رقص کن طالب و داعش به بلای من وتو
رقص کن با تب خواهش به بلای من و تو
خنده بر ریش فلک هست روا گوی و بخند
و نداریم به هر معامله سازش به بلای من و تو
عطر خوش داشتنم نیست که چندان گنهی
و نخواهم ز تو پوزش به بلای من و تو
زلف بر باد بده ، مهره زاهد بِگُسل
تا بیفتد به تن صاعقه لرزش به بلای من وتو
سنگساری که نمودی شده چُن کوهساری
تا بباریم چو بارش به بلای من و تو
غزل گریخت
ز دستم،
و مثنوی آمد
کجا ز جور شما بیت معنوی آید؟
زبان و شعر وادب هست از شما ناراض
تمام قوم و نسب هست از شما ناراض
به دشت ها دل آلاله ها چه داغانست
به باغها، عطش زشت و صوت زاغانست
زبان تست به هر شاخه ضرب شلاق ات
خدا زند به ازای هر آن، به تالاق ات
تو باغ منع کنی از نسیم آزادی؟
خودت خلیل خیانت، دلیل بربادی!
بساط ظلم به پا کرده ای به نام خدا
خدا ترا بزند زین همه دروغ ، ریا
گلوله جای گل آمد ز فصل هر مذهب
فرو فتد به خدا از سما ترا کوکب
به یاد هست شهیدان و گور های جوان
گلوله های ز “خیبر ز “قرغه” و “پروان”
صدور مرگ عقابان و ضرب شاهینان
ز “سرده بند” و ز “اگرس” ز سوی دژخیمان
چه نقشه ها که کشیدی به همرهی شیطان
چه ماهرانه فروشیده اید هم کیشان
قلم، و قامت دانش شکسته اید کور اید
صبا تمام شما افتاده در گور اید
به اژدهای سیاست دل و یقین دادید
برای لذت قدرت سلاح دین دارید
باز هم
سوی غزل
عاشقانه رو کردم
وای از دست تو با خون دل وضو کردم:
یک شهرِ ویران گشته شد دل سرد آیین شما
بیزار از الله تان بیزار از دین شما
هم بلبل و هم فاخته آواز خود را باخته
آلاله با سنبل شده زندانی ی کین شما
وارد شدی در باغها باضربه شلاقها
سوسن، بنفشه، نسترن سر داده نفرین شما….
بیت های خوب
ما را دو سه قلبک بزنید
طالب و داعش و مل لا را ولی تگ بکنید
که بدانند پیام آوران پس رفت اند
که زیر سایه شان آدمان چه بدبخت اند
کنون که کشت نمایند دانه سرطان
سپس درو چه نمایند غیر بیماران ؟
ن،خ،غ