سعدیا مرد نیکو نام نمیرد هرگز — مرده آن که نامش به نیکویی نبرد
عنوان فوق مربوط به شخص می باشد که تا پای جان در مورد مردم ؛ هنر و فرهنگ وطنش قلم زد تا اینکه قلم به فریاد رسید و فردا زندگی را از وی گرفت.
جلال نورانی از نامش پیداست که نورافشان تاریکی های روزگار بود. تولد وی در ۱۳۲۷ خورشیدی برابر ۲۲جولای ۱۹۴۸ میلادی – وفات ۲۷ حمل ۱۳۹۶ خورشيد برابر ۲۷ مارچ ۲۰۱۷ م- بود.
او چندین اثر نایاب و با ارزش برای نسل اینده کشورش هدیه کرده است.
ارزشمندی کارهای یک نویسنده ؛ شاعر ؛ نقاش و طنز پرداز بیشتر از این جهت برجسته میگردد که چقدر در خدمت مردمش بوده و کار های علمی و فرهنگیش چه تاثیر بالای جامعه داشته است.
شاد زیستن کار هر شخص است اما دلی را شاد ساختن کاریست بس دشوار.از این جهت هنر طنز ن ویسی هنر عالیست.نورانی کسی بود که شب ها نور چشمش را به نور افشانی قلمش یکجا با خون دل می آمیخت تا فردا که مردمش از خواب بیدار می شوند؛ با خواندن نوشته وی لب خندن برلب شان داشته باشند.
جلال نورانی نخستين کسی بود که آثار همه طنز پردازان افغانستان را در داخل و خارج جمع کرد و به استناد آن روند طنز معاصر افغانستان را رقم زد.
شادروان نوررانی به یقین از جمله استادان طنز در دوره معاصر بود که زندگی خود را عاشقانه وقف و هنر طنز کرد. او یک ژونالست کار فهم؛ نوسنده عالی بود و عالیترین طنز ها و بهترین كتاب تحقیقی را در طنز افغانستان نوشت و به ترجمه طنز تخصصی و هنر طنز نویسی در افغانستان پرداخت و همچنان نمونه های طنز معاصر جهان را بيشتر و خوب تر به جامعه معرفی کرد..
آثار شادروان نورانی گنجینه بس بزرگ و نوریست از نور چشم و رنگ قلم وی که با خون دل نوشته شده است. گینجنه ی بزرگ برای نسل آینده افغانستان میباشد که باید حفظ و نگهداری شود.
همان طوری که در گذشته هنر تیاتر و تمثل را مسخره گی می نامیندند ولی یک مرد هنر پیشه و نویسنده توانا که درد و رنج را دیده و با پوست و استخوانش حس کرده بود بالاخره قلم بر میدارد و تمام نا آگاهی و بیرحمی را زیر عنوان « بیهودگی » با زبان طنز و با ادبيات قوی می نویسد .
باید اعتراف کرد که طنز با این رشته ادبي و شیوه نگارش که نورانی می نوشت؛ قساوت های ظالمانه را که هنر را « مسخره گی» فکر میکردند؛ شلاق زد. طنز نویسی یکی از مشکل ترین رشته ادب نویسی است. طنز نویسی کاریست بس مشکل اما همه طنز را دوست دارند؛ مشروط بر آنکه نیش طنز طرف خود شان نشانه گرفته نشده باشد.
طنز نوریس باید نکته دان و نکته سنج باشد مفهوم عالی را ظریفانه تقدم جامعه کند تا نارسایی و خلا ها را با کنایه به حریف برساند که نورانی ما در این رشته ید طولا داشت.
بنده نگارنده این مقاله؛ نوارنی جنت نشین را از دیر زمانی که برای ما در اداره هنر و ادبيات راديو افغانستان راديو درام و داستان می نوشت ؛ می شناختم ؛ صفات نورانی تنها در باره نو یسندگی و یا طنز نویسی وی نیست بلکه باید گفت شخصیت و کرکتر ذاتی او اوصاف بسیار پاک و پاکتر از آب ذلال داشت. شخص حلیم خوش برخورد؛ که همه را در ترازوء عدالت بینش خود مساویانه احترام میگذاشت. او زاده ی دامان پاگ مادري بود که در افغانستان خدمات زیاد انجام داد و اولین بار صدای رسا زن را از طريق امواج راديو افغانستان به سمع مردم افغانستان رسانید.
پدرش محمد سالم نورانی که به نسبت ازواج با یک خانم خارجی « ترکی» از ارتقا ی ترفيعات در رژیم شاهی باز ماند اما خانم كوثر نورانی چو کوه بزرگ و استوار در عقبش ایستاده بود و همسرش را در تمام امور تقویت مینمود. از شاقه ترن کار ها که خیاطی درعمارت خانه عسکری؛ شروع کرد تا زمانیکه دانشمندان برای آغاز یک صفحه نوین در نشرات راديو به صدای زنان ضروري پیدا کردند ؛ خانم کوثر نورانی « مادر » جلال نورانی را سپر تیر بلا ساختند.
از وی تقاضي کردند تا برای چند روز اقلا اعلانات تجارتی را به صدایش در راديو بخواند ؛ تا بعد از نشر صدای یک زن در رادیو افغانستان روحیه مردم و بخصوص ملا ها را ارزیابی نمایند که چه عکس العمل نشان میدهند؟
خانم نورانی با وجود اینکه زبان اصلیش ترکی بود؛ اعلانات را با الفبای ترکی می نویشت با فارسی شکسته می خواند. هدف حکومت این بود هرگاه ملا ها عکس العمل نشان بدهند ؛ جواب شان خارجی بودن خانم نورانی میباشد.
در حالیکه همين حکومت ارتفاء ترفیع مرحوم سالم نورانی که شخص تحصيل کرده يي نظامی در کشور ترکیه بود ؛ در افغانستان او را نبست که ازدواجش با یک خانم خارجي « ترکی» ؛ مانع میشدند.
جلال نورانی یکی از فرزندان بزرگ خانواده بود ؛ شلاق بی عدالتی حکومات و روزگار را بیشتر از دیگر اعضای خانواده خود؛ خورده بود اما وی همه آن موانع و سختی ها را با قلم نویسایش با نوشتن ؛ رادیو درام ها ؛ بر نامه های انتقادی ؛ و ظنز پاسخ گفت و راه انتقاد نویسی را در مطبوعات کشور باز کرد.
وی مجموعه داستان « نزدیک بود بی آب شوم» را نوشت ؛ برای پوژهشگران که میخو اهند سیمای سیاسی؛ اقتصادی؛ اجتماعی دهه چهل و پنجاه را ارزیابی کنند ؛ محک خوبی برای پژوهش شان میباشد.
داستان دیگر نورانی با واژه « گک » که در زبان گویش مردم ما به معنى خورد و یا کوچک استفاده میشود ؛ با نوشته مرحوم نورانی تحت عنوان « ای همو بیچاره گک اس» آغاز شد و راه در ادبيات نوشتاری پیدا کرد.
این مرد بزرگ و فهیم با نام و نشان ادب و فرهنگیش مدت طولانی در کشور پیشرفته غرب « آسترالیا » می زیست اما همین که زمینه برایش مساعد شد دوباره بوطن جنگ زده برگشت تا قلم بستان و فرهنگیان فراموش شده را دوباره با قلمش زنده سازد. در حالیکه عده ء دیگران به ثروت اندزوی و بر تفنگ و مرمي فکر میکردند و از قدرت و میله تفنىگ سخن میزدند اما او با قلمش تیر فرهنگی و ادبي را برسینه بی فرهنیگان رها میکرد….
قلم رسای و توانای نورانی را شمشیر دودمه میخواندند و بنا بر این دلیل زود از وظيفه دولت برکنارش کردند. اما او در گوشه یک اتاق تاریک می نشست و قلم میزد تا به لبان خشکیده و غم دیده هموطنانش گل خنده بشگفتاند.
همان طوری که افراد عوام جامعه ما از نظر طرز تفكر و چگونیگی سطح دانش و آگاهی و تحليل شان در مورد هر شخص اظهار نظر میکنند ؛ نورانی فهیم با زبان عامیانه ادبی و طنز به فرق حکومات ارتجاعی چکش میزد.
فصاحت و درخشندگی که در زبان ادبيات طنزی نورانی وجود داشت. خوش آهنگ ترن ترکیبات و اصطلاحات ساده زبان دری ؛ و شیرین ترین جلوه گاهی اندیشه نورانیست که نور افشانی کرده است. افرادی که از زوایه قدرت همیشه سخن می گفتند و مطبوعات را تحت كنترول و نظر داشتند؛ ؛ نوشته ی نویسنده گان را زیر ساطور سانسو قلم قلم می نمودند.پاسخی جالب از نورانی دریافت میکردند.
در سال های ( ۲۰۱۰ الی ۲۰۱۲ )میلادی زمانیکه کتاب چهر های جاودان و هنرمندان تاریخ ساز تیاتر را می نوشتم ؛ مرحوم نورانی از کابل به عیادت خواهرانش به کانادا أمده بود و با تماسی که همرای خواهرش لیلا جان جلالی داشتم ؛ از آمدن نورانی مطلع شدم. و در مورد زندگینامه و تجارب مطبوعات او بخاطر كتاب های فوق الذکر که می نوشتم؛ پرسیدم.
« وی در باره سانسور مطبوعات در کشور برام چنین گفت:
«اتفاقاٌ سه دهه نگارنده رسمي وغير رسمي در کشورم بودم. در این مدت سه نوع سانسور دولتي را تجربه کرده ام؛ دوره شاهی مشروطه ؛ جمهوری سردار محمد داوود خان و حاکمیت حزب دموکراتیک خلق ؛ تصمیم گرفتم تا در رابطه سانسور این سه دوره از برخی چشم دیده خود بنویسم . در افغانستان هر قلم زن؛ هنرمند و آفرنیشگر عرصه های مختلف ادبی از نخستين همکاری خود با رسانه های گروهی و نهاد های فرهنگی سانسور را چو شمشیر « داموکلس » بالای سرش در اهتزاز دیده و به مرور زمان این شمشیر برایش یک امر عادي و حتی ْواجب مبدل شده و به آن خو گرفته است.
تصادفی نیست که اکثریت ما نویسندگان قبل از ریختن ساخته های ذهنی خود بروی کاغذ بصورت نا خود آگاه اندیشه هایش را از فلتر تعبیه شده در ذهن خویش گزارنده ایم.
من خود سانسوری آگاهانه و غیر آگاهانه در کار خویش و سایر نویسندگان را شاهد بوده ام. شمار از نویسندگان معاصر افغانستان در عین حال کارمند رسمي دولت بودند؛ با قرار گرفتن در بست های مدیر مسؤول روزنامه ها ؛ مجلات ؛ جراید و بخشتها راديو و تلویزیون ؛ سينما و تیاتر بنا بر حکم اجبار وظيفه ؛ نوشته دیگران را با میعارها و پالیسی دولت سبک و سنگین کرده اند.
دراین جمله شاعران و نویسندگان چون ؛ دكتور اكرم عثمان؛ رهنورد زرياب ؛ مهدي دعاگوی ؛ لطيف ناظمی ؛ سراج وهاج ؛خانم شکریه رعد؛ شفيع رهگزر ؛ سید فقر علومی ؛ سرشار روشني؛ غلام حضرت کوشان؛ بشیر هروی ؛ داوود فارانی؛ عبدالرشید لطیفی؛ خودم « نورانی» و ده ها تن دیگر از همان صد و چند نفر شاعر و مطبوعاتی دوران جمهوری شاد روان سردار داوود خان و رژیم حزب دموکراتیک خلق هیات سانسور فلم ها ؛ نمایشنامه های تیاتر و نشرات چاپی برگزیده می شدند.
درست است که بعضی از مطبوعاتی ها سانسور را با وسعت نظر و بلند اندیشی و خیلی بجا انجام میدادند اما بعضی از محافظه کاران دوران « خدا یار جان شان» خیلی متعصب ؛ خورده گیر بیجا و علاقمندی مفرط به جا و مقام شان داشتند ؛ نوع سانسور چنین افراد مضحک و سرکوبگر فرهنگ و تنگ نظرانه بود که باعث تمسخر و عصبانیت نویسندگان جوان میگردیدند.
من فکر میکنم در جهان کشوری نیست که در آن هیچگونه سانسور در کار نباشد روی هم رفته در افغانستان معیار های سانسور فورمل بندی شده بودند. مطابق داشتن و یا حد اقل در تضاد قرار نداشتن نشرات داخلی متضاد با دین اسلام و سیاست جار کشور و مصالح ملی ؛ جلوگیری از ایجاد بینظمی؛ بلوا انقلاب و آشوب و یا مختل شدن امنیت نگردد. هتک حرمت بمقام شاه ؛ ريئس جمهور؛ بزرگان قومي و روحانيون و اشخاص انفراد و غيره .
البته این میعار ها کلی بودند دولت های افغانستان از شاه گرفته تا امارات طالبان همه هر کدام دستگاه ؛ سانسور خویش را داشتند. زمانیکه در مجله ژوندون مطالب در مطبعه دولتی به چاپ می رسید؛ مطالب از فلتر سانسوری نویسنده و مدير مسؤول مجله گزشته ؛ مدیر مسؤول یک نسخه آن را به ريئس نشرات می سپرد تا جواز پخش آن داده شود. دو روز را در بر می گرفت تا اجازه تکثیر آن صادر گردد.
هرگاه ريئس صاحب نشرات کدام آدم « چوکی نگهدار» می بود در خمير موی پیدا میکرد . بجاد آن که چیزی بنود که یک پراگراف و یا یک بخش از مقاله را خلاف پرنسیب نشراتی دانسته تا مدير مسؤول آن را از متن برون بکشد. ریئس صاحب با قلم سرخ نوشته میکرد « قابل نشر نیست ضبط گردد» این حال روز نویسندگان ما در نشرات صوتی و یا چاپی و نمایشنامه های تیاتری بود.
بخصوص در متن باید از كلمات « نادر؛ ظاهر و غيره جداٌ خود داری میشد بجاي آن از كلمات هویدا ؛ کمیاب و غيره استعمال می گردید…. از اینجاست که خود سانسوری در خون نویسندگان جریان داشت تا مطالبی که با خون دل نوشته شده بود؛ ضبط نگردد. »{ نقل این مطلب از کتاب چهره های جاودان از بخش زندگنامه مرحوم جلال نورانی گرفته شده است}
جلال نورانی برای روشنگری جامعه خود بسیار تلاش کرد و افغانستان را مرکز تمدن و فرهنگ رنگین و زیباترین کشور جهان میدانست. وی با لهجه های مردم شرف افغانستان آشنایی داشت و در نوشته هایش از آن كلمات لهجه یی زيبا استفاده میکرد. و لبخند بر لبان هموطنانش هديه مینمود.
راديو درامهایش شنوندگان زياد رادر خانه های شان می خندند… متن داستان های رادیو درام نورانی برخاسته از معرفی کرکتر و شخصیت های کشور های خارجی که تطابق به جامعه و مردم عزیز ما میداشت؛ می نوشت. وی به زبان های دری ؛ ازبکی ؛ پشتو؛ انگلیسی؛ آلمانی ؛روسی ؛ بلغاریایی و بعضی زبان ها و لهجه های دیگر لیاقت کافی داشت و لهجه ها را کاملا دقیق استفاده میکرد.
نورانی هیچگاه چهره عبود نداشت همیشه لبخند ملیح برلبانش نقش بسته بود . در برخورد با همکاران از همان لهجه های شیرین استفاده میکرد… یکی از روز ها از قول یک شاعر چنین گفت :
« من از یاد عزیزان انیقدر عافل نیستم- —- نمی دانم که بعد از من کسی یادم کند یا نه»
واقعاٌ که عزیزانش او را خیلی عزیز داشتند و بعداز وی همه به فریاد یادش کردند و میکنند…. همین حالا که « بنده » در موردش می نویسم ؛ احساس میکنم که نورانی در مقابلم ایستاده است ؛ پژواک صدایش را که سه ماه قبل از وفاتش تلفونی باهم صحبت کرده بودیم؛ در گوشم می رسد.
دنیا سراسر از پی آمد های غیر مترقبه است. زمانی که خبر مرگ دلخراش از دوست بسیار مهربان برایم رسید؛ دیدم که در اواخر زندگی چه غیربانه زیست و چه غیربانه جان داد کسی از دوستان و عزیزانش در کنار نبودند . حکومت فاسد وقت که از نام دموکراسی و آزادی بیان در رسانه ها گلو پاره میکردند ؛ از نورانی کدام مراقبت و غم خوری نکرد. او را از کار برکنار کردند و تنها رهایش کردند.
وی در چاپخانه میوند می زیست و شادروان نصیر عبدالرحمن مرد فرهنگنی که با تمام معنا از شخصیت مرحوم نورانی شناخت داد؛ شاهد عینی مرگ مظلومانه نورانی بوده است… نورانی غریبانه و مظلومانه چشمش را از دنیای دون بست…. این قافله عمر عجب میگذرد اگر شاه باشد یا گدا همه هم سفر و سرنشینان کشتی هستند که در امواج پرتلاطم روزگار میخواهند ؛ خویش را به ساحل برسانند. و این ساحل در زندگی ما انسانها همان جایست که شادروان عایشه دراني شاعر سینه سوخته وطن در چند بند شعرش ترسیم کرده است.
نه تاج خسروی و نی دلق درویشی بود جاويد
بخاک تیره یکسان میشود شاه و گدا اخر
هدر گردد بسی تصویر خوبان جهان افروز
شود ضايع صور ها همچو نقش بوریا آخر
اگر صد سال مانی در زمانی اندرین عالم
جدایی مر ترا باید ز خویش و اقربا آخر
بلی جلال نورانی دور از دوستان و خانواده اش در سن« ۶۹ » سالگی با جهان وداع کرد. روانش شاد و جایگاهش بهشت و رحمت الهی سایه بانش باد.
با حرمت بی پایان ماريا دارو
مارچ ۲۰۲۳
نمونه ی از کتابهای مرحوم نورانی
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.