نگاهی به ویژه‌گیهای اقتصادی نظام سرمایه‌داری و مراحل تکامل تاریخی آن : احمد ضیا سپهر صدیقی

قسمت دوم

امپریالیزم از دیدگاۀ اقتصاددانان، نطریه پردازان و سوسیالیست‌های انقلابی:

با یک دید عام و ساده میتوان گفت که امپریالیزم به نظامی گفته می‌شود که به دلیل مقاصد اقتصادی- سیاسی می‌خواهد از مرز‌های ملی خود تجاوز کند و سرزمین‌ها، ملت‌ها و اقوام دیگر را زیر سلطه خود در آورد. یعنی نظامیست که سیاست و مرام آن، گسترش نفوذ و قدرت این نظام بر کشور‌های دیگر است.

اغلب محققین به این نظر اند که واژۀ اَمپِریالیزم Impérialisme)) یا نظام امپراتوری‌طلبی از واژهٔ قدیمی امپراتوری (empire)  گرفته شده است.

به صورت موجز میتوان گفت که : امپریالیزم واژۀ است برای قدرتی (یا دولتی) که بیرون از پهنۀ ملی خود به تصرف اراضی‌های دیگر بپردازد و مردم آن سرزمین‌ها را به زور وادار به فرمانبرداری از خود کند و از منابع اقتصادی، مالی و انسانی آن‌ها به سود خود بهره گیرد. البته در دوران ما امپریالیزم صرفاً به معنای تصاحب اراضی و قلمرو کشورها نیست، بلکه شیوۀ این نظام تحمیل بازرسی و تفتیش سیاسی و اقتصادی بر مردم و اراضی که تصاحب گردیده، ( خواه با نیروی نظامی و خواه با ابزارهای غیر نظامی ) نیز است.

از نظر علم اقتصاد آن گاه که شیوۀ تولید سرمایه‌داری بر اثر پدید آمدن تراست‌ها و کارتل‌ها و سندیکا‌های سرمایه‌داران (سندیکا‌های کارگران و مزد‌بگیران در تقابل با سندیکاهای سرمایه‌داران قرار دارد) دچار تورم‌تولید و کمبود مواد خام شد، “نظام امپریالیزم؛” بمیان آمد، تا برای بدست آوردن مستعمره به مقصد دستیابی به بازار، مواد خام و نیروی کار‌‌ ارزان به دیگران تجاوز کند، و سرزمین‌ها و ملت‌های دیگر را زیر سلطۀ خود در‌آورد.

دوران کلاسیک امپرياليزم با جنگ جهانی اول و دوم خاتمه يافت، از آن پس نظام جهانی سرمايه‌داری به عنوان “آخرین مرحلۀ سرمایه‌داری ” با بحران‌های عميقی رو به رو بوده است، وجه مشخصۀ این بحران‌ها ظهور انقلاب‌ها و جنگ‌های خانمانسوز و ظهور دولت‌های وابسته به نظام جهانی سرمایه‌داری در سطح جهان است.

جنگ‌های اول و دوم جهانی، انقلاب‌های روسيه، چين و کوبا و اعتصاب‌های کارگری گسترده در سراسر جهان، اشغال امپرياليستی عراق، افغانستان و تهاجم‌های نظامی به ليبی و سوريه که منجر به آواره‌گی ميليون‌ها نفر شده است، و اخیراً جنگ اوکراین (که تا کنون مزید به تخریباتِ معادل صدها میلیارد دالر باعث کشارهزار‌ها انسان مظلوم و مهاجرت‌های کتلوی ملیون‌ها انسان بی دفاع شده است و ناقوس‌های نابودی جامعۀ بشری را به صدا در آورده است ) خود نشانگر بحران‌های عمیق و ظهور انحطاط در سيستم تکامل یافتۀ موجود سرمایه‌داری جهانی است.

مدافعان نظام امپرياليزم جهانی که تمام بحران‌ها و جنگ‌ها را به” سیستم جهانی سوسیالیزم” و دول شوروی و اروپای شرقی نسبت می‌دادند، با فروپاشی شوروی، بلوک شرق و پیمان نظامی وارسا، استقرار ” صلح، آرامش، امنیت و رفاه” را سردادند و این نظام را ” پایان تاریخ ؛” خواندند. اما در پراتیک بار دیگر تهاجم‌های نظامی به یوگوسلاویا، افغانستان، عراق، ليبی، سوریه، یمن و امروز جنگ اوکراین و قربانی کردن مردم و سرزمین افغانستان، همه نمايانگر آن است که نظام سرمایه‌داری جهانی با آنکه در بالاترین مرحلۀ تکامل خود قرار دارد نه تنها ضامن صلح و امنیت نیست بلکه همزاد با جنگ بوده، بدون جنگ افروزی و کشتار مردم ساير نقاط جهان به مقصد غارت ثروت‌های ملل و تصرف بازار‌ها و منابع طبیعی کشور‌های جهان قادر به ادامۀ حيات اقتصادی و تحقق استراتیژی خود نيست.بنابرآن در چنین وضعیت نمیتوان با این استدلال مدافعان نظام‌‌سرمایه‌داری جهانی موافق بود که” عصر استعمار و انحصارات تجاری و اقتصادی و ” ملی‌گرایی انحصاری” پایان گرفته و به جای جنگ‌های تجاری و فناوری زمینه‌های ایجاد فرصت‌های برابر و مشارکت بدون محدودیت همه کشور‌ها در مبادلات تجاری و مالی بین‌المللی و حل معضلات جهانی فراهم گردیده است”.

برای  واژۀ امپریالیزم تعاریف گوناگونی وجود دارد از جمله:

تعریف لنین:

 لنین در سال(1916) در مورد تعریف امپریالیزم و مشخصات اساسی آن در جزوۀ ” امپریالیزم بالاترین مرحلۀ سرمایه‌داری” نگاشته است:

” امپرياليزم به طور کلی در نتيجه‌ی تکامل سرمايه‌داری و ادامه‌ی مستقيم خواص اساسی آن به وجود آمده است. ولی سرمايه‌داری در مرحله‌ی معينی از تکامل خود و آن هم در مدارج بسيار عالی تکامل خود، به امپرياليزم سرمايه‌داری مبدل شد و اين هنگامی است که بعضی از خواص اساسی سرمايه‌داری به نقيض خود بدل می شوند و در تمام جهات علایمی به وجود می آيد و مشاهده می‌گردد که مختص دوران انتقال از سرمايه‌داری به نظام اجتماعی-اقتصادی عالی‌تری است. آن چی از نظر اقتصادی در اين جريان جنبه‌ی اساسی دارد عبارتست از: تبديل رقابت آزاد سرمايه‌داری به انحصارهای سرمايه‌داری. رقابت آزاد خصوصيت اساسی سرمايه‌داری و به طور کلی توليد‌کالایی است؛ انحصار مستقیماً نقیض رقابت آزاد است. ولی پديده‌ی اخير در برابر چشم ما تدريجاً به انحصار بدل شد، بدين طريق که توليد بزرگ را به وجود آورد و توليد کوچک را از ميدان به در کرد، توليد بزرگ را به بزرگ ترين توليد مبدل نمود و تمرکز توليد و سرمايه را بدانجا رساند که از آن انحصار به وجود آمد و هم اکنون نيز به وجود می آيد”.

لنین در ادامۀ این بحث توضیح داده است که ” تعاريف بسيار کوتاه گرچه فهم مطلب را آسان می‌کنند، زيرا نکات عمده را تلخيص می‌نمايند، مع الوصف کافی نيستند، چون که بايد خصوصيات بسيار مهم پدیده‌ای را که به تعريف احتياج دارد از آن‌ها بيرون‌کشيد بنابر اين با در نظر گرفتن اهميت مشروط و نسبی تمام تعريف‌های کُلی که هرگز نمی‌توانند روابط همه جانبه يک پديده را در تمام سير تکامل آن دربر گيرند، بايد برای امپرياليزم آن چنان تعريفی نمود که متضمن پنج علامت زيرين آن باشد:

اول- تمرکز توليد و سرمايه که به آن چنان مرحله‌ی عالی تکامل رسيده که انحصارهایی را که در زنده‌گی اقتصادی نقش قاطعی بازی می کنند به وجود آورده است. 

دوم- درهم آميختن سرمايه‌ی بانکی با سرمايه‌ی صنعتی و ايجاد اليگارشی‌مالی بر اساس اين “سرمايه‌ی‌مالی”.

سوم- صدور سرمايه که از صدور کالا متمايز است اهميتی بسيار جدی کسب می‌نمايد.

چهارم – اتحاديه‌های انحصاری بين المللی سرمايه‌دارنی که جهان را تقسيم نموده اند پديد می آيد.

پنجم -تقسيم ارضی جهان از طرف بزرگ ترين دول سرمايه‌داری به پايان می رسد.

به صورت موجز:

امپرياليزم آن مرحله‌ای از تکامل سرمايه‌داريست که در آن انحصارها و سرمايه‌ی‌مالی سيادت به دست آورده، صدور سرمايه اهميت فوق العاده ای کسب نموده و تقسيم جهان از طرف تراست‌های بين المللی آغاز گرديده و تقسيم تمام اراضی جهان از طرف بزرگ ترين کشورهای سرمايه‌داری به پايان رسيده است.”

تعریف کارل کائوتسکی:

کارل کائوتسکی تئوريسين برجستۀ مارکسيست در دوران انترناسيونال دوم امپریالیزم را چنین تعریف نمود است :

” امپرياليزم محصول سرمايه‌داری صنعتی دارای تکامل عالی و عبارت است از تمايل هر يک از دول‌سرمايه دار صنعتی به الحاق مناطق هر چه وسيع تر زراعتی يا تابع نمودن آن‌ها به خود بدون توجه به اين که چه ملت‌هائی در آن‌ها سکونت دارند”.

اما لنین تعریف کائوتسکی در مورد امپریالیزم را مورد نقد قرار داده و نگاشته است که:” اين تعريف مطلقاً به هيچ دردی نمی‌خورد زيرا به طور يک طرفه يعنی خودسرانه تنها مسأله‌ی ملی را متمايز می‌نمايد و خودسرانه و نادرست آن را فقط با سرمايه‌ی صنعتی کشورهائی که کشورهای ديگر را به خود ملحق می‌کنند، مربوط می‌سازد و با همان خودسری و نادرستی موضوع الحاق مناطق زراعتی را به ميان می‌کشد”.( خواننده‌ای این نوشتار برای درک بیشتر تحلیل‌ها و استدلال‌های لنین در بارۀ رد برخی نظریه‌های کائوتسکی میتواند به صفحۀ (116) جزوۀ ولادیمیر ايليچ لنين:” امپرياليزم به مثابه بالاترين مرحله‌ی سرمايه داری،” ترجمۀ رازی به زبان فارسی مراجعه فرماید.)

تعریف روزا لوکزامبرگ:

( روزا لوکزامبورگ (به لهستانی: Rozalia Luksenburg) زاده ۱۸۷۰ – درگذشت۱۹۱۹) انقلابی یهودی و رهبر سوسیالیست و کمونیست آلمانی لهستانی‌تبار بود.)

از نظر روزا لوکزامبرگ ” امپریالیزم عبارت است از فازی از انباشت سرمایه‌داری که انباشت دیگر امکان تحقق در درون سرمایه‌داری را ندارد و ناگزیر است به محیط بیرونیِ غیرسرمایه‌داری هجوم ببرد. ( منبع -پیرامون «انباشت سرمایه»ی رزا لوکزامبورگ – ترجمۀ کمال خسروی)”

رزا لوکزامبورگ معتقد است که سرمایه برای ادامه‌ی انباشت، زمانیکه در یک منطقه‌ی جغرافیایی دیگر امکان تحقق انباشت را ندارد، ناگزیر است به مناطق دیگر جغرافیاییِ غیر سرمایه‌داری هجوم ببرد. او این نقطه را فاز حرکت امپریالیستی سرمایه ارزیابی می‌کند، و معتقد است که این فاز پیوسته است با صنعتی‌شدن و صنعتی‌کردنِ جوامع غیرسرمایه‌داریِ- پیرامونی؛ (اطراف سرمایه داری) و مقارن است با رهایی این کشورها از قیود پیشا ‌سرمایه‌داریِ حاکم بر آنها.

روزا لوکزامبورگ در تعریفی دیگر و تاحدی صریح‌تر می‌گوید: «امپریالیزم، بیان سیاسی انباشت‌سرمایه در مبارزه‌ی رقابتی برای به‌دست‌آوردنِ بخشِ باقی‌مانده‌ی جهانِ غیر سرمایه‌داری است. ( منبع-.درس‌های پیرامون «انباشت سرمایه»ی رزا لوکزامبورگ).

با مطالعه دیدگاه‌های لنین در مورد امپریالیزم و چگونه‌گی ظهور آن درمی‌یابیم که بین نظر لنین و رزا لوکزامبورک تفاوت وجود دارد. لنین امپریالیزم را سرمایه‌داری در مرحله‌ی انحصار می‌داند و معتقد است که سرمایه‌داران ( سرمایه داران و دولت‌های سرمایه داری) در رقابت برای کسب و دزدیدن بازارهای یکدیگر، و برای باز تقسیم جهان (نه تقسیم جهان)، دست به جنگ با یکدیگر می‌زنند.( منبع -جزوء – امپریالیزم بالاترین مرحلۀ سرمایه داری- لنین).

 اما به نظر روزا لوکزامبورگ،” امپریالیسم همان مرحله‌ی گسترش سرمایه‌داریست در محیط پیرامونیِ یا غیرسرمایه‌داری .”.(.منبع- از درس‌گفتاری پیرامون «انباشت سرمایه»ی رزا لوکزامبورگ –” کمال خسروی”   بخش دوم) . 

واقعیت‌ها نشانگر آن است که امروز گسترش سرمایه‌داری در تمام کشور‌های پیرامونی و موازی با آن رهایی این کشورها از قیود مناسبات پیشا‌سرمایه‌داریِ حاکم بر آن‌ها به شدت جریان دارد، این روند درستی نظریۀ روزا لوکزامبورگ را که میگفت ” امپریالیسم همان مرحله‌ی گسترش سرمایه‌داریست در محیط پیرامونیِ یا غیرسرمایه‌داری .” نشان میدهد.اما  هرکز نمیتوان ادعا کرد که یک تیوری به صورت مطلق با واقعیت تطابق خواهد داشت. لذا هر تیوری کم و بیش جنبۀ فرضیه دارد).

( ادامه دارد).