در افغانستان از محمود طرزی چه در زمینۀ مطبوعات و چه در زمینۀ ادبیات با حرمت فراوان یاد میشود. شماری از پژوهشگران عرصۀ مطبوعات از او به حیث پدر مطبوعات نوین كشور یاد كردهاند. این امر گاهی در میان نسل جوان این توهم را به وجود آورده است كه گویا مطبوعات در افغانستان با محمود طرزی و نشریۀ او سراجالاخبار افغانیه به سال 1911 میلادی آغاز شده است. در حالی كه نخستین نشریه در افغانستان به سال 1873 میلادی به دوران امیر شیر علی خان بر میگردد. این زمانیاست كه در شهر كابل نشریۀ «شمس النهار» در شانزده صفحه به قطع كوچك به نشرات آغاز کرد.
در پیوند به مدیر مسوُول شمسالنهار دیدگاههای گوناگونی وجود دارد شماری باور بر این دارند كه مدیر مسوُول آن قاضی عبدالقادر پشاوری بوده است كه به گفتۀ بعضی از پژوهشگران در میان شهریان كابل به قادرو شهرت داشته است.
میر غلام محمد غبار در تاریخ خود، افغانستان در مسیر تاریخ نیز از او به لقب قادرو یاد كرده است. غیر از این دكتور اسد الله حبیب در كتاب ادبیات دری در نیمۀ نخستین سدۀ بیستم گفته است كه او لقب رایل ملیتری نیز داشته است. از یك چنین لقبهایی چنین بر میآید كه او در میان شهریان كابل محبوبیتی چندانی نداشته است.
هرچند میر غلام محمد غبار از قاضی عبدالقادر به حیث مدیر نشریۀ شمسالنهار نیز یاد كرده، با این حال زمانی كه غبار به برسی نحوۀ فعالیتهای قاضی عبدالقادر در افغانستان میپردازد در نتیجه خود او را یكی از جاسوسان علنی انگلیس در افغانستان میداند كه توانسته بود خود را تا مقام منشی نظامی و سیاسی امیر شیر علی خان برساند.
استاد كاظم آهنگ در كتاب سیر ژورنالیزم در افغانستان گفته است كه او بیست و هفت شمارۀ شمس النهار را كه در نزد روان شاد استاد جاوید وجود داشته برگ برگ بررسی كرده و تنها در شمارۀ نوزدهم سال دوم دیده كه مقالهیی زیر نام «وعظ» از قاضی عبدالقادر به چاپ رسیده است و بس.
بررسی استاد آهنگ نشان می دهد كه بدون همین شماره، دیگر در تمام شماره های شمسالنهار نام میرزا عبدالعلی به حیث مهتمم نشریه ذكر شده است. نتیجه گیری آهنگ چنین است كه میرزا عبدالعلی به صفت مهتمم در حقیقت گردانندۀ مسوُول شمسالنهار بوده است. بدینگونه او را میتوان مدیر مسوُول نخستین نشریه در افغانستان گفت.
همیشه این پرسش در ذهن من بوده است که این میرزا عبدالعلی چه کسی بود؟ کجا درس خوانده بود؟ چرا این همه در پیود به او این سکوت سنگین وجود داشته است؟ چرا در پیوند به زنده گی او اطلاعاتی چندانی در دست نیست؟
این سکوت و فراموشی چه مفهومی دارد؟ گویی این سرزمین حتا حافظۀ سالم فرهنگی نیز ندارد؟
پرتو نادری