ازدرکابل ویران شده خون می ریزد
برسربی گنهان، سقف وستون می ریزد
هرکجا می گذری وحشت ودهشت فگنیست
هرطرف می نگری، جهل وجنون می ریزد
جنگ اضداد گریبان اخوت بدرید
هریکی خون برادربه شگون می ریزد
ما به پنداروفاقیم درین شهر، مگر
نظم خورده است بهم، فتنه کنون می ریزد
خرمن هستی مردم همه رفته است به باد
رنج وبیداد زاندازه برون می ریزد
دامن جنگ وعداوت زوطن چیده نشد
بغض ونفرت زقلوب وزعیون می ریزد
«بربزرگان زمانه شده خُردان سالار»
برکریمان زلئیمان، چه وچون می ریزد
پیش آهنگ طریقت به شریعت نرود
بسکه ازهرعملش مکروفسون می ریزد
دامن آلوده ازین معرکه بیرون آمد
مرشد ما به ریا ازمژه خون می ریزد
واعظ شهر، دم ازلطف وعنایت می زد
بنگرامروزکه خون همه، چون می ریزد
أنکه با ما بسرمائدهء صلح نرفت
باده ها درقدح دشمن دون می ریزد
خلق اگرمصلحت کارنیندیشد«اسیر»
کاخ امید زبیرون ودرون می ریزد
م.نسیم«اسیر»دسمبر۹۳ع، بن الما