جان و دلنی عاقبت، یؤلینگده قربان ایله دیم
کؤز یاشیمنی سر به سر، بغریم کبی قان ایله دیم
ناله ٔ زاریم مینینگ بارور فلک لر قاشیگه
لیک ایشیتمه یسن جفاجو، شونچه افغان ایله دیم
استخوانیمدین قلم ایله ب، یوره ک قانی بیلن
عرض حالیمنی یازیب، تقدیم سلطان ایله دیم
ای کؤزیم نینگ روشنی، جانلر فدا بؤلسین سنگه
عمر لر مجنون کبی، اؤزیمنی سرسان ایله دیم
عمری اؤتدی انتظاره، باقمه دینگ«ایماق » ساری
بیر کيلر سن دیب یؤلینگده، قنچه ارمان ایله دیم
ترجمه :
عزیز دلم ! جان و دل خویش را به آرزویت قربان نمودم، سرشکم چون خون قلبم پُر رنگ و سرخ گشته است.
ناله و زاری من به افلاک رسیده، اما گوش ناشنوای تو، این فغان و ناله را هرگز نمی شنود.
از استخوان قلبم قلم ساخته، با خون دل به حضور تو سلطان، عریضه ی نوشتم، ولی تو به آن وقعی نگذاشتی.
ای نور دیده ام ! جانم فدای تو باد .
سالیان زیادی چون مجنون، در راهت خود را سرسان و حیرت زده ساختم.
افسوس، صد افسوس ! عمر ایماق حزین، در راه تو سپری شده، و همواره انتظار آمدنت را داشت. اما تو نگاهی برمن بیچاره نکردی و از من گریزان بودی !….
فرستنده : امان معاشر ژورنالیست آزاد