در این برنام مطالب مختلف در رابطه به زندگی خانواده و اجتماع مورد بحث وبرسی گرفته میشود.مدیر دایرکتر رادیویی ان محترم فوزیه شهاب و همکاران برنامه عبارت اند از سلطان ابوی و عزیزه صدیقی میباشند. البته پارچه تمثیلی بعداز یک ساعنت وچهل شش دقیقه شروع میشود.
این پارچه تمثیلی از اثر یک واقعت عینی که در اثر بی توجه صحبت پدر خانواده در تلیفون واقع گردیده است. این پارچه توسط ماریا دارو نوشته شد و با همکاری زرغونه جان رفاه گردش و ماریا دارو در برنامه کورنی ژوند رادیو تلویزیون وطن بتاریخ ۱۳ مارچ سال ۲۹۲۴ نشر گردید. برای شیندن این پارچه تمثیلی جالب و انتباهی بالای ویدیو فشار بدهید.
از انسان صادق نام نیک و یکی دیگر صدا باقي میماند. بلی مهدی ظفر یک استعداد فوق العاد عالی در هنر گویندگی داشت که در جمع نطاقان سابق و نطاقان هم زمانش رقیب نداشت. گویندگی در کنار مهدی ظقر هم جرائت میخواست ؛ او گویندگی را از دوره مکتب در کنفرانس ها آغاز کرد. همین فصاحت زبان و جرائت گویندی وی از مکتب استقلال به برون رسید و روانه یگانه دستگاه رسانوی « رادیو افغانستان » وقت شد. وی از برنامه های متعددی آغاز سخن رانی نمود بطورمثال : در برنامه های اطفال؛ کاکا منجانی اطفال شد. بعداٌ استعداد فوق العاده و جرائت سرشار ش به سایر پروگرام ها « مسابقات ذهنی رادیو؛ پروگرامهای هنری داستانی ؛ شعر خوانی زمزمه های شب هنگام ؛ تبصره های سیاسی و اخبار شب کشانید. مهدی ظفر نیم قرن با صداقت و پشت کار به اوج شهرت رسید. اما ثمره صداقتش همان بود که دیدیم.
این تیپ نیم قرن پیش به صدای گیرای مهدی ظفر سروده شده است و یکی از دوستان بزرگوار از آرشیف شخصی خود
https://www.youtube.com/watch?v=ICA-1guCVPs قسمت سوم
روی ویدیو ها فشاردهید وداستان را بشنوید:
دوستان گرامی اگر مایل باشید که داستان را مطالعه نمایند ؛ لطفاٌ روی کلمه ادامه خواندن فشار دهید . برادر هموطنم {الف، شین} چهان سپاس از شما که برایم اجازه نوشتن این واقعیت تلخ را دادید؛ امید طرف قبول تان گرفته باشد.
جنگل زیبا و سرسبز در کنار سرک شاهراه قرار داشت که حیوانات رنگارنگ و گوناگون در این جنگل زندگی مي کردند. شیر بزرگ این جنگل بود و جنگل را کنترل می کرد. یکروز برای شیر کاری پیدا شد و شیر از جنگل برای مدتی بجای دور رفت. به مجردی که شیر دور شد و همه حیوانات دل شان جمع شد، خیلی خوشحال شدند. آنها از آن همه قانون و مقرراتی که شیر در جنگل گذاشته بود به تنگ شده بودند. آن شب را همه جشن گرفتند و خوردند و نوشیدند و همه چیز را تیت و پراگنده ساختند و بخواب رفتند. فردای آنروز همه تا دیر خوابیدند. چوچه های فیل مکتب و چوچه های گوره خر به نرفتند. مرغابی ها هر وقتی می خواستند، پر میزدند و خود را به آب حوضچه می انداختند و آب را گل آلود و کثیف می ساختند و اینکه دیگران از آن آب می نوشیدند برای شان اهمیتی نداشت. فیل ها بخاطری ساعتیری درختان را از ریشه می کندند و با آن بازی می کردند و متوجه نبودند که به این شکل جنگل را از بین میبرند.
زرافه که گردن بلند داشت، برگهای بالای درختهای را می خورد ، که بالای آن لانه پرنده ها بود و بار بار خانه ی پرنده ها را خراب می کرد و فرار می کرد.
تصویر از پسر خورد سال که در حادثه انتحاری امروز در کابل جام شهادت نوشید .روحش شاد و یادش گرامی باد.
درست 16 سال داشت. و تلاش میکرد تا با کشیدن بار سنگین زندگی برای دو خواهر کوچکش غذا فراهم کند.
هر صبح زود با چشمان خسته و دستان کفیده از سردی هوا به جاده های نا هموار تاریخ,دنبال لقمه نان سرگردان بود.
شبهای سرد خزانی را در کنار مادرمریض و خواهران کوچکش ,در یک کلبه دور افتاده از چشم ثروتمندان این جاده, با شکم گرسنه میگذراند و فردای آن روز باز هم دنبال لقمه نانی سرگردان میبود.
مادرش .
پسرم خواهرت بیمار است و به داکتر یا حد اقل یک چند دانه تاپلیت نیاز دارد .
داستان تراژیدی یازی و زیبا چندین بار از طریق همین سایت به نشر رسیده است . اینبار جناب محترم داکتر ایماق لطف نموده انرا به صدای خویش و بانو انابت ایماق ضبط و جهت استماع علاقمندان سایت ارسال نموده اند. برای استماع این داستان میتوانید بالای لینک ذیل کلمه Obaid نموده ؛ گوش بدهید Obaid
«ادی» که جوان بود همدم و همداستان و محرم راز بی بی بود. آن وقتها هیچکس جرأت نمیکرد روبرو و چشم به چشم بی بی بنشیند یکی بگوید و یکی بشنود، اما ادی اجازه داشت که آخر وقت، گاهی که بی بی از نماز خفتن فارغ میشد و دعا هایی را برای دفع شر و رفع بلا از مُلک ومالش به سوی در و دیوار خانه چف میکرد بیخ گوش بی بی بنشیند و گرم گرم و نرم نرم خبر های پشت پرده را که گل گل از حال عروسها و احوال دخترها و پسر های بی بی چیده بود به اطلاع برساند و نوازش ها ببیند.فردای آن شبها ادی خود را مهم تر از همیشه می یافت و غرور مطبوعی دلش را شاد میکرد، چه بی بی به اعتبار گپهای او، یکی را به گریه می نشاند، کی را تقصیری میکرد،یکی را تلک و ترازو می نمود و یکی را هم برای مدتی از نظر می انداخت.
اما حالا که حافظه اش خراب و گوشهایش گران شده بودند، دیگر بی بی آن بی بی نبود، برج زهر مار بود که تا ادی را میدید پیشانیش را ترش میکرد، گفتی سرکه برات آورده است. آخر ها چندین بار بی بی، ادی را برای خبر چینی و استراق سمع، پشت دروازهً عروسهایش فرستاده بود اما ادی به جز پنگ پنگ و پس پس نامهفوم چیزی نشنیده بود و بی بی با هر خبری که از ادی می پرسید، بینیش را می چید ومی گفتش:
هنگامجنگدومافغانوانگلیس،دختریبسیزیبابنامبیبیمهروعلیهالرحمهدریکیازقریههایشمالکابلمیزیست. یکیازجواناندهکهدرخوشگلیورشادتممتازبودازایندخترقشنگخواستگاریکرد. پدرومادردخترکازجوانیومردانگیعزیراطلاعکافیداشتندبدونهیچتعللیبهازدواجآنانراضیشدند. پسازچندیمراسمعروسیبرگزارشدودرآنشبعزیرهرقدربهچپوراستنگریستجزاطفالکوچکوپیرانسالخوردهندید،باتعجبپرسیدکهجواناندهورفقایمنکجاهستند،چرانخواستهاندباخوشیوشادمانیمنسهمبگیرند؟بهجوابشگفتندکههمگانکمرهمتبستهوبهجنگدشمنرفتهاند.ادامه خواندن داستان عشق بی بی مهرو و عزیز در هنگام جنگ دوم افغان وانگلیس از قلم پوهاند علدالاحمد جاوید بخوانید و روی لینک رادیو کلیک کرده بشنوید.
دوستان گرانقدر این داستان یک گوشه از تاریخ شکوهمند شاه فرهنگ دوست افغانستان شادروان شاه امان الله خان و استاد هنر استاد قاسم افغان است جناب داکتر عثمان چهره نقاب داران دربار را افشا و صداقت ُ راستی و پاس نمک استاد قاسم را نسبت به شاه امان الله خان در برابر امیر حبیب الله کلکانی بیان میدارد.
موضوع: این بحث درمورد دریا های فراوان افغانستان است که ازکهساران مرتفع آن سرچشمه میگیرد ومیتواند یکی ازعوامل عمده مداخلات بیرونی درسرزمین ما شناخته شود.
پیشگفتار: قبل از اینکه به اصل موضوع بپردازم باید روشن سازم که رشته تحصیلی من تاریخ هنراست ومطالعه پدیده های هنری از نگاه فلسفه هنر و تحلیل ساختارها وترکیبات فرآورده های هنری وزیبایی های آن، نه جغرافیای طبیعی وموضعات مربوط به علم اقتصاد.
ویدیونشان دهنده حالت زار هندو ها و سیکه های افغان در کابل است .محل آتش پاری شان واقع قلعچه بینی حصار کابل توسط افراد وابسته به مافیای زمین و زورمندان جهادی اشغال شده است. و از مدت شش سال است که هندو ها برای به آتش سپردن اجساد شان مجبور اند یا جسد را به پاکستان و یا به هند نقل دهند.اداره جمهوری اسلا می افغا نستان با وجود وعده های مکرر در زمینه هیچ اقدامی نه نمو ده است.بخش دیگر این ویدیو راجع به ازارو ازیت اطفال هندو و سیکه در مکاتب از طرف اطفال و معلمین مردم اکثر یت است.چون اطفال هندو ها در مکتب خصوصی درس میخوانند از سواد مکتب بی بهره مانده و در اینده بیسواد باقی خواهند ماند.
این داستان زیبا و دلچسپ از تخیلات و خامه یک نویسنده افغان خدمت شما تقدیم میگرد نویسند کوشیده تا در شرایط جنگ آدام های درگیر جنگ را که اتش فیر میکنند بجای مرمی و تفنگ عشق ایجاد کند. این داستان شمارا به کوچه گوچه ؛ نفرت و عشق دو آنسان که قلب شان در همان شرایط باهم پیوند میگردد . تخیل خیلی زیبا ؛ شیندنیست .
ااین داستان زیبا و دلچسپ از تخیلات و خامه یک نویسنده افغان خدمت شما تقدیم میگرد نویسند کوشیده تا در شرایط جنگ آدام های درگیر جنگ را که اتش فیر میکنند بجای مرمی و تفنگ عشق ایجاد کند. این داستان شمارا به کوچه گوچه ؛ نفرت و عشق دو آنسان که قلب شان در همان شرایط باهم پیوند میگردد . تخیل خیلی زیبا ؛ شیندنیست .
ااین داستان زیبا و دلچسپ از تخیلات و خامه یک نویسنده افغان خدمت شما تقدیم میگرد نویسند کوشیده تا در شرایط جنگ آدام های درگیر جنگ را که اتش فیر میکنند بجای مرمی و تفنگ عشق ایجاد کند. این داستان شمارا به کوچه گوچه ؛ نفرت و عشق دو آنسان که قلب شان در همان شرایط باهم پیوند میگردد . تخیل خیلی زیبا ؛ شیندنیست .