شوید درون سینه ی چرکین شراب من – آهن چو موم در نفـــــس آفتاب من
پیداشود حقیقـــــــــــت مکتوم از نهفت – افتد اگر زچهره ی گردون نقاب من
همچون صدف زآب گهر پرشود کسی -خواندی اگردوسـه ورقی ازکتاب من
روشن شود جهان دجی ازفروغ مهر – چون خون دمد به پیکرگردون شهاب من
گردد فضا چودکه ی عطار( مستمند) – بربال خود نسیم برد از گلاب من
کی نوشد آب کاسه ی فغفور ارکسی – نوشد زآب چشمه ی جام سراب من
دست بلند کبر شودپست,چون خطا- دارد زیان به خرمن کشت صواب من
کاهش دهد فروتنی از رنج بیکران – برگردن شکسته نه افتد طناب من
نرمی به حرف زشت کسان میدهدوقار – برزخم سگ گرفته دواشد لعاب من
برقلب سنگ سخت ستمگراثرنکرد -آتش فشان و ناله ی اشک کباب من
آهم چوتیر سرکشداز روزن سپهر – سوزد درون سینه ی سرب مذاب من
پرسم اگر حقیقت عریان زجاهلی – کی میرود به کوچه ی درک جواب من
انجام زندگیست درین کلبه ی دورنگ – نیرودهد سفیدی مو بر شتاب من
کی میکنددرنگ زرفتار خود جهان – روزو شبان چودوله ی چرخ دولاب من
هرشب کشد خیال درآغوش خودمرا – پرواز میکند به هوا مرغ خواب من
(فرخاری)دربساط زمین چند رو مباش
یکتا شود دوراهی گیتی حساب من