آغاز گر این نقد ونظر شعر یست٬ از استاد محمد یوسف کهزاد است. گوش کن ای جان من تااین سخن یادت نره
قصۀ تاریخ این خاک کهن یادت نره
داستان رادمردان وطن یادت نره (استادمحمد یوسف کهزاد)
وقتی این کتاب عالیمقدار ازطریق مراسلۀ دوست دوراز دید ونزدیک به دل، آقای فضل الرحمن فاضل، سفیرافغانستان درمصر بدستم رسید، یادم آمد از شناسایی کهن زمان خانوادۀ فرزانه ودانشمند کهزاد وشخصیتهای روشنگر و برازندۀ آن چون مرحوم استاداحمدعلی کهزاد، نویسنده، مورخ وباستان شناس
وطن٬ دوست پدرم مرحوم عبدالباقی لطیفی در انجمن ادبی کابل ، مرحوم محمدنبی کهزاد استاد مضمون جغرافیه ام درمکتب عالی استقلال که به لسان فرانسوی تدریس میکرد، محترم محمدیوسف کهزاد، دوست هم قلم برادرم عبدالتواب لطیفی درتهیۀ درامه های انتباهی وبالاخیربانوی سخنسرا خانم ذکیه کهزاد که بسی سالها قبل زندگینامۀ پرتصویر عم مرحومم استادعبدالرشید لطیفی را ازطریق امواج رادیوافغانستان، باگفتار وشیوۀ ممتازخود پخش نمود، ودرهمین اواخر منحیث یک بانوی فرزانۀ فرهنگی به افغان اکادمی دعوت گردید، ومن یک جلد دکشنری انگلیسی– فارسی دری تألیف خودم رابرایش تحفه دادم.
این هم به یادم می آید که استاداحمدعلی کهزاد متعلمین صنف دوازدهم لیسۀ عالی استقلال را به شمول بنده جهت سیر علمی به موزیم کابل رهنمایی کرد و با یک باستان شناس فرانسوی همه غرفه های موزیم را با معرفی آثار تاریخی آن برای ما به زبان فرانسوی تشریح نمود.
بهرحال قرارگفته های داکترفریار کهزاد پسرارشداستاداحمدعلی کهزاد که دردانشنامۀ آریانا نیزبچاپ رسیده است، استادکهزاد متولدسال1287 ه ش زادۀ دامان کابل عزیزمیباشد. موصوف پس ازسپری کردن دروس خانگی شامل مکتب حبیبیه شده وبعدبه لیسۀ عالی استقلال که اکثردروس آنرا پروفیسران فرانسوی بدوش داشتند، انتقال یافت. جناب سفیرفضل الرحمن فاضل درپیشگفتارش راجع به زندگینامۀ استادکهزاد چنین نوشته است :
کهزاد جوان که درلیسۀ استقلال باذکاوت وسختکوشی اش زبان فرانسوی را آموخته وباترجمه هایی که از اودرمطبوعات محدودآنوقت به نشررسیده بود، درمیان اقران مشهورتر ازدیگران بود.از همین روبه نیت استحصال خدمت از اندیشه، دانش وزباندانی اش بحیث کارمند دارالتحریرشاهی که جزوزارت دربار شاهی افغانستان بود مقررشد. به روی شماره های آغازین سالنامۀ کابل نام موصوف به حیث ترجمان فرانسوی دردارالتحریرشاهی درج میباشد.
کهزادجوان درآغازین سالهای سلطنت محمدظاهرشاه ودقیقا بین سالهای 1312-1315 بحیث دپلومات درسفارت افغانستان درایتالیا خدمت کرده ودر دوران ماموریت زبان ایتالیایی رانیزآموخته است، و ازاینکه یکنفرخارجی به زبان ایتالیایی تسلط پیداکرده، بادرنظرداشت اوضاع وروحیۀ آنزمان، موسولینی فرمانروا ایتالیا اورابا اعطای نشان دولتی موردتقدیرقرارداده است.
استادکهزاد باوجوداینکه درانجمن تاریخ وموزیم کابل ایفای وظیفه نموده، اما علاقمندی بیشتراو باستانشناسی و کاوش ژرف درمیراث باستانی افغانستان بوده است. ازهمینرو بادلسوزی وعشق وعلاقه با باستانشناسان فرانسوی، امریکایی و ایتالیایی همکاری کرد وثمرۀ این پژوهش هاکتابها ورساله ها و مقالات فراوانی است که اینک به مثابۀ مراجع مهم وقابل اعتماد مورداستفادۀ علاقمندان تاریخ افغانستان درسراسرجهان قرار دارد.
استادکهزاد بعدازیک عمرخدمت به افغانستان ونام نامی، تاریخ، ادبیات وفرهنگ پربارآن روزپنجشنبه سوم قوس1362 ه خ برابر26نومبر1983م (18 صفرالمظفر1404 هق) رحلت کردودرجوارآرامگاه شاه دوشمشیره، درکابل بخاک سپرده شد.کتب ورساله ها، آثاروترجمه های شادروان استادکهزاد به شمول نتایج تحقیقات وکاوشهای باستانشناسی وتعدادی هم به زبان فرانسوی وایتالوی به شصت وچهارجلدبه شمارمی آید. وی درمقدمه چنین نگاشته است: « دوهزاروپنجصدسال قبل کنارنقطۀ که آبهای خروشان غوربند، پنجشیر، شتل بهم مخلوط میشوند، قصبۀ کوچک ومستحکمی داشتیم که نامش بادفاع حملات داریوش و اسکندر توأم است. این شهرازقدیم ترین بلاد آریانا بوده باموقعیت ممتازی که روس سرک هند– اراکوزی و باخترداشت، همیشه واجدمرکزیت مهم بود. درزمان اسکندر وشاهان مستقل یونانی باختر حاکم نشین ولایت (پاروپامیزاد) ودردورۀ شاهان یونانی جنوب هندوکوه، مرکز سلطنت کابلستان بشمارمی رفت. باکوشانی هااهمیت آن بیشترشده، پایتخت بهاری امپراتوری بزرگ کوشانی گردید. همین طوردرزمان هیاطله ودیگر عناصر ترک ومغل تااواخر قرن هفت مسیحی مرکزیتت خودرا ازدست نداده به نام کاپیسا مرکزسلطنتی بودکه قلمروآن تا (تاکزیلا) انبساط داشت. به این ترتیب این شهربه نام: کی پن، جایا پورا، نیکایا، کاپیسا، بگرام – نظربه تقاضای وقت زمانی حاکم نشین، مدتی مرکز ولایت وبیش ازششصدسال تا زمان شیوع دین مقدس اسلام پایتخت شاهی وامپراتوری آریانامحسوب میشد.
امید است با پراگندگی که به نظرمیرسد، جسته جسته بعضی حقایق ودقایق دو ونیم هزارسالۀ این شهرباستانی رابرای خوانندگان گرامی تصویرنماید.»
استاد نستوه وبزرگوار فقیداحمدعلی کهزاد راجع به کاپیسا واطراف ونواحی جغرافیایی وقدامت تاریخی آن معلومات بس مهم ذیل را ارائه می دهد : « از نقطه نظرجغرافیایی کاپیسا به معنی جامع خودعبارت ازجلگۀ حاصل خیز فراخ مستطیل شکلی است که شمالاً جنوباً صدکیلومتر طول وشرقاً غرباً پنجاه کیلومترعرض دارد وطرف شمال آنرا دره های شاخۀ پربرف هندوکوه وسه طرف دیگرش راکوههای سیاه احاطه نموده است. ازپغمان تاسالنگ تیغۀ کوهستانی که حدغربی جلگۀ کاپیسا رامحدود میکند، یک سلسله دوره های کوچک زیبا بامیوه، پرجمعیتی داردکه یکی درقشنگی ازدیگرممتازاست و رویهمرفته مجموعۀ تمام آن ازبهترین گردشگاههای کهستانی قشنگ دنیا است. همینطور درامتدادحصارشمالی آن ازگلبهار ودهن سالنگ گرفته تاکوه های (عاشقان) نجراب درسایۀ تیغۀ پربرف وبلند هندوکوه و میانشاه یک سلسله دره های خوش آب وهوا ویک قطعه باغ وتاکستان وسیعی افتاده که تا چشم کارمی کند افق آن سبز می زند.
تنهابه طرف شرق وجنوب شرق که شاخۀ کوه صافی حدآنرا معین میکند، این جلگۀ قشن خشک افتاده وبگرام فعلی هم جزء آن بشمارمیرود وعلت این امر فقط خشک شدن جوی های آبیاری قدیم می باشد. چون دراوایل، این جلگه قشنگ به اصطلاح علم طبقات الارض (ته تشت) بود، بامرور زمان مرسوبات رودخانه های خروشان غوربند، شتل، پنجشیر، سالنگ وغیره رود بارهایی که ازدره های کوچک ازشمال وغرب درآن میریزند آنرابه تدریج پرکرده وبه شکل جلگۀ حاصل خیزی درآورده اند.
کاپیسابه معنی محدودتر که عبارت ازموقعیت شهرقدیم باشد وکلمۀ بگرام امروزی مفهوم آنرا دربرمیگیرد، درگوشۀ شمال شرقی این مستطیل بزرگ افتاده وبصورت دقیقتر حدودچهارطرف آن قرارذیل است: بطرف شمال مجرای رودخانۀ پنجشیر، بطرف شرق باز رودپنجشیر وقسمتی ازکوههای صافی، بطرف جنوب سلسله کوههای صافی، بطرف غرب یک دسته قلعه هایی که بگرام را از چاریکار و سرک عمومی جدا میکند…
عصر کوشانی : کوشانی هاکه درقرن یک و دو وسوم عهدمسیح دربگرام استقراریافته اند، عموماً درآبادیهای عصریونانی که پیشترشرح یافت، متمرکز گردیده اند ومسکوکات ایشان بیشتراز محوطه خرابه های شهرجدید شاهی به دست می آید. چون کوشانی هامدت مدیدی دربگرام تمرکزداتشند ودرزمان کنیشکای کبیر این نقطه پایتخت تابستانی امپراتوری محسوب میشد علاج ندارد که ایشان هم به نوبۀ خوددرمحوطۀ شهرجدیدشاهی ازحیث عمرانات چیزی علاوه ننموده باشند. چون عصرایشان ازنقطه نظرترقی عمرانات یکی از مهمترین دوره های آریانا است، به خیال من خرابه های یک حصۀ بزرگ شهر جدیدشاهی که درحقیقت دامنۀ همان شهرشاهی قدیم یونانی است، آبادی های زمان ایشان رانمایندگی میکند. خلاصه چون کوشانیها قایم مقام یونانی هاشده اند، آبادی های ایشان درمحوطۀ معمور قدیم بناشده بود، چنانچه ازدکانهای بازاری که به ایشان نسبت میشود ودرقسمت غربی شهرجدید شاهی درامتداد عرض شهرآباد شده بود، مسکوات شاهان سلالۀ آن ها به تعداد زیاد پیدامی شود.
عصر بودایی : ملتفت باید بودکه مطلب ازعصر بودایی دراینجاکدام دورۀ نیست که بعداز یونانی وکوشانی آمده باشد، زیرا درهردو دورۀ اخیرالذکر بودیسم درافغانستان رواج داشت چون خرابه هایی که ذیلاً شرح میدهیم، مربوط به آبدات مذهبی بودایی است، آنهارا تحت عنوان عصربودایی آوردیم وهیچ جای شبهه نیست که اکثر درزمان کوشانی هاتعمیرشده باشد. آبدات بودایی دربگرام خرابه های روی خاکی زیادگذاشته وچون عمرانات مذهبی این دوره باوضعیت کلاسیک خود پس ازخرابی تقریبا همه جایک شکل میگیرد، چه به جانب جنوب وجه به طرف غرب خرابه های شهرجدیدشاهی وچه دورادور کوه وبرجستۀ استوپه مشاهده میشود. کوه پهلوان همه جااشکال مربعی معبد وقبایل یک آن تودۀ مدور وبرجستۀ استوپه مشاهده میشود. کوه پهلوان که تقریبابه شکل هرم به جانب شرق بگرام افتاده درعصربودایی بالذات مقام معبدی بخودگرفته بودو امروز دورادورآن به فاصلۀ نزدیک، آثار بقایای تقریبا هشت معبدمشاهده میشود، ومعروفترین آن معبدی است که در دامنۀ شمالی فرازمجرای رودخانۀ پنجشیر درپوزۀ (شترک) فعلی به سه کیلو متری شرق برج عبدالله افتاده وقرار اکثر احتمالات عبارت ازمعبدی بوده که زوار چینی هیوان تسنگ بنام معبد (شا ، لو) کیا یاد نموده است.
غیرازخرابه های فوق که به یک دورۀ معین نسبت میشود، ویرانه های دیگری هم است که بایدمختصراً به آنهااشاره شود. به فاصلۀ 12کیلومتری جنوبشرق دامنه های کوه پهلوان بالای مجرای رودخانۀ باریک آب، خرابه های قلعۀ بزرگ قدیمی دیگری افتاده که اهالی بنام کافرقلعه یادمیکنند در سه ضلع غربی، شرقی، شمالی آثار برج هاوحصار آن به وضاحت معلوم می شود. »
اینک جهت معلومات خوانندگان گرامی که فعلاکتاب رادردست ندارند، تنها عناوین عمدۀ آن ارائه میگردد: بگرام وافسانه های ملی– مروان و پروان – کوه پهلوان– بگرام وسایر نقاط کاپیسا درافسانه های قبل ازاسلام– افسانۀ (ناکا) یا شاه ماران آبی– قصۀ معبد راهولای– بگرام وسایرنقاط کاپیسادر عصر یونانی– بگرام وشهر نیکایا– بگرام درعهد کوشانی ها– معابدبودایی بگرام– وضعیت تجاری وسیاسی– سلسله کاوش وحفریات ونتایج آن …
درختم این معرفی مختصرکتاب پرمحتوای تاریخی وباستانشناسی مرحوم استاد احمدعلی کهزاد، قسمتی ازیک فصل عمدۀ آنراکه زیرعنوان (تجزیۀ امپراتوری اسکندر ومداخلات خاندان موریا) برشتۀ تحریرآورده است، با اتحاف دعا به روح وروان استادکه درپناه رحمت خداوندباشد، تقدیم میدارم:
تجزیۀ امپراتوری اسکندر و مداخلت خاندان موریا : خوانندگان محترم مسبوق اندکه بعداز وفات اسکندر امپراتوری وسیعه اش تجزیه وبین ژنرالهای اوتقسیم میشود، وبعدازآن یک رشته گیرودار وجنگها بین بطلیموس– انیتوگون وسلو کوس اخیریک حصۀ بزرگ فتوحات آسیایی بدست سلوسیدها می افتد. درین موقع که ژنرالهابین خود مصروف زورآزمایی بودند، خاندان موریای هندی موقع یافته افغانستان رابصورت موقتی به قلمرو نفوذخود ملحق میکند. چندرا گوپتا موسس خانوادۀ سلطنتی موریا درسال32 ق م به تخت « مگدها» نشسته سلوسید نیکاتور یونانی راکه استرداد اراضی مفتوحۀ اسکندر رادعوی میکرد، به قوه قانع ساخت وگندهارا و کاپیسای افغانستان را به قلمروخود ملحق نمود ونفوذ یونانی رابه شمال هندوکوه محدودساخت. بعداز اوپسرش بندوسارا و نواسه اش آشوکا، قلمروحکومتی پدر وجدخودرا محافظه کرده به دامنۀ فتوحات خود وسعت دادند وعلی الخصوص آشوکا به انتشارمعنویات هند کوشیده دین بودایی رادرافغانستان انتشارداد. قرار روایات قدیمه، آشوکا در هده و اراضی متصلیۀ بگرام معابد واستوپه های بزرگی آباد نمود. این شاه در کاپیسا خیلی معروف بودوطوریکه درفصل سوم درمورد افسانه های ملی ذکر نمودیم، احتمال زیادمیرودکه کوه عاشقان فراز ریزه کوهستان به نام او مسمی واصلاً کوه آشوکا بوده باشد، زیرادراینجا استوپۀ بزرگی به بلند صد قدم آباد نموده بود.
این وضعیت یعنی نفوذ خاندان موریا درصفحات جنوب وسلطۀ حکمران خاندان سلوسید یونانی درشمال تا زمان اعلان استقلال (دیو دوتس) درباختر در250ق م وحتی چندسال دیگرهم دوام داشت. چنانچه وقتی که انیتوکوش سوم، ارسال سوم شاه پارتیا را به خودملحق ساخته وبه اتفاق به (اوتیدموس) سلطان باختر حمله کرد وبعدازمقابله های شدید با باختری هابه نام منافع عمومی یونانی هادرآسیا با شاه ایشان صلح نموده به جنوب هندوکوه به عزم حملۀ هند پایان شد، هنوز درکاپیسا وبگرام ودرۀ کابل ازخاندان موریا شاهی بنام سوبها گاسنا حکمفرمایی میکرد.
شارتر کمبریج هستری اف اندیا مینویسد: این پادشاه یایکی از اجداد قریب او درموقع انحطاط قوای موریا سلطنت مستقلی دردرۀ کابل تشکیل داده بود. استرابون مورخ یونانی از اوذکرمیکندومی نویسد بین او و(وانیتوکوش) شاه یونانی شامی تجدید روابط بعمل آمد. پروفیسر توماس به تقویت قول تارنات مورخ تبت که میگوید پسرآشوکا ویرسنا پادشاه گندهارا بود، مینویسدچون کلمۀ سنا دراخیرنام های این خانواده میباشد، احتمال داردکه سوبهاگاسه تانا نواسۀ آشوکا بوده باشد. به هرجهت رابطۀ خویشاوندی این شاه با ارکان بزرگ خاندان موریا هرچه بوده باشد، آخرین دودمان این خانواده است که درکاپیسا ودرۀ کابل تمام افغانستان به تصرف سلطان باختردرمی آید.»/