اگر گردش روزگار را به دید حیرت بنگریم دفتر زندگی آبستن حکایات تلخ و شیرین و رویداد های ناگوار هستی است. تا آگاهی که خورشید از مشرق طلوع و در مغرب غروب نماید تا آنگاهی که روز به شب و شب به روز چیره گردد ادامه دارد.
آنها که کهن شدن و اینها که نو اند
هر کس به مراد خویش یک یک بدوند
این کهنه جهان به کس نماند باقی
رفتند و رویم و دیگر آیند و روند .
اما خوشبخت آنانی که با دست آورد نیکی و انجام کار سودمندی برای بشریت خود را شهره آفاق ساخته اند و در حقیقت نمرده بلکه جاویدانه گشته اند:
مرد نمیرد به مرگ از او نام جست
نام چو جاوید شد مردنش آسان کجاست.
یکی از این زمره این نامداران و جاویدانه گان نخبه صوفی غلام نبی عشقری است که با طرفه آفرینشهای ادبی و هنری نامی و نشانی در میان شاعران و قلم به دستان معاصر کشور بری خویش را کسب کرد ولی با توجه فراز و فرودهای بیشمار حیات شاعر و آرسته شد نسبت به هر شاعر و هم روزگارش متفاوتر جلوه مینماید. چه این شعار از خود گذر آنگاهی که بایست از اوج ثروت شهرت خانوادهگی خود کام بر میگرفت به یکبارگی زال دنیا را طلاق میگوید.
زال دنیا را چی خوش گفت عشقری
یک طلاق دو طلاق سه طلاق.
بازرگانی و هستی مادی را کنار میگذارد و راهی مجالس شعر و ادب میشود
غلام نبی عشقری در سالی ۱۲۷۱ خورشیدی در خانواده نجیب تجارت پیشه یی به نام عبدالرحیم فرزندی شیر محمد یا شیر احمد در دهکده خرم چهل تن پغمان ولایت کابل به کودکی گام به عرصه هستی گذاشت که (غلام نبی) گردید اما بعد ها به عشقری شهرت یافت
شنو اول تو از نام نشانم
که واقف گردی زین شرح بیانم
غلام نبی بود در اصل نامم
که در بارانه کابل مقامم
ادامه دارد………