گـــدی کـــنـچــــنــی : نوشته نـــذیــــر ظـــفــر

   ظفربا سلام و درود به همدلان روزه دار و تمنای استجابت عبادات شان ٬ اولا باید عرض کرد که واژه ( کنچنی ) گر چه در بین عوام الناس راجستر بد شده مگر این واژه اولا عربی نیست چون چ و پ و گ و ژ در البفای عربی وجود ندارد و ثانیا این واژه رقاصه معنی میدهد و بعضی ازاساتید ما در مقالات  شان نیز از ان تذکر داده اند .

در آوانیکه خرد سال بودم و با بزرگان مر حوم به ایام اعیاد و مخصوصا نوروز بیرون از منزل به تفرج می رفتیم و ان زمانها به اصطلاح ( گیم) یا بازی های بیشتر امروزی نبود و کاغذ پران بازی ؛ توپ دنده ؛ چشم پتکان ؛ تشله بازی و لو لک دوانی رواج داشت که بزرگان ما با بعضی ازین بازی ها مخالفت جدی داشت و ما نع اطفال میشدند و بیشتر در روز های با مناسبت سنتی به زیارت سخی میرفتند و جمع و جوش عجیبی بود هر کس از سودا گران متاع خود را برای فروش می اورد که از جمله امتاع شان یکی هم گدی های تکه یی  که با یک چوب و کمی پخته و تکه جور شده بود بفروش می رسید ؛ این گدیها دو دست و دو پا داشتند و سر که معمولا زنها انرا با تار و سوزن چشم و بینی و ابرو و دهن می دوختند و در اخر ان یک تار بود که وقتی تارش را کش میکردی بلا فا صله دست و پای گدی با لا می افتاد و دختر کو چکها ازین حرکت لذت میبردند و می خندیدند و قابل یاد اوری میدانم که اگر واژه کنچنی بد میبود  فروشنده امتاع اش را با صوت رسا  بفروش نمی رساند ؛ بهر حالت من این حکایت را در نظم اورده ام و گدی های اصیل کنچنی زمانه مان را هم یاد اور شده ام امیدوارم اگر کمی و کاستی در نظم باشد مرا مورد عفو قرار دهید و ایام تان بر میمنت باد

به اوانی که من خرد سال بودم

چو مر غی بی پر و بی بال بودم

نبود سر گرمی ای از بهر بازی

به غیر لو لک و هم تشله بازی

بوقت عید و هم ایام نو روز

که جشن سنتی بود و دل افروز

وطنداران به زیارت سخی جان

برای میله می رفتند و خندان

حضور مردمان زیب دگر داشت

ز آرامش وطن صد شان و فر داشت

لباس نو به تن میکرد هر کس

دعایی بر وطن میکرد هر کس

نه قاتل بود و نی دزد و نه جانی

محبت بود و لطف و مهر بانی

بهر جا رونق بازار بودی

ز شادی هر دلی سر شار بودی

در ان بازار پر ارج و جمع و جوش

سرود شادی می امد بهر گوش

فروشنده ز سودا شاد مان بود

خریدار راضی از عدل زمان بود

به دکان چر خه و کاغذ پران بود

به میل هر کسی چیزی دران بود

برای دختران ناز پرور

گدی را می فروختند نوع دیگر

گدی گکها بنام ( کنچنی ) بود

نه مال روسی و نی از چینی بود

فقط محصول دست هموطن بود

ز چوب و تکه اجزایش به تن بود

یکی تاری به پایین اش آویزان

برای کش نمودن بود ان سان

چو کش میکردی تارش خیز میزد

دو دست و پای خود را تیز میزد

بدون کش نمودن با نخ ای تار

گدی مو جود بیجان بود و بیکار

کنون در رهبری این خاک ویران

گدی ای کنچنی باشد به میدان

برقصد بهر باداران اش هر بار

بفرمانش کند هر ظلم و کردار

به هر طوری که خواهد زین گدیها

بر قصاند ببیند نفع خود را

مکن زین کنچنی ها گله بسیار

که تار شان بود در دست اغیار

نه تنها ع و غ و م س است

که ک و د و خ امثال این است