اکثر مردم افغانستان از نظر جنیتیک یک مخلوطی از مردمان اسیای میانه خاور میانه و هند میباشند و هزاره ها از این امر مستثنا نیستند. گرچه یک تیوری موجود اینست که انها بازمانده گان نیرو های مغول هستند که بعد از عقب نشینی از باختر درقرن ۱۵ بجا مانده اند اما اکثر تست های جنیتیک که امروزه انجام شده است انها را مخلوطی از مردمان مغولستان – ترک های اسیای میانه – و ایرانی ها خاور میانه تثبیت میکند.
ولی اساسا مهم نیست ریشه جنتیک و یا دیموگرافیک هزاره ها به کجا می رسد.
واقعیت اینست که تاریخ هیچ گواه منطقی بدست نمیدهد که هزاره ها به دلیل هویت جنتیک و یا ساختار چهره شان تحت پیگرد و حملات نظامی قرار گرفته باشند. برعکس اندک ترین بررسی تاریخ صفوی نشان میدهد که ریشه این همه کشتار ها و زد و بند های سیاسی – نظامی در مقابل هزاره ها حاصل هویت مذهبی انها یعنی شیعه بودن هزاره ها میباشد. این یک بحث خیلی وسیع تاریخی است که نمیشود در اینجا به همه ابعاد ان به جزییات پرداخت ولی بخاطر اینکه مساله را بگیریید در چند سطر عمق این مساله را بصورت خلاصه بیان میکنم:
به این چند نکته تاریخی خیلی دقیق توجه کنید. اگر هنوز هم قناعت تانرا فراهم نساخت بروید و یکبار تاریخ این مرزوبوم را از زمان عباسی ها تا سقوط صفوی ها و اغاز امپراتوری درانی به دقت بخوانید.
چرا؟
۱. مذهب شیعه برای اولین بار در افغانستان توسط امپراتوری صفوی انتشار میابد.
۲. صفوی ها اساسا مردمان ترکی الاصل بودند که از اذربایجان امروز برخاستند و طی دو قرن بر تمام ایران زمین – یک قسمت از ترکیه امروز – عراق امروز – گرجستان امروز – افغانستان امروز و اسیای میانه امروز حکمروایی کردند.
۳. اخرین امپراتوری قدرتمند سنی را یعنی عباسی ها را مغل ها سقوط دادند و هزاره ها تا به امروز به دلیل منسوب بودن به مغل ها گوشه یی از ملامتی و کفاره انرا بردوش میکشند.
۴. ترکی الاصل بودن صفوی ها احتمالا باعث شده است تا هزاره ها مذهب رسمی انها را که مذهب شیعه بود بپذیرند.
۵. امپراتوری دیگر سنی ها (عثمانی ها) همچنان باصفوی ها که هزاره ها جز ان بودند در رقابت و نبرد های متداوم بود.
۶. اخرین سلطنت صفوی را پشتون های افغانستان با حمله به اصفهان به چالش کشیدند و دقیق یازده سال بعد از سقوط صفوی ها کشوری توسط احمدشاه درانی ایجاد میگردد که امروز ما انرا به نام افغانستان میشناسیم.
۷. هنوز عوامل اختلافات و جنگ های امپراطوری صفوی – عباسی – عثمانی و درانی از بین نرفته بود که سنی ها و شیعه های خاور میانه دفعتا خود را در قلب یک رقابت جدید بر سر تقسیم ثروت بی انتهای نفت دوباره در سنگر جنگ یافتند.
در اوج این رقابت جمهوری اسلامی ایران به وجود میاید و جهاد افغانستان شروع میشود. گرچه جهاد افغانستان بخاطر به چالش کشیدن روس ها بود ولی همه میدانیم که امدن روس ها به افغانستان خود به دلیل بازی بزرگ روس ها با غربی ها برسر کنترول منابع نفتی خاور میانه بود.
از دید من وقتی این نکات را پهلوی هم قرار میدهید متوجه میشوید که دلیل اصلی کشتار هزاره ها در گذشته و بخصوص در ۲۰ سال اخیر مسقتیما ارتباط میگیرد به رقابت شدید ایرانی های شیعه با عرب های سنی بر سر ثروت بی سروپای نفت. قرار گرفتن هزاره ها در یک طرف این جنگ به همان اندازه از روی ناچاری است که قرارگرفتن پشتون ها در طرف دیگر ان.
اساسا به قدرت رسیدن پشتون ها با سقوط صفوی ها در حمایت قاطع عرب های سنی صورت میگیرد. از میرویس خان هوتک گرفته تا اشرف غنی احمدزی هر رهبر پشتون افغانستان قبل ار رسیدن به قدرت یکبار برای تجدید تعهد به عربستان سعودی سفر کرده و یا عرب ها پیش انها امده است تا برای قدرت شان مشروعیت بین المللی ایجاد کنند. گرچه این سفر ها بنام حج صورت گرفته است ولی به هیچ وجه تصویر بزرگ جیوپولیتیک منطقه از ان بیرون نبوده است. قبل از نادر خان تمام شاهان افغانستان بیرق سیاه داشتند که همنوایی مطلق با امپراتوری عباسی را نشان میدهد.
یکی از بزرگترین اهداف عرب ها در طی چند قرن اخیر این بوده است که از نفوذ مذهب شیعه و کلان شدن قلمرو شیعه جلوگیری به عمل اورند. در این راستا افغانستان اولین کمربند مهار نمودن قدرت شیعه میگردد و هزاره های شیعه منحیث پیش مرگه های امپراتوری شیعه درعقب کمربند دفاعی عرب ها/افغان ها واقع میگردند که از نظر نظامی خیلی خطرناک به حساب میاید.
این دلیل اصلی دشمنی بی حد و حصر پشتون ها با هزاره ها در طول تاریخ بوده است. به همین دلیل است که حتی تاجک های سنی نتوانسته اند در ۵۰ سال اخیر روابط بهتر سیاسی با هزاره ها بوجود بیاورند. به همین دلیل است که بنیاد گرایی مفرط سنی های عرب در بین مردم پشتون افغانستان هر روز بیشتر و بیشتر ترویج میگردد.
طالبان به هیچ وجه اخر این روند نخواهند بود. در اینده بنیاد گرا های خطرناک تر از طالبان بوجود خواهد امد تا مانع رشد قدرت شیعه در شرق ایران گردند. حتی به وجود امدن کشوری بنام پاکستان هم وقتی دقت نمایید به نحوی منحیث یک کمربند دومی برای جلوگیری از نفوذ شیعه ها در منطقه به حساب میاید. بی دلیل نیست که پاکستان منحیث بچه نازدانه عربستان سعودی همیشه مکافات میگردد.
با درنظرداشت این گذشته – چگونه میشود هزاره ها خود را از این وضعیت رهایی ببخشند؟
تا جایی که من فکر میکنم سه راهی بیش در پیش رویشان وجود ندارد:
۱. با مذهب شیعه خداحافظی بکنند که پروسه خیلی وقت گیر است حتی اگر فرض کنیم ممکن باشد. معمولا فرهنگ ها و رسوم بیش از هزار سال وقت میگیرد تا بصورت مکمل تحول نمایند. کار های که نویسنده های نسل جوان هزاره بخاطر نقد مذهب و کار ایی ان برای رفاه مردم هزاره در این ۲۰ سال انجام داده اند نقطه اغازیست برای یک راه حل دایمی که ممکن صد ها سال وقت بگیرد تا ثمر بدهد.
۲. با این جغرافیه بصورت موقتی خداحافظی بکنند که باز هم کاریست نسبتا مشکل اما خیلی زودتر نتیجه میدهد (نسبت به گزینه اول). مهاجرت هزاره ها به پاکستان یک مثال خیلی بارز برای این مساله است. هزاره های پاکستان امروز زندگی خیلی بهتر از هزاره های افغانستان دارند. حال تصور کنید اگر انها به عوض پاکستان در همان وقت به کشوری مانند روسیه یا چین ویا استرالیا ویا هم اروپا رفته بودند امروز چه نوع زندگی میداشتند؟ جمع شدن کتله های هزاره در کشور های مانند استرالیا – کانادا – و اروپا در اینده های نه چندان دور راه حل های مهمی برای بقیه مردم هزار به وجود خواهد اورد. ناگفته نباید گذاشت که مهاجرت تنها راه حل تغییر جغرافیه نیست.
۳. با شیوه زندگی صلح امیز و فرهنگی خداحافظی بکنند. زندگی کوتاه عبدالعلی مزاری یک نمونه خیلی مهم برای مصداق این راه حل است. اگر قرار باشد شما با کسی در یک خانه زندگی کنید که پیوسته با خود تنفنگ حمل میکند و با اندک ترین معضله دست به ماشه میبرد شما چاره یی ندارید بجز اینکه شما هم تنفگی بدست اورید و یا خانه را رها کرده جایی دیگری بروید.
هزاره ها و تاجیک هایی که فکر میکنند با سلاح فرهنگ – هنر – معنویت – ابداع و خلقت قدرت را ااز پشتون ها خواهند گرفت در خواب و خیال زندگی میکنند و اساسا از مکتب سیاست الف هم نیاموخته اند.
پشتون های افغانستان برای گرفتن و نگهداشتن قدرت دو حربه مهم به دست دارند: یکی مذهب اسلام سنی دیگر شمشیر. مذهب سلاح نرم است و شمشیر سلاح گرم. اگر قرار باشد روزی کسی قدرت را از پشتون ها بگیرد فقط توسط برتری نظامی ممکن خواهد بود. زندگی احمدشاه مسعود – جنرال دوستم و عبدالعلی مزاری نمونه های بسیار کوچک این ادعا هستند. اما دلیل اینکه هیج کدام شان نتوانستند موفقانه این راه را تا اخر بروند این است که انها سلاح نرم را با خود نداشتند. در این راه حل کسی مانند علی پور خیلی بهتر از رهبران هزاره در کابل موقف خواهد داشت.
به هر صورت اگر میخواهید در میدان سیاست موفق بدر اید در قرن ۲۱ موثر ترین سلاح نرم پول است و کارا ترین سلاح گرم تکنالوژی. اما اگر پول را نتوانستید بدست بیاورید بهترین بدیل اش مذهب است چون مردم را با فقر راحت نگه میدارد. اگر تکنالوژی نتوانستید بدست بیاورید بدیل اش اسلحه است. بروید و برای بدست اوردن این دو از طالبان پیشی بگیرید.
روزی که بیشتر از طالبان پول و تکنالوژی بدست اوردید اگر طالب خودش امده برای تان سلامی نزد اساسا به علم سیاست اعتماد نکنید.