یارب شنوا کن دمی گوش کر ما
وا کن به طریقی که بیند بصر ما
همسایه کند خدعه و نیرنگ، جهان هم
کوبد به انگشت ملامت به سر ما
این بار سوم است که تاریخ شده تکرار
حاکم شده بر ما کنون گاو و خر ما
هر ظلم و ستم شد به ما؛ فرق ندارد؟
آخر به کجا رفت حقوق بشر ما؟
از بس که به فتوای ملا گوش نهادیم
خاک بر سر ما شد، شکستند کمر ما
وحشی صفتان آمده از دشت و بیابان
قرن هاست بریدند و دریدند جگر ما
ما خود نخوردیم و نبردیم و بدیدیم
از باغ گل ما بچیدند ثمر ما
خود هیچ نداریم نه فابریکه و شادیم
کز ملک دگر آمد چای و شکر ما
از مردم بیگانه چه نالیم شب و روز
دایم رسد از ما به میهن ضرر ما
گر بر سر همدیگر خود مشت بکوبیم
در قرن دگر هیچ نیابند اثر ما
دیگر چه بگویم به تو یار سخندان
پندیست به هر جمله و زیر و زبر ما
تا دست کژ شیخ به جان هنر افتاد
گم گشت در آن بحر جهالت گهر ما
از بی هنران شکوه چه داری «غیاثی»؟
آن چه که نشاید، کند با هنر ما
سلطان محمود غیاثی
جمعه ۱۹ نوامبر ۲۰۲۱
کانادا