نامه‌یی بیک هنرمند بزرگ : نوشته از؛ دکتورملک ستیز

من در خانواده‌یی بزرگ شده‌ام که هنر در آن همیشه جایگاه محترمی داشته است. به یاد دارم پدر و مادرم زمانی‌که در سال ۱۳۵۶ از کعبه برگشتند، تحفه‌ی جالبی برای‌ما آوردند. آن‌ها یک سیستم پخش موسیقی را که قدرت بالایی در کیفیت صدا و ظرفیت کلان ذخیره‌ی آهنگ‌های موسیقی را داشت برای ما آوردند. این سیستم نرم‌افزار مجهزی داشت که به آن «کارتریج» می‌گفتند. از سوی دیگر دستگاه پر قدرت امواج کوتاه رادیویی داشت. وقتی سیستم FM رایج شد، ما از کیفیت بالای موسیقی لذت می‌بردیم. در خانه‌ی ما سه دسته از هنرمندان شنونده داشتند. دسته‌ی نخست را هنرمندان غزل‌خوان می‌ساخت که استاد سرآهنگ و استاد رحیم‌بخش برجسته‌ترین‌های آن بودند.

دسته دوم را هنرمندان هندی شکل می‌داد. آواز محمد رفیع، لتا منگیشکر، موکیش، بعد ها جگجیت، انوپ جلوتا و پنکچ اودهاس دلبستگان زیاد داشت. و دسته سوم را هنرمندان آماتور و جوان که علاقمندانش از همه بیش‌تر بود، می‌ساخت. در این جمع احمد ظاهر پیش‌تاز همه بود و تاج پادشاهی هنر عاشقانه را بر سر داشت. 

اما یک هنرمند که در هرسه گروه جایگاه برازنده حاصل کرده بود دکتور صادق فطرت ناشناس بود. ناشناس برای علاقمندان خود در هر سه گروه دلایلی دوست‌داشتن را فراهم کرده بود. پدر و مادرم بخاطری ناشناس را دوست داشتند که او دکترای زبان و ادبیات داشت. این بزرگ‌ترین امتیاز هنرمند بزرگ برای‌شان بود. برای نسل غزل‌خوان ناشناس بهترین غزل‌ها را به زبان های فارسی و پشتو پیش‌کش می‌کرد و بهانه‌ی دوست نداشتن را مرفوع می‌ساخت. برای نسل جوان و نوجوان ناشناس عاشقانه‌ترین ترانه ها را می‌سرود. ناشناس را همه‌ی ما می‌پسندیدیم. برای یکی او شخصیت دانش‌گاهی بود، برای دیگری او هنرمند حرفه‌یی بود که کیفیت صدا و هنرش برجسته است و برای سومی ناشناس صدای عاشقانه محبوبش بود. من از زمانی‌که موسیقی را شناختم، صدای این هنرمند بی‌بدیل به گوشم لذت بخشیده است. برای من ناشناس سه ویژگی ممتاز داشت.

۱. صدای بی‌مانند و معصوم

به نظرم صدای ناشناس آن‌قدر خوش‌رنگ است که در هر حالتی از زندگی‌ام خوشایند و لذت‌بخش بوده است. ما که همه از سرزمین درد و اندوه بی‌پایان می‌آییم، روح و روان ما زخم برداشته است. اما صدای ناشناس در حالت افسردگی و اندوه، روح مرا نوازش کرده است. صدای ناشناس در پهلوی آن‌که بسیار زیباست، معصوم نیز است. انگار کودکی از درونت، دردهایت را با صدای بی‌آلایش و معصوم می‌سراید. در زمان دل‌تنگی‌ها این صدای معصوم همراهت می‌شود و به سان رفیق شفیق و هم‌رازت قصه‌گوی اندوه درونی‌ات می‌شود. 

۲. ترانه سرای شعر و شعور

وقتی شما به ترانه ها و غزلیاتی که ناشناس ارایه کرده توجه نمایید، در می‌یابید که با یک دکتور زبان و ادبیات مواجه هستید. من به این باور هستم ناشناس در هر ژانری که سرودی را پیش‌کش کرده، بهترین اشعار و تصنیف‌ها را برگزیده است. وقتی ناشناس یک پارچه محلی سروده شما به ترانه های که گردآورده است، توجه کنید. یا اگر در باب زندگی ترانه سروده، به شعرش مراجعه کنید. و یا اگر برای میهنش سروده، به واژه هایش با دلِ جان گوش فرا دهید، آن‌گاه در می‌یابید که ناشناس ترانه سرای شعر و شعور است. او برای هر ترانه‌یی که اجرا کرده پیام محکمی در عقبه داشته است. 

۳. سخنور برجسته

به یقین که ناشناس از بهترین سخن‌وران در کشور ماست. او با هر دو زبان رسمی چنان قشنگ صحبت می‌کند که گویی واژه‌های که از زبانش برون می‌شوند به سان پروانه ها به دورش می‌رقصند و استقبالش می‌کنند. این صحنه‌ی تماشایی شما را مجذوب خود می‌سازد. این صدای بی‌نظیر تلاش می‌کند تا واژه های قشنگ را شناسایی کرده و سپس با موسیقی لذت‌بخش تسلیم شما کند. وقتی من نوجوان بودم یکی از مصاحبه های رادیویی این هنرمند بزرگ را شنیده بودم. در آن زمان ناشناس کم‌تر حتا هیچ مصاحبه نمی‌کرد. برایم آن مصاحبه خاطره‌ی همیشگی به جا گذاشت. سخنور خوب را تنها از واژه های که می‌گوید نمی‌توان شناسایی کرد. سخنور خوب کسی است که منطق سخنانش با واژه های به‌جا و زیبنده بیان شود. ناشناس در پهلوی این ویژگی‌ها موسیقی سخنان را نیز رعایت می‌کرد که او را به سخنور برجسته تبدیل می‌نمود. 

وقتی تلویزیون آمد، همه چشم‌به‌راه دیدن ناشناس بودند. ناشناس در سال‌های اول تلویزیون چهره اش را نشان نداد. وقتی اولین‌بار این هنرمند بزرگ را در پرده‌ی تلویزیون دیدم، دلم سخت‌اندوهگین شد. مرد لاغراندام با عینک‌های ضخیم و آهنگ های آرام برایم غیر قابل باور بود. اما آهسته و پیوسته با چهره‌ی ناشناس عادت کردم. یکی از آهنگ‌های ناشناس که بر من اثر جاودان گذاشت سروده «خط پر مخ» در شعر حمید بابا بود. 

خط پر مخ د صنم راغی کـــــه سپوږمۍ شوه په هاله کې

دا ېې غاښ په خوله کې زيب کا که ژاله شوه په لاله کې

آهنگ دیگر ناشناس که زبان‌زد عام و خاص بود «د صبا باد» نام داشت که در شعر خوشحال ختک سروده شده بود.  

د صبا باده گذر په چمن بيا کړه

په چمن کې رنگارنگ گلونه وا کړه 

آهنگ های فارسی را که ناشناس تقدیم مردم خود کرده همه عالی و در خور ستایش هستند. من آهنگ «چون نی به نوا آمد» را که شعر خداوندگار بلخ سروده شده بسیار می‌پسندم. 

چون نی به نوا آمد از نغمه‌ی مستانه 

رندی به طرب برخواست از گوشه‌ی می‌خانه

از بلخ به روم آمد نی رومی و نی بلخی

و از شهر جنون برخاست نی مست و نه دیوانه

هرکس به گمان خویش او را صفتی بخشید

یک سلسله دیوانه یک طائفه فرزانه

یکی از ترانه های عاشقانه که بر شعر شاعر معاصر زنده‌یاد بارق شفیعی به نام «ایکاش!» سروده شده، برایم بسیار پرخاطره است. 

ای بی‌وفا برو که شبستان خاطرم 

دیگر نه جای جلوه‌ی ذوق وصال توست

زآندم که پی به راز نهان تو برده ام

کابوس خواب راحتم هر شب خیال توست

ایکاش با تو هیچ مقابل نمی‌شدم

آهنگ‌های ناشناس این هنرمند بزرگ همیشه شفیق و رفیق لحظه های خوشی و اندوه زندگی من بوده است. ناشناس ابعاد دیگر فعال در زندگی خود نیز دارد. او یک دیپلومات و مامور دولت نیز بوده است و نظریه های سیاسی و اجتماعی منحصر به فرد خود را دارد. ناشناس به عنوان یک انسان آزاد این حق را دارد تا دیدگاهایش را مطرح کند. من بادیدگاهای سیاسی و اجتماعی‌اش کاری ندارم. اما برای من ناشناس یک هنرمند بزرگ است. بخواهم یا نخواهم ناشناس در نسل‌های زندگی‌ام رخنه کرده و با من زندگی کرده است. 

ناشناس رفیق شفیق احساساتم در دوران مختلف زندگی من بوده است. من با این نوشته خواسته‌ام از یک هنرمند بزرگ سپاس‌گزاری کنم، بخاطر ترانه های بی‌نظریش که برای ما سروده است. 

استاد ناشناس عزیز!

عمر تان طولانی و سلامتی نصیب حال تان باد! اما می‌دانم همه‌ی ما پس و یا پیش رونده هستیم. من با این چند سطر می‌خواهم برای آن خاطره های بی‌نظیر از میهن مشترک ما، به خاطر ترانه «دره به دره هوای پغمان به دره» برای «او دختر دیوان» برای «شب‌های مهتاب» برای «زه خو شرابی یم» برای سروده «زلیخا» برای سرود «آزادی» و ده ها ترانه دیگر از شما سپاس‌گزاری کنم. این را بدانید به سان من فراوانند کسانی‌که قدر و منزلت شما را می‌دانند. سرزمین ما را دزدان متحجر دزدیده اند که هنر را گناه می پندارند و هنرمند را انسان نمی‌شمارند. اما تجلیل از شخصیت بزرگ هنری شما بهترین انتقامی‌است که می‌توان از اینان گرفت. ما باشیم یا نباشیم، آن سرزمین حماسه ها روزی آزاد می‌شود و صدای پرشکوه شما بر دامنه های آن طنین خواهد انداخت. این‌را می‌دانم که زندگی و خانه‌گک کوچکی برای‌تان در لندن ساخته اید. اما این‌را بدانید که خانه‌ی اصلی شما در دل پر از عشق ملیون‌ها هم‌میهن شماست. یکی از آن خانه ها خانه‌ی دل فراخ من است که میزبان همیشگی صدای اطلسی شما خواهد بود. شما سزاوار فقر و غربت در دوری از میهن نیستید. اما باور داشته باشید که شما آثار ماندگاری از خود به جا گذاشته اید. اگر اینان انسان را به خاطر هنر و آزادی می‌کشند، شما برای نسل‌ها امید و انگیزه بخشیده اید. هزاران شلیک مسلسل‌های جنگ‌جویان برابر یک سرود حماسی و غنایی شما اثر بخشی ندارد. تاریخ نشان داده است که جنگ‌جویان و جنگ‌سالاران می‌آیند و می‌روند، اما هنرمندان بزرگ می‌آیند و می‌مانند. آن‌ها از نسلی به نسل دیگر دست به دست و دل به دل می‌شوند. شما از همان هنرمندان هستید.  

دکتور ملک ستیز   استانبول ۱۶ می سال ۲۰۲۳