،استادیار زبانشناسی فارسی، مجری، مترجم و تهیهکنندهی برنامههای فارسی در شبکهی رادیویی مصر
عادت داریم که از واژهی «وام» بیشتر در کارهای مربوط به بانک استفاده کنیم؛ اما این واژه برای بیان یک پدیده در زبانشناسی نیز بهکار میرود. «وامگرفتن» یکی از کهنترین پدیدههای تاریخ زبانها است که حاصل تماس فرهنگی است و جنبههای زبانی و غیرزبانی خود را دارد.
وامگرفتن در دانش زبانشناسی عبارت است از برداشتن کلمه از زبانهای خارجی و قراردادن آن در قالب یا قالبهای زبان داخلی یا به عبارتی برگرفتن واژه از زبان مبدأ و کاربرد در آن زبان مقصد. در این صورت، کلمه در اصل خارجی است که مردم یا زبانشناسان به همانگونهی زبان مبدأ، یا با کاستن، افزایش یا تغییر در کلمه، آن را تعدیل کردهاند و در زبان دوم بهکار میبرند. ممکن است کلمه به زبان دیگر با تلفظ زبان مبدأ یا با کمی تغییر در تلفظ زبان مبدأ وارد زبان مقصد شود، بیشتر این اصطلاحات، اصطلاحات فرهنگی و جدید در علوم، هنرها و روزنامهنگاریهای مختلف به تناسب نیازها و مقتضیات زمانه هستند.
این پدیده بهعنوان وسیلهای مهم برای رشد ثروت زبانی تلقی میشود و همهی زبانها کم و بیش از این قاعده پیروی میکنند. هیچ زبانی هرچند با عمق تاریخی، فرهنگ و ادبیات، نمیتواند با تکیه بر تنها داشتههای خود تا مدتها زندگی خود را ادامه دهد. ثروت کلامی بدون داشتن منبع خارجی زبان، زبان دیگر، تقریباً محتمل بهنظر نمیرسد.
اصطلاح وامگیری در زبان فارسی به «وامگیری» یا «وامگرفتن» یا «قرضگرفتن» معروف است؛ در حالیکه «وامگیری» در زبانشناسی، بهمعنای «وامگیری از کلمات» است و واژههای وامگرفته شده را شامل میگردد. زبانی که وام میگیرد به عنوان «زبان وام گیرنده» یا «مقصد»، و زبان قرضدهنده بهنام زبان «وامدهنده» یا زبان مبدأ شناخته میشود.
انواع وامگرفتن در زبان فارسی
- وامگيری واجى يا آوايی
پدیدهی وامگیری آوایی بسیار غیرمعمول است و زمانی رخ میدهد که فرد دو زبانه باشد و در حین مثلاً سخنرانی به هردو زبان، ممکن است، تداخل آوا صورت گیرد و این مسأله نوعی وامگیری آوایی تلقی میگردد. بهعبارت دیگر، وامگیری واجشناختی فرآیندی است که از طریق آن «عناصر و الگوهای آوایی» از زبانی به زبان دیگر منتقل میشود. بر این اساس، اگر عناصر آوایی زبان وامدهنده در زبان وامگیرنده وجود نداشته باشد، با عناصر آوایی مشابه آن زبان جایگزین میشود.
مانند: صندوق که در عربی (Sundūq) و در فارسی (Sandūγ) تلفظ میشود.
2- وامگيریواژگانی،واژگاندخيل
کلمات معمولاً بخش غیر ثابت زبان را تشکیل میدهند و میتوانند آزادانه از یک زبان به زبان دیگر بدون تغییر قابل توجهی در گرامر یا واژگان زبان مقصد منتقل شوند. از این نوع واژهها در زبان فارسی «بادیه» از عربی، «اتاق» از ترکی، «چمدان» از روسی، «اتومبیل» از فرانسوی و «کارت پستال» از انگلیسی است.
3- وامگيرىدستورى
گاهی اوقات یک قاعدهی دستوری از زبانی به زبان دیگر منتقل میشود و برای یک زبان بهراحتی نمیتوان چنین وامهایی را پذیرفت؛ زیرا مستلزم روابط طولانیمدت و مستمر بین دو جامعه در سطوح زبانی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی است.
پس از ورود اسلام به كشورهاى فارس، قواعد زبان فارسی متأثر از صرف و نحو عربی، علاوه بر ورود واژههای عربی بیشمار به زبان فارسی، با توجه به جایگاه زبان عربی در عرصهی دینی، وجود آن زبان فرهنگ اسلامی و ترکیبی از دلایل دیگر، زمینه را برای قرضگيرى دستوری و صرفی فراهم کرد.
مثلاً علامتهاى جمع عربی وارد فارسی شده است، مانند علامت جمع مؤنث «ات» که در ترکیب برخی از واژگان فارسی راه یافته است: (باغ) باغات، (ده) دهات، (گزارش) گزارشات، (فرمایش) فرمایشات. در کنار این، در زبان فارسی، بسیاری از واژههای عربی به صورت جمع مؤنث، وام گرفته شدهاند؛ مانند: امتیازات، انتخابات. همچنان پارسیان، علامت جمع «ون» و «ین» را از عربی وام گرفتهاند؛ مانند: روحانيون، صلیبيون، انقلابيون، معلمين، محصلين، مسلمين.
- گرتهبردارى
گرتهبرداری به چند گونه صورت میگیرد:
الف) ترجمهی لفظ به لفظ (تحتاللفظی)
نوعی وامگیری زبانی که در آن واژه یا اصطلاحی مرکب از زبان دیگری که مترادفی برای هر کلمه در زبان وام گرفته شده با ترجمه ارائه میشود.
نمونهای از این نوع در زبان انگلیسی: manpower نیروی انسانی (الطاقة البشرية)، public relation روابط عمومی (العلاقات العامة)، mass media رسانههای جمعی/ گروهی (وسائل الإعلام العامة/ الجماهيرية) است.
ب) تعبيرقرضى
در این صورت معنای کلمه به جای ترجمهی آن وام گرفته میشود؛ مانند:
چراغ راهنما Indicator(مؤشر/ إشارة المرور)، ماشيننويس typist (كاتب على الآلة الكاتبة).
ج) آميزشقرضى
واژهی وام گرفته شده در این مورد شامل یک هجا از زبان مبدأ و دیگری از زبان مقصد است، مانند: «فيلمبردار»، كه یک جزء آن (فیلم) فرانسوی و جزء دیگر آن (بردار) فارسی است.
قابل توجه است که این پدیده در فارسی دری در افغانستان بسیار رایج است و تأثیر زبان پشتو بر زبان فارسی دری به ویژه در عرصهی سیاسی و نظامی و مؤسسات آموزشی تحت تأثیر سیاست حاکم در این کشور، نمود چشمگیر دارد.
زبان پشتو دومین زبان افغانستان است. این زبان در نواحی شمالشرقی کابل و شمالغربی هند پراکنده است و به سمت جنوب در ناحیهی توران یا (بلوچستان) امتداد دارد. این زبان نزد پشتونها یا پختونها به (پشتو) یا (پختو) نیز معروف است.
عبدالحی حبیبی میگوید که اصل این کلمه، به کلمهی بخدی یا بختی بر میگردد که در کتاب اوستا آمده و مراد از آن بلخ است. برخی نیز با استناد به سخن هرودوت مورخ یونانی میگویند که منسوب به (پیکتیس یا پكتويس) است و وطن آنها پکتیکا بوده است. البته این دو نکته از موارد اختلافی در نزد دانشمندان عرصهی زبانشناسی است و تا کنون به قطعیت علمی نرسیده است.
زبان پشتو از 30 حرف شامل 26 حرف بیصدا و 4 حرف صدادار تشکیل شده است. در مورد دیرینگی ادبیات پشتو هم تا کنون قول واحدی که مورد قبول همهی دانشپژوهان گسترهی زبان باشد، وجود ندارد. برخی با اتکا به اشعاری از «پتهخزانه» میگویند که ادبیات پشتو بعد از قرن اول هجری آغاز شده است؛ که حکایت از وجود آثار ادبی به این زبان در آغاز اسلام دارد. اما این کتاب که شامل آثار ادبی است و به نام «پته خزانه» یا «گنجینهی پنهان» مسمی شده، حتی اگر با ارفاق نگریسته شود، خود در سال 1142ق/1729م در قندهار تألیف شده و منابع آن نامشخص است. هرچند آخرین پژوهشها در بارهی «پته خزانه»، سخن از آن دارد که احتمالاً آقای عبدالحی حبیبی آن را ساخته باشد. بههرحال از سال 1747 میلادی تا جدایی افغانستان از ایران در سال 1857 میلادی، اعضای دولت پشتون و همچنین صاحبان قدرت و اعضای ارتش بودند تا اینکه در سال 1926 میلادی قانونی صادر شد که زبان پشتو را زبان رسمی افغانستان اعلام کرد. محمدگلخان مومند وزیر داخله در زمان محمد نادرشاه زبان پشتو را در ادارات دولتی و مؤسسات آموزشی رواج میداد و تلاش ورزید تا زبان فارسی را تضعیف کند.
بر اساس مطالب فوق فارسی دری تحت تأثیر زبان پشتو به ویژه اصطلاحات و درجات نظامی قرار گرفت و به دلیل تسلط پشتونها بر ارتش و مسایل سیاسی، اصطلاحات نظامی پشتو را جایگزین اصطلاحات دری کردند و تا کنون نیز استفاده میشود.
سپس برخی از اصطلاحات را به زبان فارسی شروع به نوشتن کردند که تلفظ آنها برای کسانی که به زبان پشتو تسلط نداشتند آسان شود، مثلاً (پوهنځی) به صورت (پوهنزی) نوشته میشد که در فارسی دری به معنای (دانشکده) است.
اصطلاح (لوی څارنوالی) که به صورت (لوی سارنوالی) نوشته و تلفظ میشود، مترادف فارسی آن (دادستانی کل) و معادل عربی آن (النيابة العامة) است.
– جدول زیرمقایسه میان رتبههای اصلی نظامی درافغانستان وایران ومبدأ آن هار ا نشان میدهد:
- برخی از رتبههای کاربردی در ایران، در افغانستان معادل ندارد؛ مانند: (سرتیپ دوم).
- برخی از رتبههای کاربردی در افغانستان در ایران معادل ندارند مانند (مارشال، تورن).
- خاطرنشان میشود که با وجود پدیدهی گستردهی وامگیری واژههای عربی در زبان فارسی بهطورکلی در ایران و افغانستان وامگیری از واژههای عربی در زمینهی درجات نظامی وجود ندارد.
- پدیدهی وامگرفتن به دلایل سیاسی خود را بر عرصهی درجات نظامی تحمیل کرد.
- بیشتر لغات درجات نظامی افغانستان پشتو است مانند: دگروال – دگرمن – جگرن – جگتورن: (=عقيد – مقدم – رائد – نقيب).
- برخی از آنها پشتو- فرانسوی هستند، مانند: سترجنرال – ډگرجنرال – تورن جنرال – برید جنرال: (=مشير – فريق أول – فريق – عميد).
- این یک واژه فرانسوی خالص است: مارشال: مارشال، و هیچ واژهی فارسی، پهلوی و عربی معادل آن نیست.
منابع:
- ريم أبو الخير. (2022). الاقتراض في اللغة الفارسية. القاهرة: المجمع الثقافي المصري.
- روزنامهی هشت صبح. (23ثور 1399). رتبههای نظامی و معیار ترفیع آن در افغانستان.
فرهنگهای فارسی و پشتو:
- انوری، حسن. (1382). فرهنگ فشرده سخن. چاپ اول. تهران: چاپخانه مهارت.
- خیابانی، مهدی نوروزی. فرهنگ جامع لغات و اصطلاحات سیاسی. سايت نشر نى.
- دهخدا، على اكبر. (1377). لغت نامه. چاپ دوم از دوره جديد. جلد9، تهران: دانشگاه تهران.
- عميد، حسن. (1389). فرهنگ عمید. چاپ دوم. تهران: نشر فرهنگ اندیشمندان.
- فرهوشی، بهرام. (1380). فرهنگ فارسی به پهلوی. چاپ سوم. تهران: دانشگاه تهران.
- معین، محمد. (1375). فرهنگ معین. جلد 2/ چاپ نهم. تهران: امیر کبیر.
- مؤنس، محمد متین. (1384). پښتو – دری لنډ قاموس. کابل: دافغانستان دعلومو اکاډمی، د ژبو او ادبیاتو مرکز، پښتو انستیتیوت.