزدی و غارت در اسلام حرام است. هرگاه ریشه های فساد در دولت مورد شناسایی قرار بگیرد، در عقب آن فساد ها هم همین مشت خدافروش قرار دارد. این ستم آنان سبب شده که شماری خائنان در درون دولت به فساد های کلان دست یازند و سرنوشت مردم مظلوم افغانستان را به بازی بگیرند. این به معنای آن نیست که بر غارتگران لیبرال و تکنوکرات چشم بست. در حالی که مردم افغانستان به لیبرال ها اعتماد کردند و برای آنان رای داده و آنان را به اریکهء قدرت برداشتند؛ اما با تاسف که شماری از این سوسو های دیروز سرگردان در موسسه های خیریه ء غرب چنان در فساد و غارت و انتقال پول های میلیون ها دالری غرق اند که شماری از آنان حتا روی دزدان جهادی را سفید گردانیده اند.
حالا که هردو گروه به اندازه ء کافی دزدیده اند و اما بازهم دست از دامن خونین مردم افغانستان برنمی دارند. در حالی هردو به باج گیری های بی رویه از مردم افغانستان ادامه می دهند که مردم افغانستان به بهای خون خویش آنان را به قدرت رساندند؛ اما باتاسف که آنان به مردم افغانستان حرمت قایل نشدند، تروریزم را برضد آنان فربه کردند و برای آنان صدها میلیون دالر و پایگاه های نظامی ساختند و جنگ را از جنوب به شمال برده و خواستند که خطر تروریزم را به جنگ قومی تقلیل بدهند. شگفت آور این که عاملان این جنایت هنوز هم با سر بلند زنده گی می کنند و در ردیف نخبه ترین ها قرار دارند. هزاران دریغ و درد که بازهم این ها تصمیم گیرنده اند و در غیاب مردم افغانستان تصمیم می گیرند. آشکار است که این افراد هرگز پروای مردم افغانستان را ندارند و شماری در کمین باج گیری های بیشتر و شماری هم کارگزاران خناس و طوطی های خوش خدمت به سلاطین اند. بنا براین هرگز به تصمیم های آنان پیرامون صلح و جنگ نمی توان باور داشت؛ زیرا همه هوای باج گیری در سر دارند و هرگز به فکر رفاهء مردم نیستند. هرگاه آنان در فکر رفاه و ثبات و صلح در افغانستان می بودند، صلح را به پروژه نه؛ بلکه به یک روند شفاف و چالش زدا بدل می کردند؛ اما امروز می بینیم که صلح به یک پروژه بدل شده است و تنها مردم افغانستان است که بهای این همه پروژه سازی ها وخیانت ها و فساد های کلان مافیایی را زیر نام مبارزه با تروریزم می پردازند. یاهو