محمد عثمان صدقی ابرمرد اندیشه، ادب و فرهنگ اصیل افغانستان : داکتر ناصر اوریا

“صد حیف که دانایی فیضی نبرد از عشق

یک جرعه از این ساغر در کام فلاطون کن”

صدقی او هغه ته ورته ژمن افغانان په علم او قلم د هیواد د فرهنگ او ادب ساتونکی وه ولی اوس…

انسان های دانشمند و متعهد به منافع ملی چون صدقی و همفکرانش بودند که با درایت و فهم خویش وطن را از شر و فتنهٔ اجانب محفوظ نگهداشته بودند، ولی حالا !!!

ناصر اوریا * ۲۴ جولای ۲۰۲۱ – تکزاس Naser Oria

محمد عثمان صدقی در سال ۱۲۹۳ هجری شمسی در شهر زیبای کابل دیده به جهان گشود.

وی پرورده و متعلم مکتب حبیبه و شاگرد استاد بیتاب ملک الشعرا بود که از حضور هاشم شایق افندی نیز فیض برده بود.

صدقی بعد از فراغت از مکتب تحصیلاتش را در فاکولتهٔ حقوق و علوم سیاسی پوهنتون کابل به اتمام رسانید.

در سال ۱۳۱۵ هجری شمسی در دارالتالیف و شعبهٔ تعلیم و تربیهٔ وزارت معارف کار کرد و بعداً عضو انجمن ادبی افغانستان شد.

صدقی از سال ۱۳۲۲ الی ۱۳۲۶ هجری شمسی صاحب امتیاز، نویسنده و مدیر مسئول جریدهٔ ملی انیس شد که آنرا با قطع و صحافت امروزی درآورد. نقش وی بحیث یک ژورنالیست آگاه مؤثر و محسوس بود.

ضمناً در سال ۱۳۲۴ هجری شمسی مسولیت رادیو کابل نیز به عهده اش گذاشته شد که نخستین کورس موسیقی را به راه انداخت. وی مجلهٔ پشتون ژغ ارگان نشراتی رادیو را رونق بیشتر بخشید.

بعد از عثمان صدقی محمدهاشم میوندوال بحیث مدیر مسئول جریدهٔ انیس گماشته شد.

در سال ۱۳۲۶ هجری شمسی غرض تحصیلات عالی در رشتهٔ علوم سیاسی، اقتصادی و ژورنالیزم با خانوادهٔ خویش عازم نیویارک – ایالات متحدهٔ امریکا شد.

در امریکا، ضمن مشغلهٔ تحصیلی اش در پوهنتون، وی به حیث به حیث عضو فعال شعبهٔ اطلاعات سازمان ملل متحد خدمت کرد که صاحب شناخت و شهرت بین المللی گردید.

صدقی در سال ۱۳۳۸ هجری شمسی به افغانستان عودت کرد و بحیث رئیس دفتر اطلاعات ملل متحد در کابل تقرر یافت. در این مدت رسالات، مقالات و پروگرام های رادیویی متعددی را به نشر رسانید و در معرفی حقوق بشر در کشور خدمات ارزشمندی انجام داد.

صدقی مدت دو سال به حیث رئیس دفتر اطلاعات ملل متحد در گینهٔ جدید کار کرد.

در سال ۱۳۴۵ هجری شمسی محمد عثمان صدقی در کابینهٔ محمد هاشم میوندوال (عهد سلطنت محمد ظاهر شاه) به حیث وزیر اطلاعات و کلتور افغانستان کار کرد و بعد برای مدتی به حیث سفیر افغانستان در انقره – ترکیه بود.

محمد عثمان صدقی که در ادبیات و شعر دست بالایی داشت بیشتر پیرو سبک صائب بود. صدقی که در لسان و ادبیات انگلیسی دارای تسلط کامل بود، آثار و اشعار تعدادی از شاعران انگلیسی زبان را به دری ترجمه نموده است.

نمونه شعر صدقی:

شور لب ساقی

سیلی شـو و طـوفانی، رخ جانب هامون کن

بر رغــم خـرد چنــدی، کار دل مجـنــون کن

صـد حیـف که دانایی، فیضی نبـرد از عشق

یک جـرعه از این سـاغر در کام فلاطــون کن

شــور دگــری ســر ده، لیلای دگـــر بگــزین

سـودای غــم مجنـون از حـافظـه بیرون کن

معجـون وفــا زین پس منـظـور بتان نبــوّد

افسانهٔ دیگـــر گو، طـــرز دگــر افسـون کن

کـــن تازه ز سـر عهدی با ساقی شورانگیز

بـر کارگهٔ دانش، تـرکانــه شبـیــخــــون کن

بی پیــر مغـان کس را، معنی نشود روشن

بر چهـرهٔ خــود رنگی، زین بادهٔ گلگون کن

“صدقی” سخن تازه زان کان ملاحت گوی

شـور لب ساقی را سرلوحهٔ مضمــون کن – دهبوری – کابل. ۱۳۴۲

پس از کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷، محمد عثمان صدقی به ایالات متحدهٔ امریکا رفت و در آنجا متوطن شد. وی بالاخره در عالم بیوطنی در امریکا چشم از جهان پوشید و به رحمت حق پیوست.

روحش شاد، یادش گرامی و بهشت برین مکانش باد

آثار محمد عثمان صدقی:

– ترجمهٔ اشعار شعرای انگلیسی زبان به دری‌، سال ۱۳۴۳

– “سرودهٔ هستی” دفتری از سروده هایش، کابل – ۱۳۴۳ هجری شمسی

– یفتلیان و فصل سکندر در تاریخ افغانستان، کابل – ۱۳۱۷ هجری شمسی

– ویلیام تل، ترجمه از آثار مارشل، کابل – ۱۳۱۷ هجری شمسی

– شیرشاه سوری، کابل ۱۳۱۷ هجری شمسی

– نمایشنامه عسکر جوان، کابل ۱۳۱۸ هجری شمسی

– مقالات و اشعار هدیه‌ انیس، کابل ۱۳۲۵ هجری شمسی

– جهان امروز، شرح مختصر بعضی از قضایای عمدهٔ گیتی، کابل

– شهر های آریانا، ۱۳۲۵ هجری شمسی

– قاسم کاهی، ترجمه از آثار هادی حسن٬ کابل: ۱۳۵۴ هجری شمسی

– شهر

– نمایشنامه شاکونتالا، ترجمه از آثار کالیداس، کابل: ۱۳۵۴ هجری

– سید جمال الدین افغانی، پیشوای انقلاب شرق، کابل ۱۳۴۰ هجری شمسی

– سیر ادب در افغانستان، کابل: ۱۳۴۰

– جغرافیای مختصر شهر های آریانا، کابل: ۱۳۹۱

– اشک پائیز (شعر)، ۱۳۴۸

– سرود جاودان، ۱۳۴۸ هجری شمسی

– نامه ای از دوست: ۱۳۴۸ هجری شمسی

– ادب و هنر

– سرود جاودان، ۱۳۴۸ هجری شمسی

– نګاهی بر کابل شاهیان، صدقی: ۱۹۷۹ عیسوی

– سمینار بین المللی مطالعات کوشانی: کابل، ۱۳۵۷

سرودهٔ دیگری از محمد عثمان صدقی:

جور فلک

آه از آن ابر کـــه از قـبـــــله نمــایـان گردد

وای از آن مُلک که معروض به توفان گردد

نـرود جـــور فـلک بیش از این بر سر شرق

چه دگــر کــرد به آن خانه که ویران گردد

نزد ارباب خـــرد بـودن زنـدان خـــوشتـر

نه چنان لحظــه که همخــانهٔ نادان گردد

وای از آن علــم که مــا را به تباهی ببـرد

وای اگـــر نسل بشر پیــرو شیطـان گردد

پیش ارباب ریا حــــرف صفــا کمتــر زن

دیو مشکل که به تدبیــر تو انسان گـردد

سعی کردم که نگویم سخن عشق به کس

آتش عشـــق نه چیزیست که پنهان گردد

پرده بردار که شــک از دل مـنـــکر ببـــرد

چهره افـــروز که این خـانه چراغان گردد 

 سازمان ملل متحد – نیویارک ۱۷ اگست ۱۹۵۴