ناله ام دردِ سرزمین من است
هرطرف موجی در کمین من است
گه ز بیداد روزگار و ستم
گه ز آن دشمنانِ دین من است
جهل و بی باکی و جنایت و وهم
همگی دشمنِ قرینِ من است
کودکم خسته از بلای زمان
آنکه سرمایه ی شیرین من است
مورد ظلم و جبر و جور و جفا
کشورم مهد بهترین من است
از نژاد و زبان و قوم مگو
که همه مایه ی حزین من است
کشورم یعنی خاک مردم ما
در جهان جنتِ برین من است
با خبر! ای جهانیان بشر
اتحاد گُرزِ آتشین من است
دست و پا دور و چشم خویش بندید
این وطن ضد بغض وکین من است
مژدا بادا « بشیر» ز میهن ما
خاک ما مشکِ عنبرین من است
قیوم بشیر