رژیم هاسقوط می نمایند،دیکتاتورها میمیرند اما شاهکارهای ادبی که درقلب هاشعله آزادی رامی افروزند هرگزخاموش نمیگردند. زندگی وآثارمیخائیل بولگاکف ازعجایب روزگاروتاریخ ادبیات روسیه شوروی است.بولگاکف درسال 1890 دریک خانواده روشنفکردرشهرکیف زاده شد.اوتحصیلات خودرا درعلوم پزشکی خاتمه داد. بولگاکف بعدازانقلاب سال 1917 اکتوبر که منجربه جنگهای داخلی بین سفید های طرفداربه رژیم سابق وسرخهای انقلابی گردید مانند یک پژشک شاهد صحنه های جنگ بود دوبرادراودرلشکرسفید وسرخ برعلیه همدیگرمی جنگیدند که بعدازشکست سفیدهای ضدانقلاب هردومجبوربه مهاجرت گردیدند.دشوارترین دوران زندگی او بعد ازانقلاب آغازمیگردد. بولگاکف مخالف انقلاب وطرززندگی بالشویکها بود دریک طرف قدرت ودرطرف دیگراوقرارداشت. اوبردبارانه رفتاررژیم کمونیستی رابرهبری استالین رد نمود وایمان داشت که آزادی مطبوعات واحترام به کرامت های انسانی جامعه را اصلاح و ادبیات حق ندارد برای همیشه به جنایت های ضد انسانی سکوت نماید وپنهان گردانیدن و چشم پوشی از این جنایات پایمال گردانیدن زندگی میلونها انسان است وهرکسی که سرزمین مادری خودرادوست دارد نمی خواهد که ویروس بیماری های جنایتکارانه جسم وروح وطن رافرسوده بگرداند. اوضرورت جامعه رابه آزادی مطبوعات مانند ضرورت بقای حیات ماهی به آب میدانست. بولگاکف درنامه به استالین می نویسد« مبارزه باسانسوررا باهرنوع وشکل آن ودرهررژیمی دین نویسندگی خود میدانم، من باتمام وجود ازآزادی مطبوعات ولغوسانسوردفاع مینمایم، هرنویسنده که فکرمینماید که این آزادی ضرورت نیست اومانند ماهی است که بگوید به آب ضرورت ندارد، من دروادی ادبیات روسیه تنها گرگی هستم که همه نصیحت مینمایند که پوست خودراماننددیگران رنگ نمایم، چه نصیحت های ابلهانه…. سخت ترین سالهای زندگی بولگاکف سالهای سی تاچهل بعدازانقلاب بود. بعد ازنشریک اثرونمایشنامه «روزگار توربین» چاپ ونشرآثاراوممنوع گردید،نمایشنامه روزگارتوربین خوش استالین آمد وپانزده بارآنرا دید چون دراین نمایشنامه سرخها نقش مثبت دارند اما دیکتاتور ازنمایشنامه جزیره ارغوانی خوشش نیامد چون درپشت شخصیت های نمایشنامه خود استالین بود. اوبا وجود درماندگی ومشکلات رنج آورو توهین ،اهانت وشماتت مداحان چاپلوس که مانند مگس دردور سفره شیرین ورنگین استبداد می چرخیدند واز درد وفجایع ضد انسانی چشم پوشی می نمودند شجاعانه وصادقانه از آزادی بیان دفاع نمود وتاآخرعمربه عقیده خود پایدارماند ومشکلات بحدی بروی فشارآورد که درنامه ازاستالین درسال 1930درخواست نمود،یابه من اجازه کاروفعالیت آزاد ویااجازه خروج ازکشور داده شود تامهاجرت نمایدچون درشرایط سخت کنونی نویسنده بودن معنایی ندارد اگرمنتظر بمانید تامن نمایشنامه فرمایشی بنویسم چنین کاری نمی کنم درباره من تصمیم بگرید.استالین بعد ازسکوت به نامه های مکرربولگاکف این بار خودش باوی مذاکره نمود واجازه کاررادریکی ازتیاترهای مسکوبوی داد. بولگاکف تابه آخرعمرعقیده ضدانقلابی وضداستالینی خودرا حفظ نمود. گفتیم که زندگی وآثار بولگاکف از عجایب روزگارروسیه شوروی است که قتل،آدمکشی، خبرچینی ودسیسه سازی از اخلاق معمولی وروزمره درجامعه آن روزمحسوب میگردید واینکه او چگونه ازشراعدام وتبعید استالین جان به سلامت برد وزنده ماند.ما بایدبه مبدالایزال ایمان داشته باشیم که اراده او حاکم برهمه است،هیچ دیکتاتوروقدرتی نیمتواندتقدیروسرنوشت راتغیربدهد بولگاکف باید زنده میماند وانواع درماندگی واهانت راتحمل میکردتا رسالت ادبی خودرا انجام میداد،یوری آرخیپوف ازنقادان معاصرادبی روسیه زنده ماندن بولگاکف را درشرایط دشوار آن زمان ازعجایب روزگارمیداند ومیگوید« همه کوچه وپس کوچه های خانه بولگاکف محل اتفاق های انقلاب وحوادث سال 1918 است اوبه شکل معجزآسایی ازاین حوادث جان به سلامت بردمسلما دست خداوند درکاربود تارسالت نویسندگی خودرا ادامه بدهد. بولگاکف درعمرکوتاه خود که49 سال زندگی نمود داستانها ونمایشنامه های زیاد ازخود به پادگارگذاشت رمان های او عمیق،فلسفی وتخیلی است که ارتباط نویسنده رابا جامعه مرتبط میگرداند، رمزآثاراوسرودآزادی اصالت فرددرمقابل قدرت مطلق دولتی ونیروهای سرکوبگرامنیتی است عشق نترس او به آزادی درآن زمان اتحادیه نویسندگان وهنرمندان شهرمسکورا دچارترس و وحشت گردانیده بود. مرشد ومارگاریتا و «دل سگ» ازرمان های مشهوربولگاکف است. دررمان مرشد ومارگاریتا واقعیت،تخیل، ریالیسم وسوریالیسم درکنارهم موج میزنند ومنقدین این رمان را نوعی ازریالیسم جادویی روسی ارزیابی مینمایندکه پایه فلسفی واجتماعی دارد وبا شکل غیرمستقیم بابیان ماهرانه واقعیت های دوران اختناق جادویی بالشویکهارا ترسیم وبحران انسان معاصررا که باغم ودرد روحی وروانی درمهد الحاد وفقدان معنویت اسیرمشکلات روزمره گردیده ومهم ترین آرزوی شان داشتن یک خانه درجهنم هولناک سکولاراست وهمه انتظارمعجزه وجادواند وبه علم،تاریخ ومعنویت ومدرنیته باورندارند.مشکل لاینحل خانه است که سایرلذت هاوارزشهای انسانی رابه سرقت برده است و همه تا لب قبرفقط درآرزوی خانه اند، برای روشنی معلومات خوانندگان که چرابولگاکف خانه رایگانه آرزوی مردم تادم مرگ میداند باید خاطرنشان گردانید که روسها دردوره کمونیست ها دریک اپارتمان مثلا سه اتاقه که توالت وآشپزخانه مشترک دارد سه فامیل زندگی میکردند ومشکل داشتن سرپناه مستقل درد وآرزوی عمومی بود ودرفکر واندیشه سایر ارزشها نبودند. بولگاکف درسال 1928 به نوشتن مرشد ومارگاریتا آغازنمود اولین نسخه خطی را دوسال بعدبه دست خودآتش زد ودلیل آن ناامیدی ازشرایط مختنق آن زمان شوروی بوده است و درسال 1935رمان راتمام ودرسال 1941 توسط همسرش پایان یافت درزمان استالین اجازه چاپ به این اثرداده نشد ودرسال 1965 درغرب چاپ گردید. بعدازسقوط کمونیسم درروسیه معاصر این کتاب به استقبال بی نظیرمردم روبروگردید وازمرشد ومارگاریتا فلم هنری درنه سریال به روی پرده سینما ها ظاهرگردید که توجه بیشترازچهل میلون بینینده رابه خود کشانید.درباره این شاهکاربولگاکف صدکتاب وصدها مقاله نوشته شده است. مرشد ومارگاریتا تصویری از حوادث عصربالشویکهای ویاکمونیستهااست که نسل جدید روسیه معاصردر آینه این حوادث خانه های مشترک،حزب سالاران ستمگروخودخواه،دولت سالاران متکبررا باسیاست های رمزآلود وپنهان کارانه،سانسوروشکاردیگراندیشان، خبرچینی برعلیه همدیگر،بی اعتمادی،ترس،دسیسه سازی،تملق ،دروغگویی،روابط ریکارانه بالبخندهای ساختگی، تلاش دستیابی به مقام وجاه طلبی دربدبختی وحتی مرگ دیگران را می بینند. مرشد دراین رمان انسان منوروروشنفکر دشمن مردم تلقی میگردد،مرشد درفعالیت های خودتصوری ازمردم ندارد اماعاشق مارگاریتا است که به ازدواج بدون عشق درجامعه محکوم گردیده است، جامعه در روابط انسانی دچاربحرانهای دروغگویی وریکاری گردیده است هرکس درباره خود وزندگی شخصی خودفکرمی نماید، مطبوعات ونویسندگان مافیایی گردیده وتنها کسانی می توانند درحلقه باندهای ادبی راه یابند که مطیع وسربزیرباشند واشعارومقاله های سفارشی را درمدح قدرت وکوبیدن دوستان آزادی بیان ومخالفین سانسوربنویسند. بولگاکف دررمان مرشد ومارگاریتا یاس ونا امیدی مردم رابه پلان های پنج ساله رشد اقتصادی دولت شوروی که با ارقام فربینده حقایق تلخ راپنهان مینمودو وعده ساختن کمونیسم وجامعه بدون طبقه رامیداد که همه در کمونیسم به قدرنیازخودازثروتهای اجتماعی واقتصادی بهره می برند ترسیم مینماید وبطوربرجسته نشان میدهد که دولت بنام مردم وبه نمایندگی ازمردم وبدون مردم هرکاری راخواست انجام میدهد وهرناراضی رازندانی،اعدام ویا تبعید مینماید،مردم درحیات سیاسی واجتماعی دولت بی تفاوت اند ودرکارو وظایف احساس مسوولیت نمی نمایند، روزگذرانی وکاغذ پرانی درادرات عادت همیشگی گردیده ،اکثر نویسندگان مانند بلبلان درقفس مینالند . بولگاکف پیروادبیات کلاسیک روسیه بود ومعتقد بودکه ادبیات شوروی بدون پیروی از ادبیات کلاسیک رشد وشگوفایی نخواهد داشت اوبااستفاده ازآموزه های نیک ومفید سنت نقش بزرگ رادرمدرنیته ادبیات نوین روسیه ایفا نمود،خالق مرشد ومارگاریتا درآفرنیش آثارخوداز ژانرها وسبک های مختلف استفاده مینمود وتوانایی خارق العاده درتبدیل حقایق تلخ به داستانهای طنزآمیزداشت. پرسیده میشود آیا آثاربولگاکف به زمان ومکان خاص دوران انقلاب واختناق شوروی محدود میگردد ویامانند نویسندگان کلاسیک قرن طلایی روسیه ماندگارخواهد ماند زمان پاسخ این سوال را خواهد داد ولی آنچه مسلم است اومانند سایرکلاسیک های روسیه به انسان وارزشهای انسانی توجه داشت اما این واقعیت رانیزنباید ازنظردورداشت که بعد ازسقوط شوروی قدرت به دست لیبرال دموکراتهای روسیه رسید ونویسندگان روسیه نوین به خاطر جلب رضایت مردم وتنفرآنها به شوروی لنین را چون جاسوس آلمانها واستالین راقاتل میلونها انسان بی گناه محکوم وبالشویکهارا متهم به تمام بدبختی های روسیه بعد اززوال تزارها می نمایند و تبلیغات بیش ازحد وملول انگیز برعلیه شوروی واستالین نتیجه معکوس داده وحتی کهن سالان روسیه که درزمان شوروی ازرفاه اجتماعی نسبی برخورداربودند درانتخابات به جزب کمونیست روسیه با تصاویر استالین رای میدهند ودموکراسی چپاولگرانه زمان یلتسین روحیه اکثریت رابه دموکراسی امریکایی وغرب بدبین گردانیده است وآنرا ابزاری دوگانه به هدف تسلط وتجاوزبه کشورهای مخالف غرب می پندارند ازهمین سبب طی سالهای اخیرعلاقمندی مردم روسیه به آثاربولگاکف والکساندرسولژنیتسین که در سالهای آخرعمرخود ازامریکا بروسیه آمد نسبت به بیست وپنج سال پیش کمرنگ ترگردیده اند. روسیه سرزمین افسانه ها است.
دکتورعلی احمد کریمی- اتشه فرهنگی مسکو