سوخت میهن کس نگفت کار منست : نوشته نذیر ظفر

 nazir zafar_esalat

سوخت میهن کس نگفت کار منست

کس نگفت این جـرم کردار   منست

قتل ها شد کـــــس نگفت من قاتل ام

کس نگفت ایـــــن ظلم رفتار منست

چور شد مال و متــــاع هـــــــموطن

کس نگفت مال وطـــــــــندار منست

مکتب و دفـــــــتر به آتش در گرفت

کس نگفت از ملـــــــت خوار منست

خصم بر دزدی به میــهن سر کشید

کس نگفت ایــن دزد همکار منست

زن به زیر دره و سنــــــگسار مرد

کس نگفت این خـــواهر زار منست

بر گدایی مرد و زن در جــاده خفت

کس نگفت این شرم رخسار منست

دزدی معــــــــــــــدن بشام تیره شد

کس نگفت ایـــن ثروت انبار منست

هر که آمد هر چه کرد هر چه ربود

کس نگفت این ضـــــد افکار منست