گفت‌وگویی با محمود فارانی؛ پیش از شعر نو فارسی با شعر نو عرب آشنا شدم : استاد پرتو نادری

جناب استاد محمود فارانی! شما یکی از شاعران پیش‌گام شعر آزاد عروضی یا شعر نیمایی در افغانستان هستید‌، در کتاب «آخرین ستاره» تاریخ سرایش نخستین چهارپاره‌ها و نیمایی‌های شما به سال‌های ۱۳۳۸ و ۱۳۳۹ خورشیدی بر‌می‌گردد. در این سال‌ها شما درست ۲۱ و ۲۲ سال داشتید؛ یعنی نخستین سال‌هایی که آموزش‌های دانشگاهی خود را آغاز کرده بودید. پرسش این است که در آن روزگار هنوز مطبوعات افغانستان به نشر شعر آزاد عروضی روی خوش نشان نمی‌داد و دسترسی به شعر نو پارسی در ایران هم محدود بود، چگونه شد و چه عامل و انگیزه‌های فرهنگی ـ اجتماعی سبب شد تا شما از همان آغاز جوانی به چهارپاره‌سرایی و شعر آزاد عروضی بپردازید؟

محمود فارانی: پیش از آن‌که به پرسش‌های شما پاسخ بدهم، باید یادآور شوم که من با پرسش‌گر گرامی‌‌ای مواجهم که خود شاعری نام‌دار، پژوهش‌گر ارج‌مند و صاحب‌نظر در عرصه ادبیات امروز افغانستان هستند.

به‌ هر حال، خواهش می‌کنم تشکرات بی‌پایان مرا به ‌خاطر این مصاحبه و مطالب ارزنده‌‌ای که پیش از این در‌باره من نوشته‌اید، بپذیرید.

در پاسخ به پرسش شما باید بگویم: در سال‌هایی که شما یادآوری کردید، من در فاکولته شرعیات درس را آغاز کرده بودم. پیش از آن من زبان عربی و انگلیسی را در حد خواندن و استفاده از متون این زبان‌ها، فرا گرفته بودم.

در آن سال‌ها روزگار نهضت جهان عرب بعد از انقلاب  ۲۳ جولای ۱۹۵۲ در مصر به رهبری جمال عبدالناصر بود. آن انقلاب در تمام کشورهای‌های عربی تاثیر خود را گذاشته بود. از آن‌جا که فاکولته شرعیات با نهادهای آموزشی مصر در ارتباط بود و استادان والامقامی چون «احمد الخطاب»، «جمال عمار»، «عبدالعال عطوه» از مصر و «ممدوح الالوسی» و «عبدالجبار البغدادی» از عراق در آن‌جا تدریس می‌کردند و مصر و عراق خاستگاه این جنبش بودند، از این رو این نهضت در محیط فاکولته تاثیر خود را داشت. چنان‌که بهتر می‌دانید، بسیاری از فعالان چپ و راست بعدی تحت تاثیر تحولات نام‌برده به‌عنوان تکانه اول به حرکت‌های سیاسی و اجتماعی جامعه افغانستان پیوستند.

از مطلب دور نروم، مشغولیت من در این نهاد و استفاده از متون عربی قبل از تحولات در عرصه شعر فارسی دری در ایران و افغانستان، مرا با تحولات شعر در دنیای عرب آشنا کرد.

اگر اشتباه نکنم، شعر نو یا شعر آزاد، آن‌چه در افغانستان و ایران به نام شعر «نیمایی» شناخته می‌شود، در حقیقت پیش از تحول در شعر فارسی در ایران، در دنیای عرب رونما شده بود. حتا بسیاری از صاحب‌نظران مدعی‌‌اند که شعر نو در زبان عربی با «جبران خلیل جبران» شاعر و نویسنده لبنانی و «میخاییل نعیمه» سخن‌سرای توانای دیگر آن دیار آغاز شده بود. حتا پیش از آن‌ها «مصطفا کامل» ادیب و سیاست‌مدار مصری معروف و «مصطفا لطفی المنفلوطی» نویسنده شهیر مصر را آغازگر می‌دانند. پس از آن‌ها شعرای نوپرداز و برحسته دیگر مانند «محمود درویش»، «نزار قبانی»، «سوزان علوانی»، «علی‌احمد سعید ادونیس»، «احمد مطر»، «ژاکلین سلام»، «دکتر محمد الجواهری» و «پروفیسور احمد‌الصراف» به میان آمدند.

روی‌هم‌رفته بدین صورت بود که نخستین نسیم در نوسرایی در شعر، چه از نظر قالب‌ها و چه از نظر محتوا، از بهارستان شعر عربی بر من وزید.

وارد بحث در‌باره نوگرایی در شعر عربی نمی‌شوم؛ زیرا نه این پرسش‌نامه جای آن است و نه ضرورتی به آن احساس می‌شود. به‌ هر حال آشنایی با نوگرایی در شعر مرا که از دوازده‌ساله‌گی به سرودن شعر فارسی دری پرداخته بودم، به جایی کشاند تا در عرصه زبان فارسی نیز به فکر نوگرایی در شعر باشم. آشنایی با مطبوعات ایران و شگفتن گلشن شعر معاصر فارسی مرا متوجه خود کرد.

این‌که آیا این تحولات در ایران آن زمان، نتیجه دگرگونی فکر شاعران ایرانی به‌طور مستقل بود و یا تحت تاثیر شعر در غرب و حتا تاثیر شعر معاصر عربی به میان آمده بود، بحثی کاملاً جداست.

به‌گونه دقیق بگویم که آشنایی با قالب‌های چارپاره و آزاد و در عین حال محتوای جدید که هم در شعر عربی و هم در شعر فارسی راه باز می‌کرد، گرایش مرا به سوی شعر نو و آزاد صورت داد.

در آن زمان آن‌قدر که امروز نیما یوشیج را زیاد می‌شناسند و از او یاد می‌شود، کم‌تر شناخته‌شده بود. حتا در سال‌های دهه چهل سده گذشته خورشیدی با آشنایی از دور و نزدیک با شاعران و اهل ادب ایرانی مانند مرحوم رهی معیری، سیمین بهبهانی و لعبت والای شیبانی و دیگران حضور معنوی نیما یوشیج به اندازه امروز نبود.

در آن سال‌ها فروغ فرخزاد با تابوشکنی‌های معروف خود مخصوصا در مجموعه‌های پیش از «تولد دیگر» هم در ایران و هم در افغانستان در بین زنان و مردان ادب‌دوست، راه باز می‌کرد. قبل از فروغ فرخزاد از شاعر زنان ایرانی خانم پروین اعتصامی شهرت زیادی در بین جامعه ادب‌دوستان افغانستان داشت. همزمان با فروغ فرخزاد، نادر نادرپور تقریباً سرآمد شعر معاصر ایران شناخته می‌شد.

شاعرانی مانند احمد شاملو، اخوان ثالث، سهراب سپهری و دیگران بعدها در افغانستان شهرت پیدا کردند. حتا فریدون توللی که نتوانست در ادامه جایگاه اولی خود را حفظ کند، بیش‌تر از شاعرانی که در بالا نام بردم، معروف بود. خلاصه این‌گونه بود که با شعر معاصر از دو دریچه شعر عربی و فارسی آشنا شدم.

به پاسخ شما عرض شود که در آغاز اهل مطبوعات در افغانستان که بیش‌تر به قواعد و قالب‌های کهن دل بسته بودند، به شعر نو روی خوش نشان نمی‌دادند؛ اما بحث‌هایی همزمان و تقریباً موازی که در ایران و افغانستان در این زمینه جریان داشت، آن‌ها را وا می‌داشت که در مخالفت با شعر نو و آزاد که امروزه آن را به نام اوزان نیمایی می‌شناسند، زیاد سرسخت نباشند.

در این رابطه تقریباً ذوق و درک اشخاص بیش‌تر مطرح بود تا یک قاعده عمومی قبول و یا رد شعر نو فارسی.