تهمینه طهورا دانشجو – شاعرهء دانشجو : مصاحبه از نذیر ظفر

dsc00342_3

روزگـــــاری که گذشت جان من از جان تو بود

هــــــردم و هــر نفـــسم بـــــسته به پیمان تو بود

چون رها کردی ام و بردی من از خاطر خویش

دل غافــــــــــل شــــده ام دست به دامـان تو بود

                                        (تهمینه طهورا دانشجو)

در جا معهء سنتی ما از قدیم الایام بدینسو هفت شهر هنر نظر به تعصبات میان تهی بروی

نسوان مسدود بوده ؛ مگر ایشان با تلاش ها و تحمل آلام و رنجها جسته و گر یخته خود را از شهر وندان این شهر ها محسوب نموده اند.

تاریخ با عرق ای از انفعال؛  این تلاشها را در صفحات خوددرج کرده که طعنهء بر زمامداران آن وقت است.

هنر شاعری در سر زمین ما قدامت معتبر تاریخی دارد مگر متاسفانه لقای شاعران زن کمتر جلوه نموده است که عوامل آن اختناق متعصب جامعه بوده که آخرین ایستگاه شان دولت قلابی طالبان بود که منفغلانه از هم پاشید.

شاعره را که به نوازش معرفی میگیریم محترمه تهمینه طهورا دانشجوست که با اشعار نابش از طریق رسانه های الکترو نیکی و وب سایت های افغانی بیشتر همو طنان ما معرفت دارند.

تهمینه فرزند محترم غلام محمد دانشجوست که جناب غلام محمد دانشجو عمری را در بخش تعلیم و تر بیه و آموزش سپری نموده اند ومحصول این زحمات یکی هم فرزند دانشجوی وی تهمینه جان طهورا است که در شهر کابل زیبا متو لد گردیده و ما نند سایر همو طنان در شرایط نا مساعد جنگ های خانمانسوز راه سفر در پیش گر فتندو با خانواده اش در شهر بخارای شریف اقامت  گزیدند و به همین منوال در تاجکستان هم اقامت مو قتی داشتند که با ابتکار پدر معظم شان در تعلیم و تر بیت افغانان مهاجر همت گماشتند .تهمینه از انستیتوت پیدا گوژی بنام صدر الدین با سند ماستری فارغ شدند و مدتی به حیث معلم و آموز گار در مکتب سامانیان مصروف تدریس بودند. در همان آوان  تهمینه با محترم احمد بشیر ازدواج مینمایند که خوشبختانه جناب بشیرنه تنها همسر خوب بلکه مشوق خوبی در زنده گی شاعرانه تهمینه جان نیز میباشد که مسلما در سرایش اشعارش تاثیر بسزایی داشته و دارد.

در گفت و شنودی که با این شا عره خوش قریحه داشتم ؛ نخستین پر سش ام را چنین مطرح نمودم : شعر از نظر شما چگونه تعریف میشود با وجودیکه تا کنون هیچ یک تعریف مکمل درین زمینه ارایه نشده ؟

جواب :باید به جواب سوال شما سروده اقبال لا هوری را نقل قول کنم که: حرف اگر سوزی ندارد حکمت است—- شعر میگردد سخن از دل گرفت.

شعر بیان احساسات درونی انسان است بدون شک انعکاس پدیده های محیط پیرامون انسان است که به شکل امید و آرزو و آرمان در درون انسان تبلور یا فته که گاهی بشکل نظم و گاهی بشکل نثر بیرون ریخته میشود ؛ بعضی ها شعر را الهام میدانند در آن صورت الهام نیز دارای محتوا و مضمون است که واقعیت های بیرونی را در شعور انسان انعکاس داده و به کمک شعور و آگاهی و تفکر و زیباشناسی که خا صه انسان است مایه میبندد.

پرسش- شما دنبال رو کدام از سبکها و مکتب های ادبی استید و بیشتر به اشعار معاصرین علاقه مند اید  یا شعرای پیشین؟

پاسخ: من برای سرایش شهر کدام سبک ؛ روش و مکتب خاص ندارم که پیرو این و آن مکب یا این و آن سبک باشم ؛ در اشعار من تقریبا تداخل همه سبکه و روشها به مشاهده میرسد ؛ گاهی غزل گاهی رباعی گاهی مثنوی و زمانی هم گستاخی نموده به شعر آزاد دست درازی میکنم.شعرای وطن عزیزم همه گلهای سر سبد جامعه اند که با عطور مختلف و رنگهای زیبا جلوگر بوستان ادب کشور ما اند که به همه شان ارجگذارم و بیشتر من اشعار مر حوم قهار عاصی ؛ مر حوم صوفی عشقری ، مر حوم استاد خلیل الله خلیلی را بخوانش گر فته و کسب فیض نموده ام.

پرسش- در جامعه سنتی مان کدام موانع در سرایش شعر دامنگیر تان بوده ؟

پاسخ- چون اکثرا من در بیرون مرز زندهگی داشتم و در مهاجرت بودم بنا نمیدانم تا چه اندازه به احساسات جا معه سنتی ما اشعرم بر میخورد اما تا جایکه من از شعر هایم تحلیل دارم چیزی در آن سراف ندارم که احساسات کسی یا جامعه سنتی ما را خدشه دار کند.

پرسش-آیا خانواده تان در سرایش شعر مشوق تان بوده یا دوستان مقرب تان؟

پاسخ- در تشویق و تر غیب من در سرایش شعر هم فا میل هم دوستان و هم رسانه نقش برازنده داشته اند ؛ دوستان و رسانه ها بدون اینکه به کمی و کاستی ها و نا رسا یی ها ی شعرم تنقید کنند بر عکس باعث تشویق و تر غیب من شده اند که از ایشان سپاسگذارم و شعر امروزم اگر دلپسند میشود همه محصول همان مشوقینم است.

پرسش- شعر شما توانسته زودتر دلها را مجذوب کند ؛ شما کدام عوامل را باعث این پیشرفت میدانید؟

پاسخ – من به جز از تشویق دوستانم هیچ چیز دیگر را درین مورد دخیل نمیدانم ؛ زیرا همه دوستانم و رسانه ها به کمبودی ها ؛ نواقص و نا رسایی ها نظر نکرده فقط به عرض تشویق شعر نا چیز و کم مایه من را که در بعضی از دلها چنگ زده ؛ و مرا تشویق نموده اند که همین کار باعث تشویق بیشتر من در سرایش شعر شده است و امیدوارم روزی بصورت واقعی شعرم در قلوب مردم جا بگیرد .

با ممنونیت از خانم تهمینه طهورا دانشجو و به آرزوی مو فقیت های بیشتر این بانوی فر هنگی اینک نمونه از کلامش را که با دوستش فاطمه تمنا غلامی یکجا سروده اند پیشکش خوانش شما میکنم:

سرودهء دو گانه طهورا با فاطمه تمنا غلامی:

نماز عشق میخوانند بگو آخر چرا بر دل

نباشد قبلهء دیگر برایش غیر آن حاصل

به تکبیرش چرا گویند که باشد اقتدای یار

چرا که نیست جز یارش دوایی درد این بیمار

ز چه حمدش شود تنها ز رخسار سخن راندن

شود چون بلبل از بهر رخ گل در غزل خواندن

ز چه ذکر قنوت او بود با اشک و خون همراه

که تا سازد مگر یارش ز درد سینه اش آگاه

رکوعش میشود از چه فقط ذکر خصال او

چنانکه غرق میبیند خودش اندر وصال او

چرا سجده همی ماند به پایش همچو دیوانه

که تا شمعش بسوزاند دو بالش همچو پروانه

بگو دیگر (تمنا) که چه خواند درسلام آخر

بدان (تهمینه )ذکر او بود جام لب دلبر