فلک بنگر چگونه کشورم سوخت
به ظلم نا روا بوم وبرم سوخت
زبانه میکشد آتش زهرسو
دراین ماتم سرا خاک ودرم سوخت
عزیران سوختند در آتش جنگ
مرا از غم تمام پیکرم سو.خت
گرفت دشمن در آخر انتقامش
غلامانش کنون خاکسترم سوخت
زده آتش به ملکم دشمن دین
درخت وجنگل وخشک وترم سوخت
مجال زندگی از ما ربودند
غم و درد و الم ُ بال وپرم سوخت
دمار از روزگار ما برآمد
همه دار وندار کشورم سوخت