ما اگـر خادم بیگانه به آسان نشویم : شعر از استاد حــامــد نــویــد

حامد نوید
حامد نوید

هموطن، هموطن، ای هموطن محبوبــم

همـــــوطن، هموطن ای پاک نهاد خوبم

ای که از چشم تو صد برق محبت پید است

ای کـه قلب تو بر افروخته از مهر خداست

هموطن، هموطن، ای همـــوطن تنهایم

ای کــه از دور مگر بشنوی این آوایم

هموطن، هموطن، ای هموطن حیــرانم

ایـکه از درد تو صد شعله دمد از جانم

هموطن! هموطن، ای هموطن خستـــۀ من

ای تـــو شاهین بخون خفته، پر بستۀ من

هموطن، هموطن، ای همــوطن فـــاتح من

این چــه پیش آمده کامروز توئی در شیون؟

باز بر بام ودرت بـــهر چی آتش بارد؟

کیست؟ کــاین ظلم و ستم برتو روا میدارد؟

خاک پاک تو چرا باز در افغان شـده است

باز افغان زچه رو دشمن افغــان شده است؟

بین کـــه بانام خدا لیک به حکم دگران

هرطرف دستـــــه و حزبيست به پیکار روان

در جهانیکه بشر ساخته بـــهر قدرت

وای کاین خاک من و توست که گردد غارت

هموطن، اَیکه توئـــــی مرد دلیر دوران

حیف باشد کــه سوی آله دست دگران

هموطن خیز و به تاریخ نیاکـــانت بین

باز درخود نگر و کشور ویرانت بین

خا ک پاک تو چرا باز در افغان شـده است

باز افغان زچه رو دشمن افغــان شده است؟

ایزد از بــــهر تو شمشیر عدالت بخشید

زان سبب فاتح و ســــــــردار خدایت نامید

تا به شمشیر ظفر لشـکر دشمن شکنی

نی که از بغض و حسد خواهر خود سربزنی

چیست انگیزه این شهوت بیــدادگری

که ربوده است زما خــــــوی خواص بشری

بس زقـــــــدرت طلبی معرکه برپا کردیم

دام و دَد هم نــکند آنچه به خـــــــود ما کردیم

به هزاران شده بی پا، به هزاران بیدست

بس کـــن ای سنگدل از بهر خداوند بس است

ای کـــــه با ظلم و ستم هموطنی را سوزی

به کــــی فاتح شده ئی؟ چیست چنین پیروزی

ما اگـــــــــــــــــــر خادم بیگانه به آسان نشویم

وزپــــــــی قدرت این دهر هراسان نشویم

کیست را زهـــــــــــره که تا نام زافغان گیرد؟

یا کـــــــه جرأت بکند کشور شیران گیرد؟

همه افغان، همه انسان، همه از یک وطنیم

همــــه اولادۀ آدم همه یک جان و تنیم

هموطن نیک بیاندیش و همی نیکی کن

قلب خود پاک ازین ظلمت و تاریکی کن

همه افغان، همه انسان، همه از یک وطنیم

همــه اولادۀ آدم همه یک جان و تنیم

گرچه در خانـــــۀ ویرانۀ تو نیست غذا

هموطن! باز بــــهار تو مبارک بادا

هموطن! خیز به خاک تو بهار آمده است

باز سال دیگـــری از پی پار آمده است

هموطـن آی که پیمان محبت بندیم

نوبــهار است بیا عهد مودت بندیم

خیز تا باز بــــهاری ز سر آغاز کنیم

بــاز پرواز به جولانگۀ شهباز کنیم

تا دمد صبحدم از تازه بهار من و تو

گل خـــورشید بخندد به دیار من و تو

 

حامد نوید

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.