بتاریخ 8 دسمبر 1991 رییسان جمهوری روسیه ، بلاروسیه واوکرائین در یکی ازجنگل های بلاروسیه موافقتنامه بیلاوژ رابخاطر محو شوروی ازنقشه جهان بدون اطلاع به میخایل گرباچف آخرین رییس جمهور شوروی امضاء نمودند،بوریس یلتسین نابودی شوروی را ازطریق تلفون اول به بوش رییس جمهور امریکا اطلاع داد وبدنبال آن شوشکیویچ رییس جمهور بلاروسیه گرباچف را ازنابودی شوروی ازصحنه جهان آگاه گردانید .بیست وپنج سال ازسقوط شوروی میگذرد. روسها تاهنوززوال شوروی را چون بزرگترین ماجراجویی سیاسی می دانند ودرحسرت بهشت برباد رفته خود بی قرار وبیتاب اند بنا به نگارش روزنامه معتبر ویدیمست چاپ مسکو روسها بعد از 25 سال مهم ترین انگیزه سقوط شوروی را درحیات سیاسی واجتماعی خود نه فجایع ومشکلات اقتصادی بلکه ماجراجویی سیاسی می دانند و حتی باگذشت 25 سال رفاه عمومی واقتصادی زمان شوروی را نسبت به وضع کنونی سازگارترحس می نمایند.البته این بی تابی ها وحسرت ها بیشتربه سن وسال روسها ارتباط دارد. طبق بازپرسی مرکزآمارشناسی لیوادا 83 درصد درحسرت دوران ایدیلوژی گذشته متاثراند، 63 درصد افرادی که بالاتراز55 سال دارند ، 40 درصد کسانیکه از40 تا45 سال و30 درصد افرادی که 40 سال دارند آرزو دارند تا بهشت بربادرفته شان دوباره احیا گردد،دربهشتی که اکثریت بطور نسبی ازنعمات ورفاه
اجتماعی نسبتاعادلانه مانند حق کار، آموزش وپرورش، بهداشتی، دریافت معاش به موقع واعتماد به فردا برخورداربودند. شوروی نخستین دولتی درتاریخ جنبشهای سیاسی بود که با شعارفابریکه به کارگران، زمین به کشاورزان وقدرت به مردم به حاکمیت امپراتوری تزارهای روسیه خاتمه داد ودرجنگ جهانی دوم برعلیه نازی ها پیروز گردید. پروازیوری گاگارین نخستین فضانورد جهان درسال 1961 دنیا رابه برتری قدرت علمی شوروی متحیرگردانید. تاریخ دولت شوروی تاریخ دستآوردهای بزرگ وشگفت انگیزعلمی واقتصادی وتراژیدی ها وجنایات ضد بشری است.قدرت وپیشرفتهای بیشتراز هفتاد سال امپراتوری شوروی مرهون برنامه های اجتماعی آن بود. برنامه های اجتماعی شوروی واقعی وقابل اجرا بود ازبرکت برنامه های اجتماعی روسها و مردم سایر جمهوری درمدت کوتاه از نعمت سواد برخوردار گردیند وشوروی یگانه کشوری درجهان بود که بیسواد نداشت ومردم شوری پرخواننده ترین مردم دنیا بودند ودولت شرایط وامکانات لازم را برای رشد همه جانبه فکری وجسمی افراد جامعه تامین نموده بود وبهترین ها به کودکان تعلق داشت ومردم بخاطر آرام وبدون تشویش از آینده زندگی می نمودند.با ایجاد شرایط مساعد همگرایی ها و دید وبازدید ها درقلمرو پهناور شوروی وحدت وهمدلی را میان اقوام مختلف تقویت بخشیده بود،اما ازآزادی های مدنی محروم بودند، آزادی های مدنی وسیاسی محدود وحد ومرز آنرا حزب کمونیست تعین مینمود ومردم درتصامیم سرنوشت سازدولت حق رای ووتو را نداشتند و حزب هر تصمیم رابنام ونمایندگی مردم اتخاذ می نمود، اما در آزادی های اجتماعی مانند نوع پوشیدن لباس،نوع روابط اجتماعی ، نوع بروزاحساسات وسرگرمی ها مانند شنیدن موسیقی غرب ومطالعه آثار غربی با وجود سانسور سختگیرانه آزاد بودند ومحدویت درآزادی های سیاسی علاقمندی وکنجکاوی مردم را که ازرژیم یک نواخت خسته گردیده بودند بیشتر به کشورهای غرب گردانیده بود ولی ازآنجائیکه مردم درکار ووظایف روزمره خود ازامنیت کامل برخوردار بودند از اعتراض های مدنی برعلیه دولت پرهیز می نمودند و درقالب طنزوفکاهی، ایدیالوژی رسمی وحزب سالاران کریملین را انتقاد می نمودند وحتی درسالهای اخیرزمامداری بریژنیف بی تفاوتی وبی علاقگی مردم وبویژه جوانان به ایدیالوژی حزبی به حدی گردیده بود که حزبی هارا با ادبیات طعنه وطنز با ادای کلمه هژمونی تمسخرمی نمودند وتمایل نداشتند تا خوشی ها وعشرت های زود گذر خود را بازهر ایدیالوژی مسموم بگردانند، ونخبگان فرهنگی شوروی بهترین فلم های کمیدی را می آفریدند که درآنها ، بت پرستی قدرت، چاپلوسی وریاکاری های حزبی را به نمایش می گذاشتند که بیانگرافکارعمومی بود وازراه وروش نرم به دیوان سالاری کمونیست ها می خندیدند. دردولت شوروی حتی اتحادیه های صنفی ودانشجویان حق اعتراضات مدنی ولو عدالت خواهانه را برعلیه دولت نداشتند ومی دانستند پیشوایان حزبی ازحق مصونیت برخوردارند وکسیکه به عنوان رهبر حزب وارد کریملین میگرددوحلاوت قدرت رامی چشد، جا راترک نمی کند ومردم حق برکناری آن را ندارد وتنها دست توانای مرگ می تواند اورا ازاریکه قدرت به زیرافگند وهمین بی تفاوتی مردم به حزب حاکم باوجود رفاه نسبتا عمومی وآزادی های اجتماعی باعث گردید که مردم ازسقوط شوروی حمایت نمایند، نان برای انسانها واجب است اما آزادی های مدنی برای انسانها واجب تر ازنان است. دراواخر سالهای 1970 شرایط برای اصلاحات سیاسی ونه فروپاشی شوروی آماده گردیده بود ورهبران شوروی با خودخواهی های سلطه جویانه، سیاستهای ماجراجویانه ومقابله جویی های نظامی گرانه نه توانستند ازاین فرصت مساعد استفاده نمایند و بجای اصلاحات سیاسی درجنگ قدرت روند فروپاشی شوروی را سریع تر گردانیدند. لشکرکشی شوروی درسال 1979 درافغانستان تنور اختلاف وانشعاب درون حزبی را برای انتقام جویی ها داغ تر گردانید و نارضایت های عمومی را درجامعه افزایش بخشید.پروفیسورسلاوین استاد دانشگاه دولتی مسکو که سالها درافغانستان استاد بود و افغانستان را بهترین دوست وهمسایه شوروی میدانست، از لشکرکشی شوروی به افغانستان رنج میبرد ومعتقد بود که شوروی بااین اشتباه ریشه های درخت دوستی رابادست خودقطع می نماید وقیمت جبران ناپذیرخواهد پرداخت واندری ساخاروف پدربمب هیدروژنی شوروی ومدافع حقوق بشردرپارلمان خلقهای شوروی لشکرکشی روسها رادرافغانستان چون جنایت تباهکارانه محکوم نمود میخایل گرباچف سخنان اورا بی احترامانه قطع نمود ودراین موقع سربازمعیوبی که ازافغانستان برگشته بودو عضو پارلمان خلقهای روسیه بود ازجایش بلند گردید ومدافع حقوق بشرروسیه را به جاسوسی غرب توهین واهانت نمود، اندری ساخاروف چون دانشمند روشنفکرخطاب به سربازمعلول ازاوپرسید فرزندم توکه پاهای خودرا درجنگ افغانستان ازدست داده ای کی ترا آنجا وبخاطرچه فرستاده بود.؟ افغانستان به مخالفین جرات داد تا آزادانه خود خواهی سران کریملین و شکست های اخلاقی وسیاسی حزب لینینی رادرشوری انتقاد نمایند. درباره علل سقوط شوروی وزوال کمونیسم تاهنوزآثارزیاد نوشته شده وتاریخ نویسان درآینده نیزدرباره علل فروپاشی وواقعیت های محرمانه را از زوال نخستین امپراتوری اتمی درجهان خواهند نوشت، اما سقوط شوروی از چند جهت ازویژگی های خاص برخوردار است که تاهنوزدرتاریخ انقلاب ها وکودتا های جهان سابقه ندارد. درانقلاب ها وکودتا ها معمولا رژیم ها وسیستم های سیاسی سقوط می نمایند وبجای آن رژیم ها وسیستم های جدید اداره اموررا بدست می گیرند ولی به خاطر کسب قدرت به تجزیه کشور دست نیآزیده اند، اما درشوروی بجای تغیررژیم به امپراتوری تزارهای روسیه خاتمه داده شد وروز، سقوط شوروی را روزآزادی روسیه وطلاق متمدانانه نام گذاشتند درحالیکه شوروی با روسیه زمان تزار فرق نداشت موقعیکه لنین قدرت راگرفت اوکشورجدید نه ساخت مردم درهمان قلمروزمان تزاری زندگی وصحبت میکردند،اما رهبران شوروی سابق وبنیاد گذران روسیه نوین بطورداوطلبانه روز زوال امپراتوری خودرا جشن گرفتن و بنبال این آزادی میلونها مردم روس درجمهوری های سابق اسیرسرنوشت تحقیرآمیز گردیدند. بعدازسقوط شوروی درسال 1991 عصر دموکراسی چوروچپاول،دزدی سرمایه های ملی، قتل و کشتارهای زنجیره ای، فقروبی امنیتی،فرار وآواره گی، انحطاط معنوی وفرهنگی،کاهش جمعیت و فرارمغزها وسرمایه آغاز گردید، دیو فقر وتورم درهرخانه را کوبید، عشرت وخوشی های گذشته رابه سرقت برد، عمرهمگرایی های همیشگی پایان یافت مردم به خاطر افزایش سرسام آورقیمت ها توانان اشتراک را درمراسم خوشی ومصیبت نزدیک ترین اقارب خود ازدست دادن، تعداد کودکان بی سرپرست دردوران بوریس یلسین بیشر از جنگ جهانی دوم گردید،مردم درآغاز از سقوط کمونیزیم وفروپاشی شوروی استقبال نمودند که همه صاحب موتر وخانه های شخصی میگردند اما دیری نگذشت که دردموکراسی چپاولگرانه نه تنها رفاه همیشگی خودرا ازدست دادند بلکه نوکر مشتی ازبادارهای نوبه روزگاررسیده گردیدند.مردم ازدیدن قیافه همیشه مست بوریس یلتسین که حتی درسفرخارجی ازشدت مستی توان پائین آمدن ازهواپیما رابا رهبران کشورخاریجی نداشت، بخاطر غروربرباد رفته ملی و افتخارات تاریخی خود احساس حقارت میکردند. امروزمردم روسیه به احیای شهرت وحیثیت برباد رفته روسیه درجهان افتخار می نمایند و شاید ازهمین سبب با وجود مشکلات اقتصادی پوتین رادوست دارند وازاوطرفداری می نمایند. پوتین فروپاشی شوروی را بزرگترین فاجعه قرن بیست نامید واحیای مجدد شوروی را ساده لوحانه خواند، مردان وزنان سالخورده ومتقاعد روسیه درحسرت هوای بهشت ازدست رفته خود با دریافت تقاعد بخورونمیر به زنده ماندن قانع گردیده اند واکثرا میگویند ما حسرت افتخارات برباد رفته را باخود دفن می نمایم.
دکتور علی احمد کریمی – تحلیلگراموربین المللی- مسکو