دشمن رید و رفت : شعر از گرداب

هر که آمد در دیار ما غریبان رید و رفت

بی محابا بر سر ما بینوا کوبید و رفت

تکیه بر بازوی خونخوار جهان داریم هنوز

داد و بیداد غریب را هیچکس نشنید و رفت

فقر و بد بختی زند بیداد اندر مُلک ما 

همچو مور و مار و گژدم خون ما مکید و رفت

نیستیم ما در امان از تعصب و کین و نفاق 

تخم کین را اجنبی در مُلک ما پاشید و رفت

خون ملت بیگمان اندر وطن پایمال گشت

خط بطلان بر سر تاریخ ما کشید و رفت

از برای کام خود، ویرانه کردند مُلک ما 

بنیه فرهنگ و علم را جاهلان ببرید و رفت

دادند مُلک کهن شوهر به چندین مملکت

بستر گرم عجوزه هر کسی خوابید و رفت

خواسته های ناکسان شیرین کامی روزگار

شکم دزد و طرار از گندگی پندید و رفت

پیروی قران بودیم، شرع دین و هم رسول

عزت و وقار مذهب را ز هم بر چید و رفت

کاشتیم ما تخم ظلمت ، حاصلش کردیم درو

اشک از مژگان فقیر و گدا ، چکید و رفت

پیشه ما کینه و بغض و عداوت و فساد

مرغ ناموس از دیار بینوا پرید و رفت

ای غلامان تابکی جفاء به ملت میکنید

کس نمیداند چرا ارباب تان رنجید و رفت؟

گرداب بر خائینان مُلک لعنت گفته باش

ایدریغا خلق عالم سوی ما خندید و رفت

۰۰۰ گرداب ۲۰۲۱-۴-۲۱