امروز دلم چه چاره کنم در اراده نیست
او هر چه خواست میکند و در اداره نیست
دایم مرا به سوی گناه میبرد ولی
هر آن چه امر اوست دیگر راه و چاره نیست
با کینه دل چگونه توان کرد زندگی
چون کینه دل سنگ دل و با گذاره نیست
در آسمان بخت منی ماه و آفتاب
دیگر نگاه من به ماه و ستاره نیست
در چشم تو نشانه عشق است و مهر ناز
لاکن چی سود مهر به ایما اشاره نیست
باران رسید و سیل شد و هر طرف دوید
آنگاه امید امن به کنج و کناره است
محمد اسحاق ثنا
ونکوور کانادا