اگر قرآن؛ غیرِعربی می بود؛ عربها به آن ایمان نمی آوردند! … (بخش سوم) سیمای تاریخی و تکامل معاشی و عقلی مخاطبان قرآن : محمد عالم افتار

damad

هموطنان شریف مسلمان؛

خواننده گان ارجمند؛

جوانان؛ ـ صاحبان فردای وطنِ جهل و بربریت کوبیده مان!

لطفاً توجه داشته باشید که نصب العین این سلسله مباحث پاسخ یافتن به یک سلسله سوالات کلیدی زمان ماست که از مخالفت های اخوانی ها؛ وهابیون و سلفی های بربری وطنی ی مان با تصویب قانون منع خشونت علیه زنان در پارلمان؟؛ نشئات کرده است!(1)

طبق معتبر ترین و مستندترین بخشبندی های تاریخ و سرگذشت 5 ملیارد ساله بشر؛ روزگار نزول قرآن کتاب مقدس مسلمانان؛ به عصر بربریت میانی در مکه و شبه جزیره عربستان؛ مصادف میباشد که عمده ترین شاخصه آن شمشیر است.

پیش از آن در عصر توحش؛ سلاح تعین کننده نیزه و تیر و کمان بود و سپس در عصر تمدن سلاح های آتشین؛ جایگزین

سلاح های اعصار توحش و بربریت گردید. البته این بحث بسیار طولانی، بسیار مهم و بسیار دلچسپ است ولی اینجا مجال پرداختن به آن را نداریم.

صرف میخواهم توجه داشته باشید که توده های مخاطب قرآن مجید در یک و نیم هزار پیش؛ به لحاظ مرحله تکامل معیشتی و عقلانی؛ مانند سایر هم عصر های تاریخی شان در سراسر گیتی؛ “بربر ها” بودند ـ بربر های عرب ـ و تعیین کننده ترین شاخصه ها و خصوصیات مردمان عصر بربریت را داشتند.

بدین برهان؛ تحریک سلفی و متفرعات آن اخوانیت، وهابیت، طالبانیت، القاعده و جریانات تکفیری؛ همه به لحاظ منطق تاریخی، بازگشت کننده گان به سلف یعنی ارتجاع کننده گان به عصر بربریت استند و لذا تاریخی ترین نام و عنوان آنها؛ همانا بربرهای امروزی میباشد.

یکی از شاخصه های خیلی زنندهء بربر های امروزی؛ طرز نگاه شان به زن و همسر و جنس دختر میباشد که گاه هم خیلی ها افراطی تر از بربر های سلف است؛ چنانکه بربر های عرب سلف شاید هرگز اینگونه برخورد و پیشامد با زن و همسر و منکوحه نداشته باشند که بربر های امروزی ثبت تاریخ عصر تمدن در قرن 21 مینمایند:

به گزارش پیام آفتاب به نقل از سایت پارسینه، یک تازه داماد لیبیایی، این عکس را با افتخار در مراسم عروسی اش انداخته است.
بر روی پلاکارد نوشته شده است: «امشب، شب عروسی من است. من آماده ام تا همسرم را به مجاهدین [شورشیان سلفی] در سوریه هدیه دهم تا بشار اسد را ساقط کنند.»
از زمان آغاز ناامنی و جنگ در سوریه، علمای وهابی و سلفی با صدور فتوایی که به «جهاد النکاح» مشهور شده است؛ از زنان جهان عرب خواسته اند تا با رفتن به سوریه و قرار دادن خود در اختیار شورشیان مسلح مخالف دولت سوریه نیاز جنسی آنان را برآورده کنند و سهمی در این جنگ داشته باشند.(2)

****

لطفاً ادامه بحث را دنبال فرمائید:

وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿الشعرا ـ 192﴾ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ﴿193﴾ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ ﴿194﴾ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ ﴿195﴾ وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ ﴿196﴾ أَوَلَمْ يَكُن لَّهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاء بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿197﴾ وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ ﴿198﴾ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم مَّا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ ﴿199﴾

و راستى كه اين [قرآن] وحى رب عالميان است (192ـ الشعرا) روح الامين آن را بر دلت نازل كرد (193) تا از [جمل هشدار دهندگان باشى (194) به زبان عربى روشن (195) و [وصف] آن در كتابهاى پيشينيان آمده است (196) آيا براى آنان اين خود دليلى واضح نيست كه علماى بنى‏اسرائيل از آن اطلاع دارند (197) و اگر آن را بر برخى از غير عرب زبانان نازل مى‏كرديم (198) و ]به عرب ها]  خوانده میشد؛ به آن ايمان نمى‏آوردند(199)

 

****

در علم روانشناسی؛ “فوبیا” بیماری ای شایع و مزمن و تقریباً لاعلاجی است که قریباً همه افراد بشری بیش و کم به آن مصاب اند. فوبیا؛ ترس از هیولاهای اوهام خویشتن است.

ولی نباید مغالطه کرد؛ که خود “ترس“؛ بیماری نیست؛ برعکس ترس عیناً مانند تب؛ قابلیت بس مهم سیستم دفاعی ی جسمانی و روانی ماست.

ترس از قرار گرفتن در برابر خطر واقعی و یا انعکاساتی که خطر آفرین جلوه میکنند؛ به وجود می آید.

ترس از انعکاسات اخیر الذکر ولو اینکه قطعاً غیر واقعی بوده اشتباه بصری و یا دماغی؛ موجب خطرناک تلقی گشتن آنها شده باشد؛ هم فوبیا و مرض محسوب نمی گردند؛ چرا که این انعکاسات؛ تازه اند و از بیرون مغز و ضمیر مان؛ بر ما بازتاب می یابند.

برعکس فوبیا؛ ترس از توهمات و تصوراتی است که در درون، یعنی در مافی الضمیر ما، وجود دارند و درست مانند آنچه در رؤیا ها و کابوس ها می بینیم در بیداری نیز ما را رها نمیکنند.

یکی از فوبیا های مهم و همه گیر(اپیدیمیک) خاصتاً در کشور های عقب مانده، منزوی و نامتمدن؛ “ترس از دانستن” است؛ و این مورد؛ با نداشتن همت و التفات و امکانات و تسهیلات برای دانستن و دانا شدن؛ یکی نیست!

بدترین و فاجعه بار ترین نوع فوبیای “ترس از دانستن”؛ فوبیای دانستن در باره باور هاست که ما از نوزادی به بعد با آنها بزرگ شده ایم؛ و چه بسا آنها را به مثابه حقایق مطلق بر رخ آدم وعالم کشیده ایم و به لحاظ آنها عشوه به ماه و ناز بر ستاره … فروخته ایم.

ترس از دانستن در باره باور ها؛ مختص به باور ها و منابع باورهای صرفاً دینی و مذهبی نیست. باور های قومی و قبیلوی و خونی و خاندانی و نژادی و جنسیتی (باور های مرد سالارانه)…. حتی نیرومند تر از باور های دینی و مذهبی اند و چه بسا همان باور های قومی و قبیلوی و خونی و خاندانی و نژادی و جنسیتی…. است که مانند مورد طالبان و دیگر اکستریمیست های مذهبی نما؛ عبا و قبا و رنگ و روغن مذهبی زده میشوند.

ولی به هرحال؛ فوبیای دینی و مذهبی یعنی ترس مزمن و مرموز و مرضی از دانستن در باره باور ها و مدعیات مقدس یا مقدس پنداشته شده؛ نیز واقعیتی انکار ناپذیر است.

این است که ما از دانستن در باره اینکه کتاب مقدس ما قرآن؛ چه دارد، چه ندارد، چه معنی میدهد، چه معنی نمیدهد، به زمان(عصر) و مکان(جغرافیا)، به قوم و فرهنگ و جهانبینی خاص وغیره مربوط هست؛ نیست؛ می ترسیم و بسا که خیلی ها بد می ترسیم!

توجه و دقیقاً توجه کنید؛ در قرآن مجید مؤکداً آمده است که:

 

وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ ﴿47 ـ یونس﴾

 

و هر امتى را پيامبرى است پس چون پيامبرشان بيايد ميانشان به عدالت داورى شود و بر آنان ستم نرود (47 ـ یونس)

*****

و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا [حقايق را] براى آنان بيان كند؛ … (4 ـ ابراهیم)

****

وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ ﴿7ـ الشوری﴾

 

و بدين گونه قرآن عربى به سوى تو  وحى كرديم تا اُم القری [مردم مكه] و ]اعرابی[ را كه پيرامون آنند؛ هشدار دهى و از روز گردآمدن [خلق] كه ترديدى در آن نيست؛ بهراسانی…(7 ـ الشوری)

 

*****

إِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿58 ـ الدخان﴾

 

در حقيقت [قرآن] را بر زبان تو آسان گردانيديم تا [همزبانانت] تذکراتش را دریابند (58 ـ الدخان)

*****

وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِيًّا لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُوْلَئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَّكَانٍ بَعِيدٍ ﴿ 44 ـ فصیلت)

*****

و اگر [اين كتاب را] قرآنى غير عربى گردانيده بوديم؛ قطعا مى‏گفتند: چرا آيه‏هاى آن روشن بيان نشده؛ كتابى غير عربى و [مخاطب آن] عرب زبان؟!… (44 ـ فصیلت)

و بالاخره:

و راستى كه اين [قرآن] وحى رب عالميان است (192ـ الشعرا) روح الامين آن را بر دلت نازل كرد (193) تا از [جمله] هشدار دهندگان باشى (194) به زبان عربى روشن (195) و [وصف] آن در كتابهاى پيشينيان آمده است (196) آيا براى آنان[عرب ها] اين خود دليلى واضح نيست كه علماى بنى‏اسرائيل از آن اطلاع دارند (197) و اگر آن را بر برخى از غير عرب زبانان نازل مى‏كرديم (198) و ]به عرب ها]  خوانده میشد؛ به آن ايمان نمى‏آوردند(199)

اینجا به پهلو های دیگر مفاهیم آیات متبرکه؛ درنگ نمی کنیم صرف این تصریح و تبیین بیحد مؤکد که اگر قرآن؛ غیر عربی می بود و بر برخى از غير عرب زبانان نازل میشد؛ عرب ها برآن ایمان نمی آوردند؛ طرف مداقه ماست.

هر جمله حکمی، خبری وغیره؛ همزمان معنای برعکس خویش را به مانند سایه با خویشتن حمل میکند؛ مثلاً اینکه میگوئیم خربوزه؛ شیرین است این معنا را سایه وار داراست که میوه یا چیز دیگری تلخ، شور، ترش … است. لهذا این حکم و فرمایش الهی که:

و اگر قرآن را بر برخى از غير عرب زبانان نازل مى‏كرديم و ]به عرب ها]  خوانده میشد؛ به آن ايمان نمى‏آوردند؛

این معنای برعکس را مانند سایه با خود دارد که:

و اگر که قرآن را بر عرب زبانان نازل مى‏كرديم و ]به غیرعرب ها]  خوانده میشد؛ به آن ايمان نمى‏آوردند

این فرموده را که از حالت تحت الفظی بیرون آوریم؛ بدون شک چنین میشود که قرآن عربی برای غیر عرب زبانان ـ حد اقل در 14 قرن قبل ـ دانستنی و پذیرفتنی نبوده و نبایستی می بوده است!

این در حالیست که قرآن نه تنها به زبان عربی بوده بلکه به زبان عربی مبین؛ یعنی به زبان فوق العاده ساده و روشن و عام فهم و بیسواد فهم و چوپان و بیابانگرد فهم… در آورده شده بوده و عمداً و قصداً به سطح و سویه اینان “آسان” گردانیده شده بوده است.

با تمام اینها نیز خود قرآن؛ حاکیست که بیشترین عرب ها ـ کم از کم دفعتاً و به راحتی ـ به آن ایمان آورده نتوانستند؛ و نه تنها ایمان نیاوردند بلکه به جنگ ها و مقابله ها و مقاتله های بسیار شدید علیه آن پرداختند!

عمده ترین و تعیین کننده ترین عامل درینجا؛ همانا فوبیای ترس از دانستن در باره باور هاست.

چنین نبود که قرآن؛ تمامی باور ها و اعتقادات پیشین عرب ها را رد و نفی میکرد؛ منجمله به این برهان ساده که قرآن “در حقيقت؛ بر زبان پیامبر اُمی و محروم از سواد نوشت وخوان؛ آسان گردانيده شده بود تا [همزبانان اُمی و محروم از سواد نوشت وخوانش] تذکرات آنرا تمام و کمال دریابند”؛

زیرا درین آوان سواد نوشت وخوان در “اُم القری” (مکه) و حوالی آن در پائین ترین سطح قرار داشته و تازه به تازه عده ای انگشت شمار؛ آنهم از طریق سفر های تجارتی به شام یا بغداد و توابع آنها به الفبا ها و خط های خیلی بسیط آشنا شده بودند و چنانکه به مدد کتاب «تاریخ تمدن اسلام» نشان داده ایم؛ حتی تا دهه ها پس از  مرگ حضرت محمد؛ نیز این خط ها و الفبا ها فاقد نقطه و زیر و زبر و پیش و تنوین و خیلی ضروریات دیگر بودند.

دانشمندان خبره؛ یکی از شگرد های این آسان سازی را؛ “گفتاری” و نه “نوشتاری” بودن قرآن میدانند که سخن دقیقی است ولی این؛ به هیچ وجه کافی نیست.

درست است که صورت گفتاری و شنیداری ی بیان و تبلیغ عام فهم تر و توده گیر تر میباشد؛ ولی اگر همین طرز سخن گفتن هم محتوایی نا آشنا و متفاوت با ذهنیات مسلط مردم داشته باشد؛ دریافت و هضم آن “آسان” نه که ممکن هم نیست!

لهذا محضِ امرِ “آسان گردانیدن” قرآن برای فهم اعراب عصر برده گی و بربریت (ماقبل تمدن)؛ رعایت دقیق و موی به موی “جهانبینی” مسلط بر آنها را الزامی میگرداند. این جهانبینی به ناگزیر وهمی و اساطیری است و بر بنای آن؛ زمین مرکز عالم است، مسطح و یک رویه است، بر آب و بر سر شاخ گاو ماهی قرار دارد که حین شور خوردن ماهی دچار زلزله میشود.

آفتاب از گوشه شرقی زمین بر میخیزد، روی چت آسمان بالای زمین راه میرود و در گوشه شرقی ی زمین در یک “عین حمئه”(چشمه سیاه گل آلود) غروب میکند(3). بالای زمین هفت طبقه آسمان قرار دارد که در آنها فرشته گان و 124000 پیغمبر گذشته و ارواح یا زنده شده گان پس از مرگ؛ به سر میبرند و الله اکبر در بالای بالا با عرش و کرسی و لوح و قلم…تشریف دارد.

ولی جهانبینی مردم عرب آنزمان؛ همه اش؛ همین نیست. این جهانبینی با خود عرف ها و قرار داد ها و اخلاقیات و بکن نکن ها و حرام و حلال ها و وجایب و حقوق و مکافات و مجازات و خلاصه شریعت و طریقت دارد. مانند تعدد زوجات؛ تبادله و خرید و فروش و به قمار زدن زنان؛ حقیر و بی حق و حقوق داشتن آنها؛ ننگ دانستن تولد دختران تا سرحد زنده به گور کردن شان…

این جهانبینی با خود باور ها و عقاید و مراسم و مناسک و مکانها و زمانها برای اجرا و تبارز و تجلیل و تقدیس آنها دارد.

ـ مانند کعبه و آداب و رسوم حج که تمام و کمال پیش از اسلام و پیش از قرآن وجود داشته و معمول و مرسوم بوده است و قرآن هیچ چیزی به اساسات آن نه افزوده و نه از آنها چیزی کاسته است؛ حتی توتم (پیشابُت) شهاب سنگ “حجرالاسود” را مورد اما و اگری قرار نداده است.

ـ مانند قوانین و مقررات برده داری و کنیز داری که قرآن به آنها همچون چیز های کاملاً طبیعی و ازلی و ابدی نگریسته است. و… و….  و….

بسیار مهم است در نظر گیریم که قرآن از علمای بنی اسرائیل ذکر و تجلیل میکند؛ ولی به علمای بنی اسماعیل (اعراب قوم حضرت محمد) هیچگونه اشارتی ندارد و برعکس طی تأکیداتی چون:

إِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿58 ـ الدخان﴾

اساساً توده های عام مردم را مورد توجه و تمرکز قرار میدهد و بدینگونه حتی اصحاب نزدیک پیامبر را نیز قشر “علما” حساب نمیکند و اصلاً یک چنین قشر و طبقه ای مورد خطاب قرآن نیست؛ چرا که در واقعیت جامعهِ مربوط هم چنین قشر و طبقه ای موجودیت ندارد.

قرآن در آیاتی از راسخان در دانش یا الوالالباب سخن گفته است که بیشتر بار آرمانی دارد و صرف گویا مقداری متشابهات تأویل پذیر قرآن؛ در حد توان و صلاحیت آنها دانسته شده است، ولی هیچ آیت و سوره ای مختص به اهل دانش و تحقیق یا خواص و بالاتر از مردم عادی و توده نمیباشد.

اگر چندی که قبل از بعثت حضرت محمد و نزول قرآن؛ کوشنده گان در راه توحید و تعالیم بهتر و عالیتر در شبه جزیره عرب وجود داشتند؛ منجمله آنان پسر خدا بودن حضرت عیسی را رد میکردند. آنان اهل مطالعات در شقوق مختلف عیسویت و ادیان ماقبل بوده و تعالیمی را تحت عنوان دین حنیف ترویج میکردند. نام خدای واحد نزد اینان عمدتاً بنا بر ملحوظات زبان عربی؛ “یهوه” نبود بلکه در ساحتی “الله”، در ساحتی دیگر “الرحمن” و در جایی هم “الرحیم” بود.

آیه صدر قرآنی ((بسم الله الرحمن الرحیم))؛ منجمله هرسه نام محترم نزد دسته جات مختلف حنفا را وحدت بخشید و آنان را تحت تعالیم کتاب مقدس جدید متحد ساخت.

رمز و راز این را که چرا الله تعالی طبقه خاصه علما و روحانیون را نه؛ بلکه عامه مردم را به “دانستن” و تعقل و تفکر… ممتد و مکرر در مکرر فرا میخواند و حتی امر و تکلیف مینماید و قرآن را به همین غایت “آسان” و “مبین” گردانیده است؛ درین مختصر مجال گشودن ندارد ولی یک چیز مانند آفتاب؛ و حتی برتر از آفتاب؛ روشن است که قرآن ایمانِ “دانسته” و با سنجش و عقل و فکر از مخاطبانش طلب مینماید و به نظر میرسد که در پی مداوای بیماری فوبیای ترس از دانستن بوده؛ است و میباشد.

اصلاً؛ صرف نظر از سایر ملاحظات و ضرورت ها و جبر ها… انسان بودن به معنای «دانستن» است؛ البته در حال حاضر؛ دانستن با میتود های قراردادی عموم بشری و همه جهانی اعتبار دارد و بس!

یعنی که دیگر؛ طرز و شیوهِ دانستن؛ دلبخواه هرکس نیست و هیچ حقی در حقوق بشری؛ وجود ندارد که بر مبنای آن هرکس طوری “بداند” که دلش میخواهد!!

چه بخواهیم و چه نه؛ فوبیای ترس از دانستن؛ ما را به گودال جهل و تاریکی و سیاهی پرتاب میکند؛ تا جائیکه از مرز های قرار دادی و شناخته شده و مورد احترام «انسان بودن» پرت میگردیم.

بدبختانه بازهم “دانستن” کار دارد که ما و بسیاری گذشته گان ما در یک چنین گودالی زاده و بزرگ شده و عمر گذرانده ایم!

آری؛ دانستن کار دارد؛ دانستن، دانستن، دانستن…! از گهواره تا گور!

*******

انسان؛ مخیر به دانستن نیست؛ محکوم به دانستن است چرا که در او؛ ملکه و استعداد عقل و خرد؛ افزود شده است.

در مباحث گذشته؛ در پیوند با مسألهِ عقل و خرد؛ سامانمندی و تناسب و تراتب و یا حالات برعکس آن؛  ایضاحاتی داشتیم ولی باید فراموش نکرد که در عین حال غریزه هم توأمانِ عقل و خرد با بشر؛ هست و لذا نمیشود آن را در محاسبه نگرفت.

در واقع همان کشش های غریزی است که با امکانات فراهم کردهء عقل و خرد اولیه؛ در بشر ضریب های بالایی پیدا میکند و موجب میشود که بشر به زیست نباتی و جانوری قانع باقی نمانده در دامان طبیعت و در ماورای طبیعت افزون خواه و آرمان خواه گردد.

شک نیست که همین افزون خواهی و آرمان جویی بشر؛ بالاخره موجب تکامل و تعالی ی نوع بشر و منجمله سبب شگوفایی 23 مدنیت قدیم و تمدن صنعتی و تکنولوژیک عظیم عصر حاضر گردیده است؛ اما بخصوص در اوایل؛ افزون خواهی و آرمان پرستی موجب اشتباهات بدبختی آور و فلاکتبار بیشتری میشد و رویهمرفته از نوع بشر؛ موجود حیهء گناه کار و خطاکار و گمراه … رقم میزد و تصویر میکرد.

چنانکه دیدیم قرآن مجید و کتب تقدس یافته پیش از آن؛ همه و همه با یک چنین بشری سر و کار دارند و از یک چنین بشری تصویر و تصور کاملاً روشن و مشخص به دست می دهند:

علاوه بر اینکه سورهء مبارکهء یاسین درین عرصه؛ از محکمات شاخص قرآن مجید است اما گسترده گی موضوع به حدی است که همه سوره ها و آیات قرآنی به نحوی از انحا خواهی نخواهی به آن تماس می یابد؛ و یکی از سوره های شاخص دیگر؛ همانا سورهء مبارکهء «الرحمن» می باشد که پس از سورهء شریفهء یس مورد استفاضهء کافهء مسلمانان است؛ در مواردی حتی مقام و اهمیت این سوره مبارکه بالاتر از سوره شریفه یاسین هم متبارز میگردد.

مثلاً در ختم ها و نماز ها؛ حینی که قاریان و امامان به تلاوت سوره «الرحمن» می پردازند؛ آشکارا احساس غرور و کبریای ویژه مینمایند؛ و ای بسا که توسط تلاوت های سوره بسیار مسجع و آهنگین «الرحمن» است که ذواتی بر فضل و علوِ مقامات و درجات خویشتن تأکید میگذارند.

بنده به مراتب شاهد بوده ام و یقیناً عزیزان دیگر هم؛ کمابیش تجربه مرا دارند؛ آنانیکه رواندرمانی ی قرآنی میکنند؛ در مورد های خیلی مهم و مشکل یا با ارزش…؛ بیشتر سوره «الرحمن» تلاوت و بر درمانجویان “چوف” و دَم مینمایند.

اینک به عون اوتعالی شرف مطالعهء این سوره والای قرآنی را هم می یابیم:

(این انالیز بدیع، بی پیشینه و حیرت انگیز را هفته آینده مرور خواهید فرمود)

+++++++

رویکرد ها :

1 ـ قسمت های پیشینه این بحث:

ـ آیا پیامبر اسلام “کاتب حدیث” و “حافظ حدیث” داشت؟

http://www.kokchapress.com/index.php/society/culture/3189-آیا-پیامبر-اسلام-کاتب-حدیث-و-حافظ-حدیث-داشت؟

ـ آیا احکام قرآن؛ تابع “زمان” و “مکان” هست؛ نیست؟

http://www.ariaye.com/dari10/siasi/eftekhar7.html

ـ سیمای تاریخی و تکامل معاشی و عقلی مخاطبان قرآن

http://www.vatandar.at/eftkhar161.htm

ـ آیا قرآن؛ از آیات بیشتر خداوندی در کتابی برتر سخن نمیگوید؟

http://voiceofwomenafg.blogspot.in/2013/06/blog-post_16.html

2 ـ http://payam-aftab.com/fa/news/22971/داماد-لیبیایی:-عروسم-را-به-شورشیان-سوری-هدیه-می-کنم!/-جهادالنکاح-ادامه-دارد

3 ـ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا (86 ـ الکهف)

تا آنگاه كه [ذوالقرنین] به غروبگاه خورشيد رسيد كه [خورشيد] در چشمه‏اى گل‏آلود و سياه غروب مى‏كند و نزديك  طايفه‏اى را يافت؛ فرموديم اى ذوالقرنين [اختيار با توست] يا عذاب مى‏كنى يا در ميانشان [روش] نيكويى پيش مى‏گيرى (86 ـ الکهف)