از جمادی مردم و نامی شدم
از نما مردم وبه حیوانی سرزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی زمردن کم شدم
همره دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملائک بال پر
بار دیگر از ملک پران شوم
آنچه در وهم نگنجد آن شوم
*****
من انروز بودم که آسما نبود
نشانی از وجود مسما نبود
زما شد مسما و اسما پدید
در ان روز کانجا من و ما نبود
******
به بت خانه رفتم به دیر کهن
در و هیچ رنگــــی هویدا نبود
بعمداٌ شدم بر سرکوی قاف
درآنجای جز جای عنقا نبود
به کعبه کشیدم عنان طلب
در آن مقصد پیر و برنا نبود
سوی منظر قاب قوسین شدم
در آن بارگاه معلا نبود
نگه کردم اندردل خویشتن
در آنجاش دیدم دگر جا نبود
*******
به ارتباط دل ُ بیدل چنین گوید
دل گرم من اتش خانهء کیست
نگاه حیرتم پروانهء کیست
به دیر و کعبه کارت چیست بیدل
اگر فهمیده ئی دل خانهء کیست
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.