خانه سنگی : نثار علیمی

خـانه سنگيسال ١٣٦٧ خورشيدي بزرگداشت از مولاناي بلخي رومي نابغه شرق در منزل زند ياد داكتر جاويد واقع كوچه نقيب متصل جاده سالنگ بهمت اهل فرهنگ و ادب برگزار شده بود . جمع كثيري از فرهنگيان قلمرور سرايش و نگارش هنرمندان و ادب دوستان زبان جهان شمول پارسی شركت داشتند . رونق بخش این نشست شخصیت ها و فرهيختگان نام آشنای کشور مانند قله ى شامخ زبان پارسي  زنده ياد استاد واصف باختري زنده ياد قهار عاصي شاعر حماسه عشق و زنده یاد و محب بارش شاعر و نویسنده و استاد دانشگاه كابل و بصیر بدروز شاعر و نویسنده و فعال سياسي ، سلام سنگی هنرمند موفق سینماگر افغان فلم و دکلماتور هنر و ادبیات و فردوسی شناس شرکت داشتند . 

شايان ذكر است همچو مجالس ادبي را بكرات نسبت علاقمندي و روش هاي خاص اخلاقي جناب سنگي در منزل ايشان برگزار ميكرديم . و اين بار هم باتفاق دوستان مكان عيار روزگار را انتخاب نموديم . بي ترديد پذرفتند شب فراموش ناشدني و بياد ماندني براي همه دوستان حاضر در نشست بود . سخنان شيرين و دلپذير از هر چمن سمني گفتند و شنيدند . 

توجه همه حاضرین را شعر شیرین و دلنشین نیمایی مرحوم استاد بارش كه ستايش و شرح حال فرهنگيان را در خود داشت جلب نمود كوتاه بيادم ميباشد اينك شريك شما دوستان مينمايم

عاصی ستاره ئیست که من میشناسم اش

او قهرمان معرکه ی شعر حاضر است

شیر است و شاعر است 

آخرين محفل بياد ماندني و فراموش ناشدني مان بود تا نیمه شب ادامه داشت همچون رويايي رفت آنهمه خوبي ها و وارستگي ها ديگر برنگشت محيط زندگى به تيره گی گرائید‌ و رفته رفته بيشتر تنگ و مكدر شد و تفنگ داران ابزار اذيت و آزار و شكنجه اهل علم و دانش زير نام كمونست و ماتريالست شدند و راكت پراگني هاي كور شان جان هزاران انسان بي طرف و غرض را گرفت . آغاز وحشت و دهشت و بربريت در کشور سبب شد يكي پي ديگري ترك خانه و كاشانه نمايند و تصميم به مهاجرت هاي اجباري گرفتند و امروز حال سياه رويان تاريخ را مي بينيم . كه بدهكار بدي هاي خود هستند . داشته هاي سرزمين مان را كه انسانهاي شريف و دانشمند بودند جاهلان جابرانه و بيرحمانه متواري نمودند . بگونه مثال جناب استاد باختری بزرگوار غنيمت روزگار حوزه زبان پارسي هفته جاري زندگي را در امریکا بدرود گفت جناب سنگی ورجاوند در آسترلیا خوشبختانه  زندگي در ميان مجموعه ى از فرهنگيان را دارند و محترم بصیر بدروز با بيماري شكر در داخل كشور دست گريبان ميباشد و من كوچك شان در كشور المان نفس میکشم با دریغ درد سه فرهيختگان فرهنگ و ادب شاعران ورجاوند غنيمت هاي روزگار چون استاد باختري و بارش و عاصی دیگر در میان ما نیستند و به ابدیت پیوستند روان شان انوشه باد 

در پاي سروده ى را بخوانش ميگيريد كه در وصف زور گوى جاهل و قوماندان بيسواد نه بلكه از شأن و شكوه فـــرزانه مهربان فرهنگ و هنر و ادبيات كشور جناب سنگي ورجاوند با حق شناسي ياد شده شريك نمودم

هنـرمندى گــران سنگ است سنگي

مــداوم صاف و يكرنگ است سنگي

سخنـرانِ  خوش آهنگ است سنگي

بري از مكــر و نيــرنگ  است سنگي

عيـان ســالار فــرهنگ است سنگي

شـرافــت  مي درخشــد از روانـش

سخــن  بهتــر  شنيــدن  از  زبانش

نوازش  روح  را ،  بخشــد  بيــانش 

زمـان  عمــري  نمــوده امتحـانش

شعارش غيرت و ننگ است سنگي

صـدايش گرم و نرم و آهنين اسـت 

اگـر شهنـامه خواند دلنشين اسـت

به قلبِ همــزبان شور آفرين است

خدا يار اش به مردي بهترين است

عيـارِ همچو سرهنـگ است سنگي

درودم با تو مــردِ معرفـت كيش

ادا كردي هـويدا خدمتِ  خويش

دلي انسـان نكردي هيچگاه ريش

نگفتي باكسي حــرفِ كم و  بيش

ديارت بي تو دلتنگ است سنگى

٧ اپريل ٢٠٢١

  هنوفر