آنچه مرا به نوشتن این چند سطرمیگشاند، دودلیل عمده دارد، میشود، دلایل عمومی وخصوصی خطابش کرد. ادبیات شعر، قصه ونمایشنامه بصورت کل نوعی بیان احساس انسانی ووجه مشترک واسطوره است که درزبان ادبیات شیوا بیان میشود؛ شعر بیانیست که ازاحساس شاعردرهرحالت سخن میگوید؛ درهرفرهنگ وهرزبان وهرملیت عمومیت دارد.
دلیل دوم که دست بقلم بردم؛ آلام خصوصی خودم میباشد که ازفرهنگ سنتی واجتماع مریض و متعصب دامن گیرم شده است. من یک مادرم وازتعیب جنسیت، مذهب، نژاد وزبان سخت متاثر میباشم. بدبختانه این امراض مانند سرطان در دهکده یکه بنام کره زمین نامش نهادند، سرایت کرده است. بنده بعضی از این واقعیت های درد الود را نوشته ام وبازهم مینویسم، امید روزی بدسترس هموطنانم برسد. آرزومندم جوانان امروز وفردای ما ازتجربه تلخ، چند دهه جنگ که بیشترجنبه تعصبی داشت تاجنبه سیاسی، از ورای اشعار شعراء چون شما ونوشتارنویسندگان معروف کشور استفاده خوب نمانید.
جناب اسیر گرامی: شعرشما با استقابل ازشعرخانم رجنی پران کمار مرا در زیرشعاع آفتاب، انسان دوستی و وحدت قرارداد، ایکاش زبان شعر وقلم چون آب حیات بمنظور وحدت دروریدهای ما جاری وجودما به انرجی محبت وانسان دوستی مبدل گردد و درکشورزیبای ما افغانستان باملیت ها، زبانها ومذاهب رنگارنگش مانند برادرهموطن درشگوفانی آن سرزمین زیبا دست بدست هم دهیم، کنارهم چویک روح ونفس درریشه کن کردن، هرگونه تعصب پیکارنمایم.
شاعر زمانیکه شعرمیسراید، احساس اوباید چوشعاع آفتاب درجامعه منعکس میشود، احساس خواهرهموطنم خانم “پران کمار” را باید شاعران، نویسنگان وفرهنگ دوستان برای نسل امروز وفردا انعکاس دهند، خوشبختانه جناب “اسیر” پیشتاز قافله وحدت بودند ومیباشند، به استفبال پرداختند. استقبال شما ازشعرخانم” پران کمار” مرا به وجد آورد وپارچه شعرزیبای شما بنام افغان بگو نه افغانستانی که سرتاسر ازاسطوره وحدت سخن میگوید، بیادم آمد. باسعادت دکلمه آنرا به آواز جناب قادر مسعود دریوتوپ پیدا کردم ، لینک آنرا در اخیراین نوشته نا چیزکه درخور پذیریش حضور شما نخواهد بود، گذاشتم. ایکاش چو”اسیر” اسیرزبان شعر میبودم، با تائید ازاحساس پاک تان بنام برادرهموطن سروده ایکه میتوانست احساسم برای تان برملا میساخت میسروم. باحرمت
http://www.youtube.com/watch?v=JP0EMrHp_ww&feature=player_embedded#at=43
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.