برای دهکده ام و برای کوه بلندش تکسار بسیار دل تنگم،… استاد پرتو نادری

تکسار منم، بهار تکسار منم
ازخندۀگل همیشه پربار منم
برسینۀ لاژورد شفاف خدا
آن آختر پرفروغ بیدار منم
*

ای کوه بلند پرغرورم تکسار
ای اوج کبود بیعبورم تکسار
من صخرۀ داغدار دامان توام
از دیدۀ تو اگرچه دورم تکسار
*

تکسار من و غرور من یارانند
آزادهگی فکر مرا میدانند
شب قصۀ این غرور و این کوه بلند
مرغان ستارهگان به هم میخوانند
*

شبها که ترا ستارهگان میرقصند
با ساز ترانۀ خدا میرقصند
گلها به کنار تو در آن دشت و چمن
چون دخترکان جدا جدا میرقصند
*

شهزادۀ قلههای پامیر تویی
همراز ترانههای شبگیر تویی
شبها که به دوش توفتد حلۀ ماه
فوارۀ نقره گونۀ شیر تویی
*

خورشید ترا سحرسحر میبوسد
بی آن که ترا کند خبر میبوسد
وانگه چوشوی ز خواب دوشین بیدار
سرتاقدمت شکرشکر میبوسد
*

شب بیتو چو ازکنار من میگذرد
پاییز من و بهار من میگذرد
دزدانه زکوچههای پندار تو شب
این سایۀ شرمسار من میگذرد

پرتو نادری