عندلیب باغ :مولانا عبدالکبیر (فرخاری) ونکوور کانادا

m.a.k.farkhari

 خوانم ای ملا به رغمت من کتاب خویش را

خودبدانم دفتر و حرف و حساب خویش را

پرسش ار باشد زرمزو راز گیتی در حجاب

بشنوای غافل اگر خواهی جواب خویش را

میرسد برگوش تو هر لحظه آواز درای

رایگان از کف مده یک دم شباب خویش را

میکند شاه سعودی حفرچاها در   وطن

تادهد درس وهابی فصل و باب خویش را

شیخ نادان هرکجا باخودبرد خورجین آز

گردهی یک لقمه نان بخشد ثواب خویش را

از نوای عندلیب باغ دارد   احتراز

بشنود با گوش دل صوت غراب خویش را

از تهی دستی نمی افتم به پای ناکسان

خالی از دریا برون آرم حباب خویش را

پیش دونان کی بریزم تادونان آرم به کف

در محیط بینوایی نقد آب    خویش را

تیشه ی فرهاد راگیرم به تدبیروهنر

تاکه ترسازم لب خشک سراب خویش را

ترسم از قاضی و مفتی فسادانگیز نیست

ساغر لبریزمینوشم شراب خویش را

مردراشمشیر غم صدپاره گردارد جگر

برملا هرگز نسازد پیچ و تاب خویش را

مطرب سرشار آویزد بگوش نه فلک

گوشوار, آهنگ تنبورو رباب خویش را

چشم بیدار جهان از عرش می آردخبر

مازخامی پخته میسازیم خواب خویش را

زیرچتر کافرستان جلوه دارد ماه و مهر

بسته اند از جهل برپایم تناب خویش را

بی نصیب از نعمت است (فرخاری) میدانم ولیک

پخته دارد در تنور   غم کباب     خویش    را