منظور اگر حیات : میرزا ابوالپشم

منظور اگر حیات، دویدن همین بس است

بودن اگر مراد، تپیدن همین بس است

گر عمر آدمی‌ست به این کوته‌منزلی

از هر لئیم طعنه شنیدن همین بس است

قسمت چو نیست راحت و آسودگی مرا

بارِ گران به دوش، کشیدن همین بس است

در اوج آسمان چو کبوتر ز ترسِ جان

با بالِ زخم خورده پریدن همین بس است

هر صبح‌گاه جای نسیمِ خوشِ سحر

چون بادِ ناگوار وزیدن همین بس است

یادِ گذشته را به هزاران دریغ و درد

از لابلای حافظه چیدن همین بس است

در سوگِ هر عزیز نشستن به کنجِ غم

چون اشک قطره قطره چکیدن همین بس است 

چون صیدِ نیم بسمل و در خون تپیده‌ای

 در پیش پای خصم خزیدن همین بس است