به گوشم میرسد هر دم ٬ صدای نان و گریان است
یکی در اوج عشرت ٬ردیگری محتاج یک نان است
صدای مطبخ و بوی کباب گوسفند و مرغ
بلند فریاد میآید ٬ که امشب خان مهمان است
فقیران کاسه دریوزه در دست و برون در
صدای کمک وزاری وگریان غریبان است
غریو شور وشعف از خانه همسایه میآید
ولی در خانه پشت سر آواز گریان است
بلی خانی که از پول حرام و خون این مردم
حساب دالر و کلدار وی در نزد یزدان است
حساب موتر و کرتی و قصر وباغ نامعلوم
که مستوفی به ترتیب بلانس خویش حیران است
پسر در خارج و دختر به ناز و خود به عیاشی
شبش آرام در لغمان و روز در باغ پغمان است
به دستورش هزاران بیوه و صد ها بی پدر گردید
مرا باور نمی باشد که کافر مسلمان است
در این ماه سیام کز رحمت حق نور میبارد
زهر مسجد صدای طاعت و تجلیل قران است
کجاست دستی که گیرد دست مظلومان در این ایام
همه در فکر نفس خود کجا در فکر غریبان است
سید محمد نادر خرم