زبان، یک پدیدهی اجتماعی-فرهنگی است که در بخشِ اجتماعی، بهحیثِ ابزاری برای رسانیدن پیام در نفسِ اجتماع به تناسب میزان گویشوران و نیازهای اجتماعی و مدنی مخاطبان عمل میکند، و در بخشِ فرهنگی بهتولید اندیشه، رشد و بهسازی خود میپردازد.
حالا جنگ بر سرِ زبان( که آن زبان بد است و آن زبان خوب) راهی را برای رشد و گسترش هیچ زبانی باز نمیکند.
روی سخنم بهسوی آنانی است که با دریافتهای شوونیستی و گرایشهای سنتی و قبیلهای شان(چه در داخل افغانستان و چه در بیرون از آن) یک زبان را بهشتی و دیگری را جهنمی میپندارند و با ارایه سندهای ساختگی و دروغین، عُمریست فریبِ پنداشتهای واهی خود را خوردهاند. هر زبانی در حوزهی تولید اندیشه و تولید فرآوردههای فرهنگیِ بیشتر؛ اما بهتر، و با توجه به نیازهای جامعهی مدنی و سطحِ نیازِ گویشوران آن بهآن زبان، در محراق ارزیابی و ارزشیابی قرار میگیرد.
تعصب در برابر زبانِ دیگر یا زبانهای دیگر، گونهای از “جهلِ مرکب” است که به تعیبر شاعر: آدم تا ” ابدالدهر” در آتش آن میسوزد و از دام این تعصب هم بهزودی رهایی نمییابد.
زبانستیزی از بهر اینکه زبانِ من یا زبانِ تو در برابر همدیگر همآوردی کرده نمیتوانند و بنابرین زبان تو باید حذف گردد یا ناتوان شود تا زبان من پویا و قوی بماند، اندیشهای است نادرست که سرانجامش چیزی چز بدفهمانیدن و بد فهمیدن یک زبان نیست.
زبانهای پویا، از رهگذر نیازهای کاربردی، پیشینهی فرهنگی-تاریخی، توانایی یادگیری سادهتر و ویژهگیهای تمدنی شان مورد توجه قرار میگیرند.
حالا اگر در یک زبانی “شاهنامه، مثنوی معنوی، گلستان و بوستان و در تاریخ ادبیاتی حافظ، بیدل، سنایی، عمر خیّام، فروغ، سیمین و واصف باختریی وجود نداشت، کفرِ مطلق نمیشود.
بهجای راهاندازی اینهمه شعبدهبازیهای زبانی و متوسل شدن به دروغهای خندهدار، بهتر است به تولید، رشد و حتا بازآفرینی زبان خود بپردازیم و از دشمنی با زبانهای پیشرفتهی دیگر با بارِ فرهنگی پار وپیرار آنها، بپرهیزیم و از همه بیشتر به قول مولانای بزرگ: “زبان همدلی” را فرا بگیریم تا در دریافتهای ما از ارزشها، دچار کژی و بیخردی نشویم.
یاهو!
جاویدفرهاد