هیهات!، عمرما همه یکسر به جنگ رفت
درگیرودار غیرت وناموس وننگ رفت
برننگ پا زدیم وبه ناموس تاختیم
زین تاخت وتاز، حادثه ها رنگ رنگ رفت
سرمایه حیات همه خاک ودود شد
حق آنچه داده بود به دود تفنگ رفت
یاری وهمدلی که نشان نجابت است
با سفله گی وبیخردی وجفنگ رفت
با طالبان مصالحه کردند، عاقبت
صلحی به نام بود ولی بی درنگ رفت
جمعی عربنواز وگروهی عجم طراز
جمعیتی به رقص، به ساز فرنگ رفت
مارا حکایتی ز ابرقدرتان بجاست
با تکسوار آمد وبا پای لنگ رفت
آرامشی نصیب، خدا کرده بود حیف
آنهم زفرط جهل به تریاک و بنگ رفت
ما خود کنون به شیشهء خود سنگ می زنیم
دشمن که می شکست، بهمراه سنگ رفت
اکنون به دام روبهء مکارمانده ایم
دوران صید شیر وشکارپلنگ رفت
ما را «اسیر» جبرزمان تلخکام کرد
شهد ازگلو فرود بسان شرنگ رفت
دربحر بیکران حوادث، وطن، «اسیر»
چون کشتی شکسته به کام نهنگ رفت
شعر از محترم م.نسیم «اسیر»