تعامل قدرت ها با طالبان؛ خیانت به مردم
افغانستان و لکه ی ننگی بر جبین انسانیت
اکنون دو سال و سه ماه و چند روز از حاکمیت استبدادی طالبان بر مردم افغانستان سپری می شود؛ اما لحظه شماری های مردم این کشور برای رسیدن به یک زنده گی آرامش بخش و زیستن زیر چتر حکومت قانون نقش معکوس پیدا می کند؛ بجای آنکه قدرت های منطقه و جهان مردم افغانستان را برای رسیدن به حاکمیت قانون و نظام برخوردار از حمایت مردم یاری برسانند تا اندکی از رنج های سنگین آنان چیزی کاسته شود، برعکس با راه اندازی بازی های مرموز سیاسی و استخباراتی برای رسیدن به اهداف ژیوپلتیک و ژیو ایکونومیک بقا و استمرار حاکمیت استبدادی حق ستیز و زن ستیز و آموزش ستیز طالبان را توجیه کنند.
تاسف بارتر اینکه کشور های منطقه و جهان در یک تعارض آشکار و بی پروا به این همه رنج های مردم افغانستان، به بهای گذاشتن تیغ زهر آلود بر گلو های خسته و افسرده ی مردم این کشور خوان تعامل با طالبان را گسترانیده اند تا آرزو ها و آرمان های به خون خفته ی مردم افغانستان را در زیر دندان تعامل با طالبان هرچه بیشتر ریز ریز کنند و بدرند. آنهم خواست
هر چند درد ها و رنج های مردم افغانستان پیشینه ی تاریخی دارد و این دشواری ها پیش از کودتای سفید محمد داوود در سرطان 1352 و کودتای خونین هفت ثور حزب دموکراتیک خلق دارد و این درد های بی پایان از سال های پیش قامت های بلند و با شکوه ی مردم این کشور را خمیده کرده است و تیغ از دمار روزگاران شان برآورده است. در این مدت در مقطع هایی که ثبات و امنیت نسبی هم در کشور بازگشته؛ اما نتوانسته از حجم گرانسنگ رنج های چندین قرن مردم افغانستان چیزی کم کند. اکنون که فرصت های اندک گذشته از دست رفته و رهبران گروههای راست و چپ و زمامداران بویژه در پنج دهه ی اخیر و بخصوص در دو دهه ی گذشته با زمامداری کرزی و غنی؛ از این فرصت ها برای تحکیم حاکمیت قانون و نهادینه شدن ارزش های دموکراسی، آزادی بیان و حقوق بشری در یک حکومت مردم سالار استفاده ی بهتر نشد. این غفلت ها در موجی از بازی های گروهی و قومی سخت آلوده به خیانت، فساد و غصب، دراز راه ی زنده گی برای مردم افغانستان را نه تنها دشوارتر و طولانی تر کرد؛ بلکه فاجعه بارتر اینکه در یک بازی استخباراتی با فرار غنی و تحویلی ارگ به طالبان، افغانستان و مردم آن را زیر سیطره ی طالبان به پرتگاه تروریسم افگند.
تاسف بار اینکه این بار بازی با گروه های تروریستی زیر چتر حاکمیت طالبان در افغانستان بیش از هر زمانی مسخره است. کشور های منطقه و جهان در حالی دروازه های تعامل با گروهی را باز کرده اند که در یک حرکت بدتر از کودتای نظامی قدرت را در افغانستان غصب کرده اند و با کیبل و چماق و بستن و به زندان افگندن و کشتار های صحرایی بر گرده های مردم این کشور حکومت می کنند. جهانیان در حالی سیاست تعامل با طالبان را ادامه می دهند که دشنه ی زهر آلود ستم این گروه بر گلو های مردم افغانستان هر روز بیشتر فرو می رود؛ نه تنها هزاران زن از حق کار دولتی و شخصی و میلیون ها دختر از حق آموزش و حتا از ابتدایی ترین حقوق انسانی شان محروم گردیده اند؛ بلکه مردم افغانستان با از دست دادن همه چیز با منتهای یاس و محرومیت به گونه ی رقت بار زنده گی می کنند.
دلیل این همه محرومیت ها این است که در افغانستان حکومت قانون و حاکمیت قانون موجود نیست. آشکار است در کشوریکه حکومت قانونی و مشروع و نظام پاسخگو وجود نداشته باشد؛ در آنجا عدالت به زنجیر کشیده شده و صدای عدالت خواهی و اعتراض با دشنه های ستم در گلو های مردم خفه می شود. طالبان با استفاده از این خلای قانونی هر آنچه از ستم و جنایت که از دست شان می آید، از تحمیل آن بر مردم افغانستان اجتناب نمی کنند. شگفت آور این است. جهانی که داد از انسانیت، دموکراسی، حقوق بشر و آزادی بیان می زند و دستگاه های سخن پراگنی آنها از بام تا شام بر سر دفاع از ارزش های یاد شده به مانور های سیاسی و نظامی دست می یازند. این همه رنج های بی پایان زنان و مردان افغانستان را دست کم گرفته و حتا گویی در گوش های خود پنبه گذاشته اند تا صدا های مظلومانه و گریه و آزاری های هزاران دختر محروم از آموزش افغانستان را نشنوند.
این رویکرد قدرت های منطقه و جهان در تعارض آشکار با حواست برحق مردم افغانستان قرار دارد و با تمامی موازین جهانی و سازمان های بین المللی در تضاد است. مردم افغانستان از سازمان ملل و همه کشور های جهان می خواهند تا بر طالبان فشار های لازم وارد کنند تا وادار به برقراری حکومت قانون در افغانستان شوند. تنها در سایه ی حاکمیت قانون است که استبداد سیاسی و آشفتگی های اجتماعی و اقتصادی در افغانستان پایان می یابد. در این صورت دروازه های اداره های دولتی بر روی زنان و دروازه های مکتب بر روی دختران و فرصت بازگشت مهاجران و زنده گی برای مردم افغانستان میسر می گردد. در این صورت است که آزادی بیان در افغانستان باز می گردد و ندا های عدالت خواهانه در این کشور جان دوباره می گیرد.
دردناک تر اینکه کشور های منطقه و جهان با چشم پوشی تمام از خواست های برحق زنان و مردان افغانستان برای برقراری حکومت قانون و نظم در این کشور، برعکس هر یک به نحوی تعامل سیاسی با طالبان را در پیش گرفته و خواست های قانونی و مشروع مردم افغانستان را در گشوده شدن دروازه های مکتب بر روی دختران تقلیل داده اند. نه تنها این بلکه؛
هر گونه مقاومت نظامی و سیاسی در برابر طالبان را ناجایز پنداشته و با این گونه سیاست ورزی ها اداره ی استبدادی طالبان را تقویه و توجیه می نمایند. جهانیان تعامل با گروهی را در پیش گرفته اند که به فرهنگ گفت و گو باور ندارد و همه را چشم بسته برای تابع داری از امارت ملا هبت الله ترغیب می کند. دو سال و چند ماه حاکمیت تک حزبی و تک گروهی طالبان در افغانستان ثابت گردانیده و از نیات اصلی طالبان پرده بیرون کرده است که طالبان جز تسلیم بدون قید و شرط و گردن نهادن به زیر چماق و کیبل آنان به منطق دیگری باور ندارند.
جهانیان باید بدانند که طالبان با این خم خم رفتن های آنان هرگز تغییر نمی کنند و سیاست های خصمانه و تروریست پرورانه ی آنان در برابر مردم افغانستان و مردم جهان عوض نمی شود؛ بلکه دندان های آنان برای مکیدن خون انسان مظلوم افغانستان تیز تر می شود. با تاسف که گروههای تروریستی فعال در افغانستان چنان کشور های منطقه و جهان را افسون کرده اند که آثار آن در هر نشست های منطقه ای و جهانی آشکار است. این واقعیت تلخ را در موضعگیری های تعامل گرایانه ی کشور های یاد شده و انکار آنان از هر گونه مقاومت های مسلحانه بر ضد طالبان به خوبی می توان درک کرد. این نشست ها بیشتر به هدف انحراف افکار عامه ی جهان از واقعیت های دردناک افغانستان صورت می گیرد تا موضع آنانی تقویت شود که کوس تعامل با طالبان را به صدا در آورده اند. شاید شماری کشور ها فکر کنند که بالاخره دراز راه ی تعامل با طالبان آنان را به منزل مقصود خواهد رساند. دریغا که این گونه افسونگری ها حتا نشست های داخلی شخصیت ها و گروههای سیاسی مخالف طالبان را تحت شعاع درآورده است. چنانکه چند روز پیش در نشست هرات زیر نام ” بازخوانی افغانستان، راهکار های متفاوت” با اشتراک چهره های متضاد بویژه حضور جنرال اسد درانی رئیس پیشین آی اس آی از حامیان پروژه ی عمق استراتیژی پاکستان در افغانستان، در تاجکستان گوشه های از این افسونگری آشکارا گردید.
جهانیان باید بدانند که پایان بازی آنان با طالبان جز باری از ندامت چیز دیگری در پی ندارد. چقدر بهتر خواهد بود که جهانیان بجای فردا، امروز سر عقل آیند و سیاست های تعامل با طالبان را به سیاست های فشار بر آنان عوض کنند؛ زیرا طالبان یک گروه ی تروریستی است و آفغانستان را در تبانی با شبکه های جهنمی به مفرزه ی گروههای تروریستی بدل کرده آند. زود است که تعامل کشور های منطقه با طالبان به صدور گروههای تروریستی از افغانستان پس از مرز های شرقی به مرز های شمالی و غربی این کشور سرایت کند و آنگاه پیش از وقت خواهد بود که سیاست های تعامل به سیاست های هشدار دهنده بدل شود؛ اما مردم افغانستان از جهانیان بویژه از شورای امنيت سازمان ملل می خواهند تا پیش از آنکه طالبان تیغ از دمار مردم افغانستان بیرون کند و کارد تروریسم به استخوان های مردم کشور های منطقه و جهان برسد. آنان دست به کار شوند و برای رهایی افغانستان و مردم آن دستی بجنبانند؛ زیرا هرگونه بازی با تروریسم بازی با آتش است. آتش تروریسم که اکنون دامنگیر دست پرورده گان پاکستانی طالبان شده، بعید نیست که چندی بعد دامنگیر سایر همسایه های افغانستان نیز خواهد شد.
این به معنای آن نیست که تعامل در ادبیات سیاسی معنا ندارد؛ بلکه این تعامل در ادبیات سیاسی به مفهوم معنا دار و بی معنا نیز قابل تفسیر است. در ادبیات سیاسی تفاوت زیادی میان مفهوم معنا و بدون معنای آن تفاوت موجود است. در این میان آنچه مسلم است، تعامل معنا دار سیاسی در قاموس سیاست قابل توجیه است؛ اما با تاسف که جغرافیای تعامل غرب با طالبان بیشتر فاقد معنایی دارد و بیشتر به سود تروریسم و گروههای تروریستی رقم می خورد. مردم افغانستان از کشور های غربی می خواهند تا روی تعامل با طالبان تجدید نظر کنند و به تعامل معنا دار با طالبان بپردازند. زیرا تعامل کنونی غرب با طالبان معنای تیغ برهنه در دست طالبان را دارد که هر لحظه بیشتر از روز دیگر گردن های مردم افغانستان را ببرند. هرچند نشان هایی از تغییر رویکرد غرب نسبت به طالبان قابل توجه است و این تغییر را می توان در نشست ویانا احساس کرد. نشست ویانا که هدف آن بسیج و هماهنگی نیرو های مخالف طالبان است. این نشست را نشانۀ آشکار آغاز تجدید نظر غرب نسبت به طالبان می توان تلقی کرد. مردم افغانستان از غرب می خواهند تا فرصت را از دست ندهد؛ زیرا هر گونه ایتلاف زمانی به سود طالبان و گروه های تروریستی است.
مردم افغانستان نخست از طالبان می خواهند که فارغ از هرگونه تعصب، خودخواهی و استبداد رأی، در مورد حل بحران افغانستان معقول تر بیندیشند تا با توجه به خواست های مردم افغانستان که همانا تشکیل حکومت فراگیر و توزیع عادلانه قدرت به همه اقوام، مذاهب است تا هریک به اندازه شعاع وجودی شان خود را در آن ببینند. طالبان نباید بدون در نظر داشت شواهد تاریخی و حقایق عینی در افغانستان، به بهانه های واهی به این خواسته ی معقول مردم افغانستان که در دیدگاه ی کشور های منطقه و جهان نیز انعکاس یافته، پشت پا برنند. طالبان ناگزیر اند تا برای خروج از بحران کنونی به خواست های مردم افغانستان
تن بدهند. از سویی هم جهانیان ناگزیر اند تا به هر وسیله ی ممکن طالبان را وادار به ساختن نظامی بسازند که طرف قبول مردم افغانستان باشد. در غیر این صورت بحران کنونی افغانستان از مرز هایش بیرون و آثار و پیامدهای بحرانهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی آن دامنگیر کشور های همسایه و حتا جهان خواهد گردید. چنانچه بحران سیاسی در افغانستان سبب شده است که کشورهای همسایه و جهان، افزون بر قاچاق مواد مخدر، قاچاق انسان و تهدیدهای امنیتی، شاهد حضور گسترده و سیل آسای مهاجرین از این کشور باشند. این بحران با ادامه ی وضعیت موجود در افغانستان هر روز تندتر و خطرناک تر می شود. بنابراین برای کشور های منطقه و جهان معقول خواهد بود تا با موقفی خیر خواهانه و صلح خواهانه، البته در یک تعامل سازنده نه تعامل منفی برای بیرون رفت افغانستان از وضعیت موجود از هیچ نوع تلاش دریغ ننمایند. طالبان باید بدانند و از تاریخ بیاموزند که دست کم گرفتن بحران کنونی و بی توجهی به خواستهای معقول مردم افغانستان و کشورهای منطقه و جهان به ویژه سازمانهای بین المللی از جمله شورای امنیت، شورای حقوق بشر و مجمع عمومی سازمان ملل متحد که در حقیقت خواست های معقول مردم افغانستان است، عواقب ناگواری در پی دارد. بدون تردید بالاخره لجاجت های طالبانی پای سازمان های یاد شده را به افغانستان خواهد کشاند و تجربه های درست از آب بیرون نیامده، در افغانستان بار دیگر تکرار خواهد شد. طالبان بدتر از سقوط دور نخست شان سرافگنده و شرمسار خواهند شد و این بار طیاره های پاکستانی هم از شدت شرم برای نجات آنان نخواهند شتافت. یاهو