ای مژده ئی دیدار تو چون عید مبارک
فردوس به چشمی که ترا دید مبارک
جان دادم و خاک سر کوی تو نگشتم
بخت اینقدر از من نپسندید مبارک
در نرد وفا برد همین باختنی بود
منحوس حریفی که نفهمید مبارک
هر سایه که گم گشت رساندند بنورش
گردیدن رنگی که نگردید مبارک
ای بیخردان غره اقبال مباشید
دولت نبود بر همه جاوید مبارک
صبح طرب باغ محبت دم تیغ است
بسم الله اگر زخم توان چید مبارک
ژولیدگی موی سرم چتر فراغیست
مجنون مرا سایه این بید مبارک