ببخش ای مادرم قربان نامت
خدا حافظ الی روز قیامت
ترک کنم من این جهان راباخودم
میفرستم کافران را در عدم
مراامشب بآغوش گیردحوری
بنوشاند شراب انتحوری
عالم دین وارث پیغمبر است
شافع روز جزا ومحشر است
اوبه من کردقصه هائی ازبهشت
قصه ای بی منتهای از بهشت
گفت اگر جان را دهی در راه دین
می برندت در بهشت عندالیقین
هرچه زودتر باید آنجا من روم
ای خوشا که سوی جنت می دوم
چه زیبا است،چه رعنا، حورجنت
چه شیرین! خرما و انگور جنت
گفت آنجا عسل هایش، فراوان
شیر جنت است درجوی ها، روان
زنزدت میروم ای مادر زار
در آن دنیا بود باقی دیدار
««»»»
تراسوگند به آن یکتا خدایم
عزیز دل نکن تنها رهایم
اگرچندی هنوزهم بی قراریم
ولی با رفتنت ما خوار زاریم
چه خواهد کردمادرآواره ات
بادوطفلِ خواهر بیچاره ات
فریبت میدهد ملای مکار
هرآن چیزیکه گوید باور مدار
عزیزانش همه خندان وخوش اند
به تحصیل اند ویادرعیش ونوش اند
زآن جنت که بابا گفت بریدند
به هرشهری به خودخانه خریدند
سفر در لندن وپاریس نمایند
درآنجا ها با حوران جا بجایند
ترا ترغیب به آن دنیا نموده
به زیر واسکتت بم جا نموده
دروغ است،قصۀ حوری دروغ است
شراب وباغ انگوری دروغ است
عسل خواهی همین دنیا فراوان
کجا پشتش روی فرزند نادان!
نرو جانم ز نزد مادر خود
بمن مگذار غمِ خاکسترخود
توئی جانم،توئی هستی و بودم
فدای تو شود روحم، وجودم
مسعود حداد
13 جون 2013