خنده کن : نوشته نذیر ظفر

*********

ملت بیچــاره در خون می زند پر خنده کن

چون نداری فکرمردم تا به محشر خنده کن

پارلمان میدان رزم پــــــهلوانان گشته است

بکس و کشتی را ببین و بار دیگر خنده کن

قــــیم نان و غــــــذا بر تو کـــــجا دارد اثر

در میان ارگ خود همرای همسر خنده کن

طالبان را عذر و زاری کن که آید دروطن

با پشاوری های پا کــستان برابر خنده کن

انتحاری را بکن عفو یا روانش کن به مصر

بر یتیم و بیوه ای مسکین و ابتر خنده کن

دوسیه آدم ربایان را خط بطـــــــلان بکش

همرهء مستنطق و قاضی و داور خنده کن

از کریم جانت کرامت میچکد در لحظه ها

لحظه های خسته گی در بین دفتر خنده کن

خنده باشد چون نمک در کارزار زند ه گی

از (ظفر) بشنو تو این طنزو مکرر خنده کن

شعر  دوم 

بهانه

واژه ها را ترانه میسازم

شعر را عا شقانه میسازم

هر شبی با خیال چشمانت

غزل ای جــاودانه میسازم

سر پناهی دگــر ندارم من

در دلم بر تو خانه میسازم

در شب وصل صف مژگانم

بهر زلف تو شانه میسازم

سر به با لین عشق میمانم

درد سر را بهانه میسازم