در سایت حزب همبستگی مطلب تحت عنوان « ترجمه بخشی از حکم محکمه در مورد اعدام شهید سیدکمال در آلمان نظرم را جلب نمود . مطلب مذکور صرفا ٌ صورت محاکمه اورا که از آرشیف آلمان بدست آروده اند بدسترس خوانندگان قرار داده بودند بخاطرم امد که موضوع شهید سید کمال را مفصلا در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ جلد دوم خوانده بودم. خواستم برای روشنی موضوع صحفات( ۱۲۸ الی ۱۳۳ ) جلد دوم کتاب افغانستان در مسیرتاریخ را تایپ و بدسترس خواندگان محترم قرار بدهم .:
«…. در هر حال مبارزه روشنفکران افغانی در دو جبهه داخلی و خارجی علیه رژیم نادرشاه متوازیاٌ آغاز گردید. اما در خارج با آنکه پارتی نسبتاٌ قویتر وجود داشت٬ منورین و محصلین افغانی در چهار دسته منقسم شدند: یکی جزء اعضای پارتی سابق الذکر قرار گرفت٬ و دیگری خارج پارتی باقیماند٬ و در عین حال با شخص امان الله خان و حزب دلچسپی میگرفت٬ مستقلاٌ حرکت میکرد٬ از قبیل محمد عمر خان مشهور به دراز میر عبدالرشید خان بیغم٬ سید کمال خان ٬ دین محمد خان ٬ عبدالله خان ناصری (دونفر اخیر الذکر در جرمنی مردند) و غیره.
دسته سوم وابستگان سلطنت جدید افغانستان بودند که بعد ها بکابل امدند و بجاه و مقامی رسیدند از قبیل پروفیسور انور علی خان هندی نژاد٬محمد عتیق خان محمد زائی ( وزیر زراعت و ملاک بزرگ) وچند نفر دیگر .
دسته چهارم بیطرفها بودند ار قبیل : عبدالغنی خان٬ محمود خان٬ عبدالله شمس الدین خان٬ عبدالله خان طرزی٬ علی گل خان وغیره.
کار پارتی یعنی دسته اول ٬ در صحفات گذشته ذکر گردیده و اما دسته دوم ( خارج پارتی) هریک بنوعی با سلطنت جدید مخالفت میکردند و از آن جمله دونفر مصمم با اقدام جدی گردیدند و ترور برادر نادرشاه ( محمد عزیز خان وزیر مختار در برلن ) بعمل امد.
کشته شدن برادرنادرشاه:
این دونفر محصل از اهل کابل و آن یکی در برلین مشغول تحصیل بود و ان دیگری سید کمال خان از خانواده بی بضاعت و پیشه ور مسگر بود که بعداز تحصیل در فابریکه ( ماکدی برگ) کار میکرد. سید کمال خان جوان متوسط القامه با جردهء سفید و دارای داغهای اندک از چیچک در رخساره خویش بود.
سید کمال خان بیشتر از سی سال عمر٬ طبعی آرام و نامزاد جرمنی بنام ( هرتا) داشت.
وقتیکه سید کمال خان در برلین آمد با رفیق کابلی خود محشور شد و هر دو از نفوز مخرب انگلیس در زیر نقاب خاندان حکمران موجوده در افغانستان سخنها گفتند و روش ارتجاعی و استبدادی سلطنت را مسبب بریبادی ملت افغان شناختند از همین جا بود که هر دو مصمم شدند وظیفه ملی و انسانی خویش را در راه مبارزه ضد استعمار خارجی و ارتجاع داخلی ٬ انجام دهند.
این دو نفر در روزهای دست تنگدستی فقط پنجاه فنیک کرم خریده می پختند و میخوردند و نقشه مبارزه را طرح میکردند. بالا خره با این نتیجه رسیدند که چون سلطنت موجوده افغانستان دست نشانده دولت انگلیس است برهنمونی دشمن افغانستان٬ افغانستان را تخریب میکند٬ و دولت انگلیس تصور میکند که ملت افغانستان قادر بدرک این علت نیست٬ پس باید جوانان بدولت انگلیس حالی کنند که انگلیس در زیر هرنقابی که در افغامستان درآید٬ ملت افغانستان دشمن اصلی خودرا می شناسند٬ و در وقتش حساب خودر ا با او تصفیه مینماید.
خوب چگونه این پروتست را به ادرس انگلیس باید فرستاد؟
سید کمال خان ورفیق کابلی اش فیصله کردند که طبق ضرب المثل مشهور اسپ را بزنند تا سوارش بترسد. طبیعی است که نظر اینان اسپ خاندان سلطنت موجوده افغانستان و سوارش انگلیس بود٬ وعجالتاٌ عضوی از این خاندان را در دسترس خود داشتند.
سردار محمد عزیز خان ( پدر محمد داود خان ) برادر بزرگ نادرشاه وزیر مختار افغانستان در برلین یک سردار درباری و معمولاٌ آدم کمسواد٬ اما متکبر بود٬ او در دوره امانیه سرپرستی طلبه افغانی را در پاریس داشت و بیشترین طلاب از روش وی منزجر بودند٬ زیرا سردار میگفت این خطای وزارت معارف افغانستان است (( که بچه های دولک ودنبک)) ( یعنی افراد بی پناه و طبقه متوسط و نادار) را برای تحصیل در اروپا فرستاده است.
بنظر او میبایستی تحصیل در خارج مخصوص پسران اشراف و اعیان و سرداران مملکت باشد خصوصاٌ در شقوق حقوق و اداره ونظام .
وقتیکه سلطنت افغانستان در دست این خانواده حکمران افتاد٬ معلوم است محمد عزیز خان با چنان روحیه ئی٬ چگونه در برابر طلاب و قشر روشنفکر افغانی رفتار مینمود. او در آغاز سلطنت برادر٬ برای حفظ ظواهر سیاسی سفارت افغانی در ماسکو یافت.
زیرا برادر دیگرش شاه ولی خان بسفارت لندن رفته بود تا بلا واسطه با دولت انگلیس در تماس دایمی باشد.
همینکه فعالیت روشنفکران افغانی در اروپا شروع شد٬ بغرض مراقبت و خنثی ساختن شاه ولی خان در پاریس و محمد عزیز خان در برلین به سفارت منسوب شدند(( البته جای انان در لندن و ماسکو بدو نفر دیگر از وابستگان خانواده شاهی احمد علی خان و عبدالحسین خان عزیز داده شد).
محمد عزیز خان در برلین به استثنای محمد زائی ها و هندیها با سایر افغانان جوان روش زنندهء را در پیش گرفت. او در صحبت های خود علناٌ از استبداد داخلی و استعمار انگلیس طرفداری مینمود٬ وبر ضد ترقی و تحول وانقلاب سخن میزد. مشاورین او یکنفر محمدزائی محمد عتیق خان رفیق و یکنفر هندی الاصل انور علی خان از زمره طلاب افغانی بودند که سردار را حفاظت و در امور سفارت رهنمونی میکردند.
سید کمال خان و رفیقش فیصله کردند که آقای سفیر را علناٌ و روز روشن در سفارتخانه افغانی ترور کرده٬ آنگاه خود را به پلیس جرمنی تسلیم و در طی تحقیقات و محاکمه اظهار نمایند که این عمل پروتستی از جانب افغانها برضد نفوذ دولت انگلیس در افغانستان است٬ زیرا دولت انگلیس توسط این خانواده حکمران و دست نشانده٬ نفوذ خودشان را در افغانستان پهن کرده و کشور را بسوی تنزل و انحطاط کشانده میرود. با این ترتیب شعار آنها در جراید اروپا نشر میگردید.
بعد از این فیصله بین سیدکمال خان و دوستش در سر اجرای این عمل مشاجره پیش شد٬ چونکه هر دو میگفتند که بایستی بدست یکنفر انجام گیرد٬ نه بدست دو نفر .
رفیق کابلی سید کمال خان اصرار میکرد که بایستی اینعمل رااو انجام دهد زیرا او مجرد بود در حالیکه سید کمال خان نامزادی داشت که نباید تنها گذاشته میشد. اما سید کمال دوطلبی رفیق خود را را رد میکرد و میگفت : آیا نیمخواهی منهم در راه خدمت به افغانستان افتخار کوچکی داشته باشم؟.
بالاخره فیصله کردند که حل این مشکل توسط قرعه انجام گیرد. اینست که در دو پارچه کاغذ نام هر دو نفر نوشته وکاغذ های مخلوط بر روی میز انداخته شد . دست اولی که پارچه کاغذ را بر داشت و باز کرد و بخواند٬ دست سیدکمال خان بود. اتفاقاٌ در پارچه نیز نام خودش بود.
سید کمال خان با بشاشت روی رفیقش را بر رسم وداع بوسید٬ و تفنگچه « موزر » رفیق خود را برداشت.
فردا روز سه شنبه ۱۶ جوزای – ۱۳۱۱ – شمسی مصادف با جون ۱۹۳۲ سیدکمال خان در ( لیسنگ شتراسه) مقابل دروازهء سفارتخانهء افغانی پیاده شد و زنگ دروازه بصدا درآمد.
قابوچی جرمنی ( شولتس) کارت اورا گرفت و او در دهلیز به انتظار ماند البته انتظار بطول کشید ٬ زیرا برعکس سفرای دولت امانیه که با طلاب افغانی رویهء پدر فرزندی داشتند٬اینک سفرای نادرشاه با طلبه و جوانان کشور رفتار جامد بیگانه گی و بی اعتنائی را معمول میداشتند که وایسرا های هندوستان در مورد اتباع هندی خود تطبیق مینمودند.
سفیر در طبفه فوقانی عمارت با عتیق خان رفیق و انور علی خان مصروف صحبت بود٬ و سیدکمال خان در دهلیز تحتانی برابر زینه عمارت قدم میزد. بعداز ساعتی سفیر با محاحبین خود از اتاق خارج و در پله نخستین زینه قدم نها ٬ در حالیکه دریشی تیره رنگی در برداشت٬ و انگشتری الماسی در انگشتش و نگین برلیانی ور پن نکتائی او میدرخشید. در پشت سرسفیر٬ عتیق خان رفیق و در عقب عتیق خان انور علی خان قدم می برداشتند.
سید کمال خان در زیر زینه آنقدر درنگ نمود که سفیر در نیمه زینه فرود آمد٬ آنگاه سید کمال خان تفنگچه خودرا با استقامت یسنهء او نشانه گرفت٬ گلوله دوم صدرش را پاره کرده از شانه عبور لغزان نمود٬ و به شانه عتیق خان که در پله بالا ترا قرار داشت ٬ تماس کرد و گذشت. با انصورت نخستین فرد خانواده حکمران چشم از جاه و جلال وزندگی پوشد. و اما سید کمال خان بعداز کشتن سفیر٬ تفنگچه خود را بیکطرف پرتاب کرد و خود در انتظار و رود پلیس بایستاد.
در دمی زنگهای تلفون بصدا درامد و متعاقباٌ داکتر و پلیس ریختن گرفت. سید کمال خان هم داخل محبس (( موابیت)) گردید و چند ماه در آنجا باقیماند.
هرتا نامزاد سید کمال خان با کمک یکنفر وکیل الدعوی بسیار کوشیدند که او را وادارند تا در ضمن استنطاق و محاکمه علت ایعمل را (( حق تلفی سفیر در مورد او٬ و هم قرضداری شخص و کرسنه گی و غیره ) )بقلم دهد٬ در اینصورت مجازات او از حبس عمری و حتی اعدام٬ بجزای هفت سال حبس تبدیل و حیاتش نجات می یابد. البته سید کمال خان در برابر اشکهای و الحاح نامزادش هیچ نگفت تا روز محاکمه قاطع در رسید و انگاه برخاست و برعکس گفته های وکیل مدافع گفت: (( سلطنت موجوده افغانستان که محمد عزیز خان سفیر عضو از آنست زیر نفوذ دولت انگلیس عمل کرده و کشور را تخریب مینماید من که یکنفر افغانم با عقل و حواس کامل این شخص را کشتم تا باین وسیله نفرت ملت افغانستان را در برابر این سلطنت و نفوذ انگلیس در افغانستان بدنیا اعلام کرده باشم)) . در همین مورد است که وزیر مختار انگلیس در کابل فریزر تتلر در یک کتاب خود چنین نوشت: ((…. در جون ۱۹۳۲ سید کمال محصل ٬ محمدعزیز را بکشت و اعلام کرد که : این عمل او برای اظهار پروتست علیه سلطه و نفوذ برتانیه در افغانستان صورت گرفته است…)) ( کتاب افغانستان صفحه ۲۴۰ طبع لندن) تا این وقت دولت در کابل و نمایندگانش در برلین نزد سفارت و وزارت خارجه جرمنی اصرار بسیار کرده بود که : سید کمال خان اعدام شود٬ ورنه دیگر هیج سفیر افغانستان را مجال زندگی در ارو پا باقی نخواهد ماند٬
در صورت زنده گذاشتن سید کمال خان دولت افغانستان مناسبات سیاسی و افتصادی و فرهنگی خودش را با دولت جرمنی قطع و تمام مستخدمین ایشان را از افغانستان اخراج خواهد نمود. در برلین این فعالیت بیشتر بر دوش عتیق خان و انور علی خان بود که بمشوره الله نواز در ساحه وزارتخارجه جرمنی انجام میدادند٬
زیرا انها میترسیدندکه محاکم جرمنی سید کمال خان را مبادا در عوض اعدام به حبس دوام محکوم نمایند.
با لاخره سیدکمال خان محکوم به اعدام ٬ و در اتاق مخصوص احضار گردید٬ در حالیکه نماینده سفارت افغانی آقای الف خان بحیث مشاهد حضور داشت. این شخص از افغانهای ماورای حدود ٬ و وقتی منسوب به اردوی انگلیسی هند بود. او در جنگ اول جهانی جزءاسرای جنگ بدست جرمنی افتاد و سالها در انجا باقیماند٬ بعد ها زنی از جرمنی گرفت و بحیث ترجمان داخل خدمت سفارت افغانی در برلین گردید. در اواخر بکابل امد و بماند تا سالیان پیشتر از تحریر ابن کتاب بمرد.
سید کمال خان در این اتاق مقابل با کیششی شد که برای شیندن اعتراف او بشیوهَ مسیحیان آروده شده بود. البته سید کمال خان اورا رد کرد و گفت : من مسیحی نیستم. همچنین وقتیکه اورا خواستند به اتاق مقتل ( مربوط موابیت) منتقل سازند٬ به او تکلیف کردند تا با دستمال چشمان خود را به بندد٬ او این تکلیف را هم رد نمود٬ آنگاه برخاست و پیراهنش را کشید و با یک پتلون داخل اتاق قتلکاه شد. بعداز کمی بطریق معمول جرمنی مرد٬ کشته شده بود٬ و نام این جوان مبارز در تاریخ افغانستان باقی بماند.
عموی منحصر بفرد سید کمال خان مردی معمر و از گوشها کر هنوز در دکان محقر خود در رشته مسگری کابل مشغول کوفتن چکش بود و از حوادث روز بیخبر٬ ناگهان پلیس های مسلح کابل ریختند و ان مرد بیگناه را دست ها ببستند. او میپرسید که چه واقع شده؟
پلیس ها با زحمت زیاد توانستند اورا حالی کنند که قوماندان کوتوالی احضارش کرده٬ زیرا او به سختی شنوائی خود را از دست داده بود و هرگز صدای عادی را احساس نمیکرد.
در هر حال اورا بردند٬ اما در عوض دفتر قوماندان او خودشرا ناگهان مقابل چوبه ء دار دید. پس اب خواست و وضو کرد و دو رکعت نماز خواند. او هنوز کلمهء اسلام بر زبان میراند که ریسمان دار را به گردنش انداختند. لمحهء بعدتر جسد او روی دار معلق میزد٬ و شبانگاه در کلبه ویرانه اش زن و فرزندانش در ماتم او به خاموشی و صبوری میگریستند.
با وجود تمام این ماجراهاییکه از فعالیت مبارزین افغانی در خارج سرچشمه میگرفت ٬ ثقلت عظیم و خطر ناک مجادله علیه سلطنت و سیاست انگلیس بر دوش مبارزین داخلی کشور قرار داشت. زیرا این قشر قلیل غیر منظم مستقیماٌ در زیر ساطور سلطنت و تعقیب جاسوسی دولت انگلیس موضع گرفته بود٬ در حالیکه فاقد هر گونه پناه گاه و وسایل یک مبارزه منظم بودند٬ و هنوز با خدعه ها و توطئه های استعمار انگلیس و دسایس فریبندهء یک سلطنت محیل و دشمن آشنائی و تجربه و سابقه ئی نداشتند. بنابرآن بشکل پهلوان برهنه ئی به رزم تن به تن با دشمن زرهدار میشتافتند.»
گرفته شده از صحفات ۱۲۸ الی ۱۳۳ افغانستان در مسیر تاریخ جلد دوم.