غافل نیم که بار دگر پرپرم کنی
باران تند باد غضب بر سرم کنی
آتش زنی به شاخه ءسبز امید من
پای گداز کینه ای خاکسترم کنی
آرامش خیال مرا آوری بچنگ
شب زنده دار دردی کش هر درم کنی
دگر مجال پر زدنت نیست خانه ام
سیلاب خون واشک به چشم ترم کنی
غافل نیم که بال وپرم بشکنی زقهر
چون صیدی دام فتنهءاستمگرم کنی
دست فریب غیر نهی سرنوشت من
محتاج درب بستهءهر رهبرم کنی
باور بکن حصار جفایت دهم بباد
این یک حقیقت است که تو باورم کنی.
هالند-جون 2015
نورالدین همسنگر