دل سگ « نقدی به رمان معروف بولگاکف»:دکتورعلی احمد کریمی

karimi ahmad ali میخائیل بو لگاکف رمان دل سگ را درسال 1925 چند ماه بعد ازمرگ لنین نوشت وتا سال 1978 امکان نشررا درشوروی پیدا نه نمود. دراین رمان سگ نمادی از مردم روسیه ویا خود انقلاب و لنین است وی دراین رمان بادیدگاه فلسفی وتخیلی انقلاب راچون پدیده غیرطبیعی درزندگی انسانها که موجوات خودمحور،منفعت جوورقابت طلب اند باطنزوهجو گزنده ترسیم مینماید وبامهارت زندگی روسها را

که همیشه زیربارظلم وستم بوده ا ند وبه آنها مانند حیوانات رفتارنموده اند تمثیل مینماید ومی خواهد نشان بدهد که انقلاب زندگی ووضع آنهارا بدتروبارظلم وستم رابردوش شان سنگین ترمیگرداند ودرنتیجه آنهارا ازحقوق طبیعی شان که اصالت فرد وحق مالکیت باشد محروم میگرداند. تجسم حزب کمونیست وخود لنین است که درعملیات بی نظیروکم سابقه  پیوند قلب برای تبدیل سگ به انسان انجام می یابد وپروفیسور پری ابراژینسکی بااین موفقیت بزرگ درعمل جراحی دچارندامت وپیشمانی میگردد،اودراثرعمل جراحی وپیوند قلب ، سگ رابه آدم تیدیل نمود ودرنتیجه دریافت که سگ باتبدیل شدن به انسان سرشت آن تغیرنمی کند وآدم نو او خطرناک ترازسگ  میگردد  واین اختراع علمی اورا مجبورمیگرداند تاباجراحی مجدد «آدم نوین» رابه سگ تبدیل نماید. بولگاکف دراین رمان نشان میدهد که تنها مغزآدم سازنیست بلکه قلب سرجشمه عشق انسان به همه چیزاست. شرح مختصرداستان ازاین قراراست. پروفیسور پری ابراژینسکی درمنزل شخصی خود که معاینه خانه آن نیزاست مریضان رامی پذیرد وبرای نوآوری درعلم طب دراندیشه برگردانیدن جوانی میباشد ودرعمل جراحی با استفاده ازاعضای حیوانات به بیماران کمک نموده است. روزی پروفیسوردرشهرمسکو سگ ولگرد راباموی های ژولیده وکثیف ورنجوروبیمار می بیند واورا بخانه خودمی آورد. زینا خدمه معاینه خانه وآشپزپروفیسورازدیدن سگ ولگرد وکثیف تعجب مینماید ومیگوید این حیوان معاینه خانه را کثیف میگرداند وبه اصرارشدید پروفیسورسگ ولگرد رابه خانه راه میدهد، سگ رامیشوید وغمخواری مینماید. داکتربورمنتال دستیار پروفیسوراست باودستورمیدهد تاقلب مرده راپیدا نماید،اوقلب  کیلیم چوگونگین بیست وپنج را که سه باردراثردزدی گرفتار ویک بار به 15 سال اعمال شاقه محکوم گردیده بود ودرزندگی آدم بی بندوبار وهرجایی بود ودوست داشت لالالیکا  بنوازد دراختیارپروفیسور قرارمیدهد. عملیات پیوند قلب موفقانه پایان می یابد سه هفته بعد موهای سگ به تدریج میریزد ودم سگ ازتنش می افتد وشکل وشمایل آدم راپیدامینماید قد متوسط وچهره عبوس و ناخوش آیند دارد درموقع حرف زدن کلمات رکیک وفحش وناسزای کاملا روسی ازدهان اوخارج میگردد وپروفیسوررا پاپا صدا می ز ند،پروفیسورازشنیدن این کلمه عصبی گردیده وباغضب فریاد میزند که اورا پاپا نگوید،وقتیکه پروفیسوراورابی شعور میگوید،سگ بروی اتاق تف نموده به پروفیسورجواب میدهد که پاپا خودت باعث این جنجال گردیدی،پروفیسورداد می زندچند بارگفتم که مرا پاپا صدامکن. درموقع غذا باپروفیسورودستیارآن پشت میزغذامی نیشیند وودکا مینوشد وبه حرفهای پروفیسورودستیارآن که هردوازداکتران مشهوروسرشناس درتمام اروپا هستند پزخند میزند وبه انتقاد تیاترو  فرهنگیان دهن بازمینماید وبرخلاف میل پروفیسوردودسیگارخودربه طرف اوپف مینماید.پروفیسورازاومی پرسد چرا  تیاتر را دوست نداری سگ جواب میدهد تیاترجای آدم های ضدانقلاب وبه اصطلاح روشنفکران است،بعد ازآروغ زدن میگوید دارایی های انها باید ظبط وبمردم تقسیم گردد،پروفیسورباتعجب ازسگ می پرسدازکجا این حرف هارایاد گرفته ای؟ درکتاب خوانده ام. نام کتاب چیست؟ مکاتب  انگلس به کائوتسکی. چندی نمی گذرد سگ ازاعضای فعال درامورجلب وجذب وکارهای اجتماعی میگردد، یک روزموقعیکه به خانه برمیگرددو بادست دارازی های وحشیانه ومنظوربد به جان خدمه پروفیسورحمله می نماید وداد میزند که چراغذا آماده نیست وبه پروفیسورمیگوید من برای ثبت مدارک باید نام داشته باشم وخودش نام خودرا فلیپ فیلیپویچ ونام خانوادگی خودرا شاریکف انتخاب می نماید شاریکف دریشی می پوشد ونکتایی بگردن می آویزد،اما نفرت به پشک که درسرشت اونهفته است ازبین نه رفته درآشپزخانه پشک را می بیند بدنبال پشک میدود،درآشپزخانه رامی بندد،پشک به تشناب میدود،شاریکف درتشناب به پشک حمله مینماید وناگهانی در این بالا وپائین دویدن ها نل آب بازمیگردد تشاب وآشپزخانه درآب غرق میگردد وبه اتاق پهلو سرایت می نماید،پروفیسور ازدستآورد بزرگ علمی خود به ستوه میآید،چندی نمی گذرد که شاریکف ازاعضای فعال حزب وانقلاب می گردد وبه صفت معاون بهداشتی شهرمسکو درجمع آوری سگ های ولگرد مقررمی گردد.رفیق شاریکف روزی باکبروغروربه خانه می آید وازپروفیسورمی خواهد که اورادرخانه خود ثبت وراجسترنماید، من می خواهم ازدواج نمایم وتفنگچه را ازجیب درمی آورد وبه تهدید همه می پردازد. پروفیسور ازکشف بزرگ علمی خود نادم ورنجور گردیده وازدستیارخود کمک می طلبد تا ازشراین موجود شریر که به پست ترین مرحله تکامل تعلق دارد بی غم گردد، دستیارپروفیسوردست وپای شاریکف را می بند وبعدازبهوشی با جراحی مجدد شاریکف دوباره به سگ تبدیل میگردد وبولگاکف ازبیان علمی پروفیسوربه این نتیجه می رسد سگ اگربه آدم هم تبدیل گردد با سرشت بدخود نمی تواندعادات انسانی را مراعات نماید وبایدمانند یک سگ درکوچه وپس کوچه های مسکو زندگی نماید، به گفته سنایی،سگ سگ است هرچه پاسبان باشد—بدبداست هرچه نیکدان باشد.  بولگاکف ازنظرجامعه شناسی معتقد است که حوادث ورویدادهای برق آسا وآنی طبیعت ویرانگرانه دارد،جامعه باید مطابق به رشدتاریخی خود هدفمندانه مراحل تکامل خودرا سپری نماید،پیشگویی های بولگاکف درباره حزب کمونیست روسیه، لنین واستالین تحقق یافت این نام ها امروزدرروسیه معاصرتابو اند، اگرچه حزب کمونیست روسیه معاصر بعدازفروپاشی شوروی درپارلمان روسیه تاهنوزبه دودلیل حضوردارد،اول متعاقدین روسیه که تعداد آنها به 45 میلون نفرمیرسد وهمه ازنسل شوروی سابق اند وامروزدرشرایط بازارآزاد جا نه افتاده اند ونمی توانند طرزتفکرخودرامطابق به نیاززمان تغیربدهندودوم اینکه در دموکراسی چپاولگرانه یلتسین درسالهای 1990 تمام کارخانه عظیم روسیه توسط باندهای مافیایی غصب گردیدند ومردم زیربارفقرو بیکاری کمرشکن ازساده ترین نعمات مادی محروم گردیدند.ولی امروزاکثریت مردم روسیه ازدموکراسی، بازار آزاد ومالکیت شخصی حمایت مینمایند. از رمان دل سگ درسالهای  1980 فلم ساخته شد،درزمان تهاجم شوروی به افغانستان فلمهای هنری ومستند وعلمی شوروی درمسکوبرای حزب دموکراتیک خلق ترجمه ودوبله میگردید، زمانیکه من فلم دل سگ راترجمه نمودم وترجمه آنرا میخواندم ازرژیسورفلم پرسیدم فکرنمی نمایید که ضرراین فلم برای حزب حاکم در افغانستان  بیشترازفایده آن است؟ رژیسوربسیارآزاد وقاطعانه جواب داد،مابعد ازهفتاد سال فهمیدیم که این راه کژراهه است بافطرت وطبیعت انسانها مطابقت ندارد،ابتکارکش است، مردم ازدل وباشوق دربرابروطن وآینده آن احساس مسوولیت نمی نمایند،همه خودرا مدیون ومطیع حزب میدانند، حزب حتی به زندگی خصوصی مردم مداخله می نماید، بگذارافغانها زودترازما بدانند و مسیرزندگی را مطابق رشد تاریخی جامه خود به تدریج ومرحله به مرحله طی نمایند ،حزبی های شما نیزمانند  قهرمان داستان دل سگ باحمایت شوروی ازمستی قدرت متکبرومغرورگردیده اند، برای آنها رضایت کریملین مقدس ترازوطن ومردم افغانستان است، من دردانشگاه می بینم که افغانها با افتخار ورشک وحسادت ونه به دلیل وفاداری به انقلاب بلکه جاه طلبی وامتیازگیری برعلیه همدیگر خبرچینی های بی شرمانه مینمایند که شایسته تحصیل کرده هانمیباشد،حزب دموکراتیک خلق افغانستان  باحمایت ازدکترین برژنیف که کشورها می توانند از فیودالیزم به سویالیسم بپرند باطرزتفکر بیگانه که با شرایط افغانستان مطابقت ندارد و با فرمان های تحمیل گرانه مردم را برعلیه خود تحریک می نماید، قدرت ها با تفتیش عقاید ودشمن تراشی های فرضی ومظنون، بدون حمایت مردم وتوجه به ویژگی های فرهنگی، تاریخی  وملی کشورنه میتواند پایدارباشد ومن یقین دارم که برای طرفداران حزب دموکراتیک خلق افغانستان درک فلسفی،تاریخی  واجتماعی این رمان قابل هظم نیست،ویا شاید ظاهرااستقبال هم نمایند چون انها بیشترعاشقان شعاراندوبه تمام محصولات فرهنگی شوروی بدیده تقدس وتقلید می نگرند.

دکتورعلی احمد کریمی— اتشه فرهنگی مسکو