بی درد نمیتوان زیست، این مفهوم زمان است
در حسرت دل شاد، از دیده خون چکان است
تیر زمـــــــان نشـــــــانه، بر سوی ما گرفته
حتــــا زمانه از ما، دلـــخور و بدگمان است
شب میتوان طویــل بود، اما شفق سیـــال خو
راهِ تلاش همیشه، در صوب بیــــکران است
پیونــــــد زنید اُمید را، در نو بهـــــار هستی
بیهوده است تکاپو، موســــم اگر خزان است
شیرین اگر ثمر بود، از پختــــگی گواه است
خــام میشوند مطالب، مکنون اگر عیان است
سرمشق زندگـــــی خوب، بر نور دیده باشیــد
سختش گیرید درآغوش، اولاد اگر جوان است
سنـــگِ بنــــای عمر را، صیقل کنید به تـــدبیر
باشید چو منبعِ نور، گر پشت عمر کمان است
شب ختــــــم روزی شادی، هرگز نمیتوان بود
ســـارق همیشه بوده، کاروان ولی روان است
هر راز ز دست (عـــابد) بیرون ز پرده گردید
اما نــــــگفته آنچه، در عمق دل پنهــــان است
ج (عابد) ۲۱ جولای سال ۲۰۱۳-هالند
تکاپو : تلاش
مکنون : حرف پوشیده
صوب : طرف و سو
سیال : در حرکت و جنبنده
بیکران : محل بی انتها