واژه دانــشــگاه بــه روایــت دیــگــر : پـــرتــو نـــادری

 partaw-naderiدر تلویزیون طلوع نیوز یکی از برنامه های روایت دیگر را دیدم. برایم بسیار شگفتی انگیز بود که یکی از بانوان که رییس یکی از کمیسیون های مجلس نمایندگان نیز است، با تبحری!!! که در زبان شناسی داشت با گردن بلند، کشف بزرگی را که باید آن را در یکی از دانشنامه های جهانی به نام نامی او ثبت کرد. به مردم افغانستان و همه فارسی زبانان جهان آفتابی ساخت و آن، این که واژه ی دانشگاه اسم خاص است! آن هم خاص برای ایران! از قدیم گفته اند

کاسه ی چینی که صدا می کند – –  خود صفت خویش ادا می کند.

با خود گفتم، خدایا این ناآگاهی هم چه نعمت بزرگی است که به تعبیر مولانا: هرچه دل تنگت می خواهد، می توانی بگویی!!! چه در تلویزیون چه در پارلمان و چه در هر جای دیگری! این بانو شاید هزارن شایستگی داشته باشد که به ریاست یکی از کمیسیون‌های مجلس نمایندگان تکیه زده است، حال بیندیش به اعضای این کمیسیون که در نشست های خود چه گل ‌های را که به آب نمی دهند! چقدر دردناک است، کسی که هنوز مفهوم اسم خاص را تا اسم عام نمی داند، بر می خیزد، آستین بر می زند و برای ما آش فرهنگ و زبان می پزد! تا باشد اگر چمچه آشی در گلو کردیم ما را دستور فرماید که ای مردمان پارسی گوی! پاس نمک نگهدارید و سخن آنگونه گوید که من می خواهم و یا آنگونه که ارباب کل هدایت فرموده اند!

چه روزگار ناهمواری ، آنانی که حتی نمی توانند سواد خود را در زبان خود ثابت سازند برخاسته و خود را برای دیگران ترافیک زبان می سازند. در چهار راه زبان و فرهنگ این سرزمین می ایستند و با اشپلاق تعصب هی چوررر می زنند که زینهار دانشگاه مگویی که این واژه وحدت ملی را تخریب می کند! من نمی دانم این حق را برای این آقایون و خانم‌ها چه کسی داده است که حتی می خواهند بر سخن گفتن مردم به زبان مادری شان نیز خط سرخ بکشند!!!

آن که زبان مادری خود را نمی داند، باور داشته باشید که زبان دیگری نیز نمی داند. این بانو خود می گوید که پشتو زبان مادری اوست اما این زبان را به درستی نمی داند، او چگونه می تواند سرنوشت زبانی را در دست گیرد که امروزه از نظرگاه غنای علمی و فرهنگی و ادبی یکی از زبان‌های بزرگ جهان به شمار می آید. چه نام‌های با شکوهی که در دامان این فرهنگ و زبان پرورش یافته اند! نام های که نه تنها مایه ی افتخار افغانستان، بلکه مایه ی افتخار این حوزه ی بزرگ مدنی و همه جهانیان اند. اگر این بانو زبان پشتو می دانست، آنگاه درمی یافت که از اسم خاص تا اسم عام چه فاصله‌یی است. برای آن که این مفهوم در دستور زبان فارسی دری و پشتو یکسان است.هم چنان این بانوی دانشمند!!! با چنان یقینی که البرت انیشتن بر تیوری نسبیت خود داشت، فرمان داد که فارسی زبانی است خاص برای ایران و دری زبانی است خاص برای افغانستان! این دو زبان جداگانه است و ما نباید واژگان فارسی که خاص ایران است را وارد زبان دری سازیم! البته این نخستین باری نیست که یک چنین پراکنده گویی‌ را می شنویم بلکه سال هاست که یک سیاست چرکین زبانی و فرهنگی می خواهد تا زبان فارسی دری افغانستان را در جزیره های دور انزوا تبعید کند!

چنین تبلیغاتی به آن پیمانه تاثیر گذاشته است که حتی شماری از فارسی زبان ساده پندار، نیز به این باور نادرست اندر شده اند که فارسی و دری دو زبان جداگانه است! باری در یکی از نهاد های گویا مدنی، کسی برایم ورقی را پیش کرد و گفت می شود که این متن را برای من ترجمه کنی؟ با شگفتی دیدم که متن به زبان فارسی دری بود! گفتم پوزش می خواهم انگلیسی من چندان خوب نیست! گفت انگلیسی نه بلکه به زبان دری ترجمه کنید! گفتم مگر این به کدام زبان است؟ گفت زبان فارسی است! گفتم آن جمله ی فارسی کدام است که به دری ترجمه کنم؟ دیدم به یکی دو واژه اشاره کرد. گفتم دوست، این واژگان همه فارسی دری اند، واژگان یک زبان. فارسی و دری جدا از هم وجود ندارد! مفهوم واژگان را برایش گفتم! با شگفتی به سومی می نگریست ولی می دانستم که با سخنان من هم باور نیست! بسیاری ها همین که مفهوم واژه‌یی را نفهمیدند، بسیار ساده حکم صادر می کنند که این یک واژه ی ایرانی است! بسیاری ها می اندیشند که زبان فارسی دری همان چیزی است که آن ها در ذهن دارند و با لاتر از آن همه فارسی است!

باری هم همین بانوی دانشمند! در تجلیل از روز آزادی بیان با تبحر خاصی به همگان ارشاد می فرمود که زبان دری را پاکیزه نگهدارید و نگذارید واژگان بیگانه وارد آن شود، هدف اش شماری از واژگان پاکیزه ی فارسی دری بود که قرار است واژگان تحمیلی را بر جایگاه آن ها بنشانند! از این بیت حافظ مدد جست و ای کاش می توانست آن را به درستی بخواند.

ز شعر دلکش حافظ کسی شود آگه

که طبع لطف و سخن گفتن دری داند

بعد جوانی بر خاست و در یک یاد دهانی کوتاه گفت: حافظ در جای دیگری، شعر خود را فارسی می داند.

شکر شکن شوند همه طوطیان هند

زین قند پارسی که به بنگاله می رود

حافظ در شعر های خود، جایی می شود دری زبان و جایی هم می شود فارسی زبان! مگر او به چه زبانی شعر می سروده است؟ دری، فارسی یا فارسی دری؟ اخیراً در دانشگاه البیرونی سخنرانی داشتم در پیوند به شعر معاصر افغانستان، آن جا سخن بر سر نخستین گزینه شعر های مدرن افغانستان آمد که به سال 1331 خورشیدی به وسیله ی ریاست مستقل مطبوعات که زیرنام نوی شعرونه یا شعر های نو به نشر رسیده است. در بخش نخست کتاب، شعر های شش شاعر به زبان پشتو آمده و در بخش دوم کتاب، شعر شانزده شاعر زیر نام شعر فارسی انتشار یافته است. بگونه ی طنز آمیز به دانشجویان گفتم که ببینید ما تا دهه سی بودیم فارسی زبان و حال شده ایم دری زبان! و تا سخنی از فارسی گویی می شوی جاسوس ایران!

در برنامه ی به روایت دیگر یکی از استادان دانشگاه کابل می گفت: واژگان پوهنخی و پوهنتون دیگر واژگان فارسی دری اند، نه پشتو، برای آن که از سال های به اینسو این واژه های در زبان فارسی دری کاربرد دارند. برهان خوبی است اما واژگان یک زبان اگر صدها سال هم که در زبان دیگری زندگی کند، بازهم ریشه اش و هویت اش بر می گردد به همان زبان اصلی!

این که این دو واژه چند دهه است در زبان فارسی دری نیز کار برد دارند، تردیدی نیست، روزگاری که برای رادیو بی بی سی در پشاور کار می کردم، گفتگویی درازی داشتم با استاد امیرشاه حسن یار! استاد می گفت: دانشگاه کابل با پایه گذاری دانشکده ادبیات به سال 1311خورشیدی در علی آباد کابل، به نام دارالفنون پایه گذاری گردید، زمان طالبان بود، کسی که در چشم انداز اندیشه هایش جز قوم و زبان چیزی دیگری نمی گنجد، برایم گفت این دارالافنون را از این گزارش بردار که اگر به گوش طالبان برسد، نام پوهنتون را به دارالفنون بدل خواهند کرد!!!

این یک سخن پذیرفته شده است که زبان و فرهنگی که داد و گرفت نداشته باشد می میرد. برای آن که زندگی در مفهوم کلی آن همان جریان همیشگی داد و گرفت است. زبان و فرهنگ فارسی دری نیز چنین کرده است واژه های را پذیرفته و واژه های را به زبان های دیگری داده است. من باری در پیوند به داد و گرفت واژگان در میان زبان های گفته بودم واژگان دو گونه از زبانی به زبان دیگر راه پیدا می کنند. نخست با فشارهای سیاسی و استبداد فرهنگی، واژه های یک زبان را بر زبان دیگری تحمیل می کنند که این کار بیشتر به همان شهرک سازی یهودیان در سرزمین های فلسطنیان می ماند، یا هم به آن هایی می ماند که می خواهند به گونه ی غیر قانونی و بدون هرگونه مدرکی وارد سرزمین دیگری شوند. چنین امری را نمی توان گونه یی از داد و گرفت فرهنگی گفت. دو دیگر در جریان داد و گرفت زبان ها و فرهنگ ها واژگان از یک زبان به زبان دیگر راه پیدا می کنند. البته زبان های پیشرفته بیشتر واژه دهنده اند تا واژه گیرنده با این حال در تمام گیتی نمی توان زبانی را یافت که از زبان های دیگر واژگانی را نپذیرفته باشد! حتی پیشرفته ترین زبان ها نیز گاهی واژگانی را از زبان های دیگر می پذیرند.

زبان فارسی دری در افغانستان واژه هایی را نیز از زبان پشتو پذیرفته است، یکی از جلوه های مهم آن نام گذاری کودکان است که فارسی زبانان کشور، واژه های زیبایی پشتو را بر کودکان خود نام گذاشته اند و یا هم در زبان گفتار از واژگان پشتو نیز استفاده می کنند! در مقابل بخشی از واژگان پشتو به زبان فارسی دری تحمیل شده است که با واکنش این زبان و گویندگان آن رو به رو است.

این روز‌ها دشواری های پدید آمده بر سر واژه ی دانشگاه و پوهنتون تصویب قانون تحصیلات عالی را از نشست عمومی مجلس نماینده‌گان بیرون ساخت. من نمی پندارم که کسی از هیچ قومی در افغانستان با واژۀ پوهنتون سر دشمنی داشته باشد و بخواهد که آن را از متن قانون بیرون کند اما گویندگان زبان های دیگر نیز حق دارند تا واژه ی برابر آن را که در زبان خود دارند به کار برند. امروز شمار زیادی از واژگان ترکیبی و مرکب فارسی دری به پشتو ترجمه شده و کاربرد دارد، به یقین می توان گفت که واژه ی پوهنتون همان ترجمه ی دانشگاه است. با این حال شماری می خواهند به گفته ی مردم واژه ی دانشگاه را از تمام عرصه ی نوشتاری و گفتاری تا پشت هفت کوه سیاه پرتاب کنند و نمی خواهند این یکی از زیباترین واژه ی فارسی دری در هیچ قانونی و در هیچ سند رسمی چهره بنماید که این امر خود بزرگترین خشونت فرهنگی و زبانی در کشور است. حال اگر واژه ی دانشگاه در متن فارسی یک قانون بیاید، مگر آسمان به زمین می افتد؟ مگر چهار ارکان هستی از هم می پاشد؟ من می گویم وقتی پوهنتون است، چرا دانشگاه نباشد؟ اگر فارسی دری چنین واژه‌یی را در دستگاه واژگانی خود نمی داشت، بحث دیگری بود!

این روز‌ها چه در پارلمان و چه در رسانه‌ها و نهاد های مدنی و علمی – فرهنگی تا نامی از واژهی دانشگاه بلند می شود، شماری که پیوسته از تعصب نان خورده اند، بر می خیزند و با تمام غیرت افغانستانی می خواهند سایه ی آن را به تیر بزنند. این سخن به این مفهوم است که آن ‌ها می خواهند این پیام غیر مدنی را و غیر دموکراتیک و غیر فرهنگی را بفرستند که تو حق نداری در این مورد یا موارد دیگری که من می گویم به زبان خود سخنی بگویی!!!

اخیراً شاهد بودیم که با استفاده از فیصله های شورای وزیران و دادگاه عالی، نهادی که پیوسته پارلمان مشروعیت آن را زیر پرسش برده است، خواسته اند تا این خشونت فرهنگی را به یک خشونت ساختاری فرهنگی بدل کنند! از نظر این گروه، زبان فارسی زبان بیگانه است، و دانشگاه نیز واژه‌یی است از یک زبان بیگانه! پس باید آن را رد مرز کرد اما اگر همین پوهنتون را یونیورستی بگوییم و نگارستان را گالری و فرهنگ را کلتور، مشکلی در میان نخواهد بود، گویی واژگان یونیورستی ، گالری و کلتور از پدر پدر با ما خویشاوندند و واژگان دانشگاه، نگارستان و فرهنگ واژه هایی اند بیگانه که باید آن ها را رد مرز کرد!

وقتی که این برنامه جریان داشت من به پسوند واژه ساز« گاه » در زبان فارسی دری می اندیشیدم که در کنار پسوند های واژه ساز دیگر سبب شده اند تا هزاران واژه تازه دراین زبان پدید آیند! با خود اندیشیدم نکند که پارلمان افغانستان با چنین اعضای دانشمند! و دایه های مهربان تر از مادر واژه ی دانشگاه را چنان پاره سنگی در فلاخن خشم گذاشته آن را تا آن سوی سده ها پرتاب کند، آنگاه بر سر خویشاوندان او چه خواهد آمد، آیا پارلمان افغانستان تمام این واژگان همخون با داشنگاه را نیز رد مرز خواهد کرد.

گذرگاه، لشکرگاه، نظرگاه، آوردگاه، خوابگاه، پرورشگاه، زایشگاه، نمایشگاه، تفریگاه، درگاه، بارگاه، آرامگاه، نیایشگاه، آن گاه،ایستگاه، پیشگاه، شبانگاه، شامگاه، چاشتگاه، ادبگاه، گلوگاه، نمازگاه، ناگاه، بیگاه، سحرگاه، پروازگاه، خرمن گاه، جلوه گاه، وعده‌گاه، حرمگاه، قربانگاه، سحرگاه، خلوتگاه، پرتگاه، آموزشگاه، اندیشه‌گاه، جایگاه، پناهگاه، دستگاه، نحرگاه، قتلگاه، شرمگاه، کمرگاه، پایگاه، و واژه های دیگر از این خانواده…

آن چه که پرسش بر انگیز است، این است که در میان این همه واژگان چرا تنها واژۀ دانشگاه می شود ایرانی. اگر چنین است، پس لشکرگاه هم یک واژه ی ایرانی است و گذرگاه کابل نیز! من می اندیشیم که این امر جز یک بهانه ی مضحک چیز دیگری نیست که در سایه ی آن تلاش می شود تا یک سیاست تفوق طلبانه ی زبانی و فرهنگی به کرسی بنشیند. در سال های اخیر متوجه شده ایم که شماری از این مرز گذشته و بخش های از تاریخ و فرهنگ و زبان این سرزمین را به ایران می بخشند! خیلی سخاوتمندانه!!! همانگونه که به گزارش پارلمان بخش های از کشور در شرق به پاکستان فروخته شده است!

به همینگونه پسوند« تون» در زبان پشتو نیز یک پستوند واژه ساز است که از مژیتون یعنی از خانه ی مورچه، می آید. امروز در زبان پشتو پسوند تون، صد ها واژه ی نو را ساخته است، همانگونه که واژه ی گاه در فارسی دری! به همینگونه پسوند «ځی» نیز در زبان پشتو یک پسوند اسم ساز. مثلا در واژه های پوهنځی یا شونځی اما این پسوند «ځی» در پشتو باید اسم مکان بزرگتری را بسازد. چنان که در واژه ی درملځی که به گدامخانه ی دارو ها گفته می شود. در تناسب به درملتون یا داروخانه، مکان بزرگتری است. یک درملځی ظرفیت چندین درملتون را دارد. در نام گذاری دانشگاه به پوهنتون و دانشکده به پوهنځی باید اشتباهی رخ داده باشد یا هم در پویند به درملتون و درملځی. در این صورت پوهنتون باید پوهنځی می بود و پوهنځی، پوهنتون!

از این مساله که بگذریم، سیاست جدا سازی و تجربه ی زبان فارسی دری از دست کم نیم سده بدینسو جریان دارد، در این سیاست دو هدف دنبال می شود، نخست این که باید شماری از واژگان اصیل این زبان از کاربرد بیرون رانده شوند و به جای آن‌ها واژگان پشتو جاگزین شوند، در جهت دیگر شاید بیهوده می اندیشند که جداسازی زبان فارسی دری به فارسی و دری سبب شود تا روز تا روز زبان دری در افغانستان با نفوذ واژگان بیگانه رنگ و مزه ی خود را از دست دهد و شود آن چیزی که چنین اندیشه پردازان برتری جوی زبانی می خواهند! باری یکی از اندیشه پردازان چنین گروه های برتری جوی زبانی گفته بود که این زبان نه دری است، نه فارسی و نه هم فارسی دری بلکه این زبان دری افغانستانی است. حال به فحوای همان مثل معروف که شتر در خواب بیند پنبه دانه، این ساسیت دری افغانستانی سازی، چهره ی خود را روشن تر از هر زمان دیگری نشان می دهد اما یک نکته را باید این اندیشه پردازان در نظر داشته باشند که با چنین سیاستی نه تنها هر گونه تفاهم در میان مردمان افغانستان را از بین می برند بلکه زمینه ی توسعه و غنامندی زبان خود را نیز نابود می سازند. زبان فارسی در افغانستان زبان بین الاقوامی است.

ناتوانی این زبان در افغانستان می تواند زیان های سنگین و گاه جبران نا پذیری را برای زبان های دیگر این سرزمین پدید آورد. برای آن که از گذشته تا امروز فارسی پس از عربی بزرگتر و غنی ترین زبان علمی این حوزه و حوزه ی کشور های اسلامی بوده است. چنین است که این زبان پیوسته آبشخوری بوده است برای همه زبان های این حوزه. پس آنانی که در جهت ناتوان سازی زبان فارسی دری تلاش می کند، بی آن که بداند ریشه های ادبیات زبان خود را نیز از میان بر می دارند!

سخن دیگر این که گاه گاهی این جا و آن جا می شنویم که شماری بسیار بزرگمنشانه شانه بالا می اندازند که گویا افغانستان مشکلات زیادی دارد و این همه گفتگو بر سر چند واژه هیچ مشکلی را حل نمی کند، می خواهم بگویم دوستان بزرگمنش من! این جا سخن بر سر چند واژه نیست بلکه سخن بر سر یک سیاست تفوق طلبانه زبانی و فرهنگی است. هم اکنون همین سیاست خود به مشکل بزرگی در کشور بدل شده است که باید چنین سیاست هایی را که به سود هیچ یگ از فرهنگ ها و زبان های افغانستان نیست ریشه کن کرد. بگذاریم همه زبان‌های افغانستان در کنار هم چنان باغ‌های رنگین و خوشبو و پر باری زندگی کنند. باید با هر گونه تفوق طلبی چه زبانی، چه قومی و چه مذهبی مبارزه کرد. با تفوق طلبی هیچگونه تفاهمی پدید نمی آید. در همدیگر پذیری و تفاهم است که می توان چتر یگانگی را بر افراشته نگهداشت. بگذاریم باغستان‌های فرهنگ افغانستان در کنار هم همیشه پر گل، پر طراوت و پر بار بمانند!!!

پرتو نادری