دربــاره مــرگ کارو – نوشته : مـحـمـد داودسیـاووش

کارو وبادرش  بالاخره داستان انسانی راکه سالها به خاطر خاری خارها وبیچارگی ناچارها عصاره اشکهایش ازنوک  قلم به روی کاغذمیریخت زمان  تمام کرد وپس از سه ربع قرن شور وشیدائی وناله  ونا شکیبائی به دیار خاموشان پیوست . سخن خیلی مختصر درچند جمله نا تمام خلاصه میشد و تیترش این بود » سراینده ونویسنده شکست سکوت درابدیت ساکت گشت .» با آنکه این خبر  مختصر سایت انترنتی  مانند رعد درافلاک پیچیده بی ستون آسمان ها را لر زاند واز دیده آسمان باران اشک سرازیرشد اما  درزمین  خدا گردانندگان وسازنده گان  برنامه های رسانه هایی را که روزگار ی حتی از شر فیاب  شدن تعارفی با کارو بردیگران  فخر میفروختند 

تا آن حد  بیدار نساخت  که لااقل  این خبر دردناک  را در تیتر اول  اخبار  شان جا دهند وبا این حال درکمال خاموشی  وفراموشی این انسانی را که یک پارچه  فریاد بود به سینه  سیاه خاک سپردند  شاید  احتمال این تصادف  قصدی اجتماع را درپاسخ به خویش  , کارو سالها قبل در آیینه روح حساسش درک کرده بود  که در عنفوان جوانی و بدون احساس کوچکترین  نا سلامتی  جسمی وصیت  نا مه اش را نوشته بود : » پس از مرگ من , هیچکدام از کسان من و دوستان واقعی من قدرت به خاک سپردن مرا ندارند «

وضمن بر شمردن  مواردی  از این قبیل   گفته بود  :» مرگ من  انتقامی  است که زندگی من  , ازجعل  کننده نام خودش میگیرد! من میمیرم  تا زندگی  زیر دست وپای مر گ نمیرد !  مرگ من عصیان یک زندگی  است که  نمیخواهد بمیرد! «

و بعد کارو برای  آنا نی  که حتی  به اندازه ی  ویگن هم خاطره اش را  در رسانه های تصویری , چاپی وصوتی  به یاد نیاوردند از شرایط  حیاتش  که (درواقع   اشک  و  آه وناله  وحسرت , به یاد  مستضعفان ومجبوران ومقهوران  ومظلو مان  ومحرومان  بود  چنین مینوسید:

» افسوس که روز تولدم , رفته از یادم  !..  من آمدم که بسوزم  بسوختم , آمدم که بسازم  ساختم !… آمدم که بگویم گفتم !.. ولی چکار کنم که هرچه ساختم  , سوخت! وهر چه سوختم به دل این لکاته هایی  که  فرمان زندگی من وامثال من دردستان شان است تأثیر نکرد !…»

او هنرمندانه  دوران  سیاه استبداد  را به تصویر میکشد که  :

» همه جا وحشت بود , ووحشت مرا  ترساند , ومن وحشتزده  ترسیدم  , همه جا سرد بود  وسرما مرا  لرزاند  ومن سرما زده لرزیدم … آنقدر ترسیدم  تا » ترس » ازمن متنفر شد !  و آنقدر لرزیدم , تا قلبم  از جا تکان خورد  وبه زیر پایم افتاد! … وهمراه من همه عشقهای من مردند ! «

اما  بااین حال  التهاب وبیقراری احساسات وعواطف  افسار نا پذیر ش را چنین بازگو میکند : » در سر تا سر زندگی  کوتاهی  که داشتم , به عنوان  شاعر  همه اشعار  نسرود ه وعصاره فر یاد همه تخیلات دربستر  شعر نه غنوده  عمیقتر  از خیلی  از شعرا  , احساس  میکردم : حسرت مرغکان  پروبال  ریختة  لانه  بر شاخسار  مرگ آویختة  درقفس  مرگ  ماندة را ومن  بودم  که درعصر خودم  , میان همه بلبلان گلپرست !  همراه  با مشتی  شاعر  انسان   دیگر  به خاطر خاری خار ها اشک  میر یختم … من که یک قطره  عرق  سر  دبودم  , برچبین  چین درچروک وچروك درچین فقر ونداری !…

من که جمله نا تمامی  بودم , گمگشته درفصل نا تمامی  از یک داستان لا یتناهی !…من که دیده گنهکاری  بودم  !  برکاسه  سرچشم  جمجمه تو سری  خورده  بیگنا هی  , نمیدانستم چه کارکنم  نه در زمین پناهی داشتم و نه  در آسمان  پنا هگاهی  , به هرچه  رو میکردم  , به هرچه خو میکردم , پستی  بود , مستی بود , نفع  پرستی بود  , خود  فروشی بود ومردم  فروشی  بود ! خانه خرابی  و خانه  به دوشی بود !  درد بود,  خاک بود , گرد بود وسیاهی !… ومن  با این وصف روزگار خودم را گذارنیدم …» فقط پس از این تو صیف  از اجتماع  است که میتوان وصیت اصلی کارو وتوقع اورا  از  وضعیت  واژگون ارزش های  پا به آسمان وسر بر زمین  انتظار  برد.  وصیتی که میکند  , وصیتی  که باید  بکند   وصیتی که چوکات مفروض  وصیتنامه هرانسان  به مفهوم  عمیق وواقعی  کلمه میتواند باشد:

» وصیتی که میکنم :اگر بنا باشد مرا  , پس از مرگ  من , به خاک بسپارید  , بگذارید مهمان جاودانی قبرستانی باشم  , که هیچکدام  ازقبر ها سنگ  ندارند !  چون میدانیم که پس از مرگ  من  یکروز انسانی  پیدا  خواهد  شد  که چند  قطره اشک  به خاطر  شاعری  که در دویست وهشتاد ساله گی ودرعین  دیوانه گی   جان کند , چند قطره اشک بریزد  , اگر برقبرمن سنگی   وجوداشته  باشد , این اشکها  , مستقیما بر خاک من  فرو خواهد ریخت  .  .  .  ولی اگر  نداشته  باشد  ممکنست  اشتبا ها  بر سر قبر  انسان  گمنا می ریخته شوند  که هنگام  مرگ  وپس از مرگ  خویش  هیچکس  را برای گریه کردن نداشت ! … ومن زندگی  خودرا  فدای همین  قبیل انسانها کردم …»

وحال خوانندگان میتوانند خود قضاوت  نما یند  که بی صدا  گذ شتن  رسانه ها  از حا دثه مرگ  چنین انسان   به چه معناست  . رسانه هایی که هرروز  از صبح تا  شام با چه مسایل پیش پا افتاده  ای  بوق میزنند  وگوش افلاک را کرکرده اند. پرسش اصلی آنست کسانی که از کاه کوه میسازند  ورسانه ها رابه وسیله شخصیت سازی تبلیغ هم پارتی های  شان تبدیل کرده اند جواب  خلق خدا رانه ,جواب  خود خدا را چه مید هند که چنین  غافل از جریان فرهنگی  بر سکان رسانه ها رخش غفلت میرانند وبرمصطبه آن تکیه زده اند .

آثار کارو : ازنهج قلم کارو آثاری ترواش نموده  که از لحاظ پختگی , سلاست  ورسائی  وگیرایی وصف  نا پذیر اند . کارو با همین  قلم آتشین  مجموعه های  شکست سکوت , نامه های سرگردان , ماسه ها وحماسه و سایه ظلمت را به خوانندگان  تقدیم داشته  که هر یک  درحد  خودش شا هکار  یست  ماند گار  , ودرمقدمه  مجموعه  شکست سکوت از کتابی  تحت عنوان  نامه ها  وخاطرات گورکن نامبرده شده که تاکنون  به نظر نگارنده نخورده است .

شکست سکوت : دراین کتاب غلیان مذابه  آتشین احساسات وعواطف کارو  را میتوان  به وضاحت  احساس  نمود  که دردهه چهل  وپنجاه خورشیدی  از کتب  نایاب  وپرخوانند ه به شمار  میرفت دراین کتاب  کارو باسوز وگدازی وصف نا پذیر  وطوفانزا  درقالبهای  نظم ونثر  وشعر داستان  وپارچه  های ادبی  عمیق ترین درک از روابط وضوابط منحط ومتناقض  اجتماعی  را تصویر نموده  و درآن  از آهنگی  در سکوت, هزیان  یک مسلول , آخرین آهنگ ,کا بوس شاعر , حما سه یک  پیر مرد و بالاخره … وصیت نامه اش  را که در  سن (28) ساله گی  و یا به قول خودش  در دو یست وهشتاد ساله گی به رشته تحر یر آمده ميتوان  خواند . دراین کتاب   آثار کارو  با چنان شور  واز خود رفته گی به تحر بر  آمده كه خوانده صا حب درد  را بیخود  ومدهوش میسازد  , شکست سکوت سالها دست  به دست  خوانندگان  میگشت واعجاز  کلام کارو  هزاران    جوان  به خواب  رفته  را با تاز یانه  احساس  شاعر از خواب بیدار کرده است.

نامه های سرگردان : اثر دیگر  یست که کشش وجاذبه   متن اش درکویر عواطف واحساسات تشنه  خواننده  درنخستین  موا جهه و مقابل شدن نوش میشود . دراین نامه  ها کارو با چارلی چاپلین   , علی دشتی  , یک کتا بفروش  از زبان  پیر می فروش ,  ویگن , مدیر مسوول یک نشریه  از زبان یک حروفچین وباسران دول بزرگ از زبان یک مادر  چنان با آب  وتاب  سخن گفته  که از لحاظ  تسلط برزبان  وسطح  بلند ادبی  این نامه ها منحصر  به فرد ، بینظیر  و فنا نا پذیراند.

دراین کتاب جمعا (15) نامه و (3) ترانه وجود دارد که (9) نا مه در مجله سیاه وسپید به چاپ رسیده است . درباره این نامه ها که مخاطب مشخص ندارند کارو مینوسید که » برای هیچکس  سوء تفاهمی هرچقدر هم نا چیز از خواندن این نامه ها ایجاد نشود , این نامه ها انعکاس بلا فصل یک رو ح ناراحت  است  وبنابر ان نمیتوانند برشخصیت کسی بیافزایند ونه به شخصیت کسی لطمه بزنند»

کارو  با این ابرای ذمه درواقع وفاداری اش  را به تقدس قلم و رعایت  اصل حرمت شخصی انسان در کمال امانت داری  گوشزدمیکند  . درحالیکه  این  نامه ها اقامه مدلل دردهای مستضعفان , انعکاس  ناله  ها وضجه های ضعفا   ومظلومانی  میباشد  که نمونه های » مجرد»  آن  درهرگوشه اجتماع به وضاحت  مشاهده میشود، کارو  مخاطب مشخص آنان را به دلیل رعایت اصل حرمت انسان مکتوم میگذارد.

ماسه ها وحماسه ها: اثر  دیگری از کارو میباشد  که در آن قرن مارا صدف  نه بلکه ماسه وغزل  نه بلکه  حماسه خوانده  و  از همین زاویه دید اشعار , نامه ها وپارچه  های ادبی   چون فر یاد  فریاد  , بر تا بوت  کتاب , جنگ ،  کابوس   ونامه هایی به اسکار لت , آیشمن , چنگیز خان , گاگارین,  جان کنیدی , ژا کلین  کنیدی, ویگن وغیره  به چشم  میخورد  دراین  نامه ها باری کارو  با یک  الاغ سخن گفته ودر اوراقی از کتاب  عناوینی چون تقاطع  اشکها , قرن دروغ , صحرای خو نین , زمین شکسته, ازمسگرآبادتا پرلاشز, مرگ فالکنر,  سراب اشک  ,  جنون خون  وغیره به چشم  میخورند, که هر یک  درحد خود از عصاره  احساسات  وعواطف انسانی  همراه بادرک عمیق  از روابط  فرسوده  وزلت باراجتماعی  سخن  میگویند و کارو درمقدمه این کتاب  به صراحت  اظهار  میدارد  که برای  اومهم نیست  که  سردمداران شعر وادب آثار او وکلأ خود اورا چیز های قابل بحث میدانند یا نه وقید میکند که :

ای شعرای  دوران!

ای پدران زنده  مشتی فرزند یتیم !

مژه ها , ابرو ها , طره ها وپستانها را

بار ستایش خسته  کرده است !

نان گرسنه است !

بالاتر از نان چشمه ها تشنه اند !

سا یه ظلمت: مجموعه دیگریست که کارو آن را درشرایط  پس از انقلاب اسلامی ایران نوشته وبه موازات  ایجابات  شرایط  جغرا فیای  سیاسی حال و هوا، شور   وجنون  مستی   آفرین  وجوان  پسند سایر آثار ش  را ندارد . دراین مجموعه  بیشتر  به جنبه  های تحلیلی  اما با پختگی و صلابت   قابل هر  نوع  ستایش توجه شده و پارچه های ادبی  , ترانه ها واشعاری  چون  ای برادر سیاهم  , درمتن غروب  آفتاب  , انسان  ارزانترین  کالای قرن بیستم  ,  ای زندگی ای مقدمه  بی محتوی مرگ  وشش   داستان  ترجمه شده  از زبانهای  فرانسه  وانگلیسی وجود دارد که شامل : پایان ظلمت از دویته ورادپوپو نیکو, دردیار خاموشان  از جان مور  , دختر بابا ازپیتر  ــ سالکو دلو نو نچیا از ماکسیم گورکی , پایان یک بچه دزدی  از  او هنری, تر اژیدی یک عشق از زاهار یا ـ استا نکو  میباشند  و درادامه تا پایان کتاب  فقط چند شعر به چشم  میخورد

در دفتر سایه ظلمت  شاهین روحش  را م تر و تو سن افکارش ا  فسار  پذیر  تراند   شاید تا حدودی این مسأله ناشی از  طعم تلخ زجر فزیکی و معنویی بوده که به گفته خودش درسه اثر قبلی چشیده است ویا به موازات سن وسال    وایجاب  جنبه های تعمق وتحقیق، در نوشته هایش  تعقل به مقایسه  بعد احساسات و عواطف چربی میکند.  اینکه  کارو  کی بود , از کجابود , و زبان اصلی اش چه بود  شاید مهم  باشد اما    اینکه چه تأثیری   در زبان  و ادبیات  فارسی ـ دری به جا گذاشته  وبا چه ادراک  عالی  واحساسات متعالی  آثارش را آفریده بیش از مورد  اول قابل بحث میباشد  که  نقد وبررسی آن حال و هوای جداگانه میخواهد.