حضور کم رنگ مردم در انتخابات چرا ؟ : احمد سعیدی

 دستاوردها و نقایص حکومت داری معمولا نشأت‌گرفته از سیاست‌های بهنگام یا نابهنگام رهبران همان کشور ها سر چشمه میگیرد  سیاست‌های معقول با در نظرداشت منافع ملی مسئولین می‌تواند در بازنگاه‌های خاص کشور و مردم را از حیث توسعه سیاسی و اقتصادی  اجتماعی و امنیتی  در جایگاه ویژه‌ای قرار دهد اگر  سیاست ها درست تدوین نشده باشند بدون تردید بحران های لاینحل ایجاد میشود. که جلو گیری از آن کار آسانی نیست اما در افغانستان  پس با گذشت تقریباً اضافه تر از 19 سال از حکومت خود خوانده طالبان و تشکیل جمهوری اسلامی افغانستان  سیاست‌ ورزی مسئولین دولت جمهوری افغانستان را چگونه بوده و چطور باید میبود.

به عقیده من نخستين و بديهي‌ترين انتظار مردم ا فغانستان از مسئولین يك صلح سر تاسری پایدار تحکیم حاکمیت ملی و زندگی حداقلی که در آن جنگ و خونریزی متوقف شده باشد. با در نظرداشت این آرزو رهبران دولت افغانستان در مرحله اول بايد بكوشند تا مشكلات و موانع را از پيش روي مردم  را بردارند؛ عمده ترین مشکلات موجود ادامه این جنگ است طوریکه دیده میشود این جنگ با جنگ هرگز پایان نمی یابد راه اساسی حل این همه خونریزی ها تفاهم و ادامه مذاکره پنداشته شود که ما تا هنوز از آن فرسنگ ها فاصله داریم. از سوي ديگر مردم افغانستان  بايد احساس كنند كه خواست و اراده ‌شان در انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی بخاطر تعيين‌ سرنوشت شان تأثيرگذار است یا خیر، در صورتي كه حس اثربخشي در بین مردم و جامعه ايجاد شود، همزمان عنصر مشاركت اجتماعي نيز بوجود مي‌آيد. مردم افغانستان متاسفانه  سال‌هاست كه در شرايط سختي زندگي مي‌كنند و در تمام اين دشواري‌ها اميد به ایجاد و بهبود شرايط داشته‌اند كه متأسفانه نه‌تنها اوضاع سياسي، امنیتی، اقتصادی و اجتماعي بهتر نشده است، بلكه به مراتب پيچيده‌تر  و بحرانی تر نيز گردیده است. به عقیده من چنين شرايطي برآمده از يك ناكارآمدي ريشه‌دار است كه باعث ترويج فساد مالی و حتی اخلاقی  شده است. وقتي مردم فسادهاي گسترده چور و چپاول بیت المال  را مي‌بينند، اعتماد خود را به مسئولان از دست مي‌دهند.

پس از آنكه سياست‌ورزي شكل نويني به خود نگرفته است مناسبات سياسي با تحولات مهمی روبه‌رو نشده است، مطالبات مردم در اولويت برنامه‌هاي مسئولان قرار ندارد و هر فرد يا گروه و هر سیاستمداری سعي میکند كه براي منافع سياسي خود فعالیت نماید نه بخاطر منافع ملي و مردمي مبارزه كند. اضافه تر از 18 سال است كه مردم چنين شرايطي را میبینند و به آن گرفتار اند اما آینده روشن متاسفانه تا هنوز در پرده  ای از ابهام است و نتيجه مشاهدات و ارزيابي  های مردم از نا به کاری ها و اعوام فریبی های مسئولین باعث گردیده تا زمینه  دلزدگي سياسي از سیاستمداران بوجود آید و مردم در ششم میزان  امسال روی این اصل  کمتر به پای صندوق های رای رفتند. گرچه کاندیدان ریاست جمهوری ما تعداد شان کم نبود اما ما در انتخابات ریاست جمهوری هيچگاه شاهد ارائه برنامه معقول و کار آمد  از سوي احزاب و شخصیت های مستقل سیاسی نبوده‌ايم. احزاب موجود در افغانستان در بهترين حالت، به صورت ظاهري، پيش از انتخابات يك سري سرفصل‌هاي كلي و شعارزده تحت عنوان برنامه به مردم حرف های در گذشته و حال  داشتند و ارائه کردند اما متاسفانه كه هيچ‌يك از موارد این برنامه ها  هرگز به اجرا در نیامد. فعاليت واقعي حزبي، سیاسی و اجتماعی و امنیتی اقتضا مي‌كند كه احزاب و شخصیت های مستقل سیاسی در فواصل ايستگاه‌هاي انتخاباتي برنامه‌هاي خود را باید  ارائه میکردند تا توسط اقشار مختلف مورد نقد، بحث و ارزيابي قرار میگرفتند. شيوه حضور احزاب در انتخابات ریاست جمهوری یا هیچ نبود یا خیلی کم رنگ بنظر میرسید ما انتظار داشتیم رسانه های رسالتمند از نامزدهاي انتخاباتي ریاست جمهوری درباره برنامه‌ها و تصميم‌هايشان پرسش میكنند؛ اما متاسفانه یکی و دو مناظره ای که صورت گرفت خیلی کارا و دلچسپ نبود چون  اساسا برنامه‌اي وجود نداشت به باور من  تمام اين عوامل دست‌به‌دست هم دادند تا مردم به اين نتيجه برسند كه مسئولان توانايي حل مشكلات این کشور و این مردم  را ندارند؛ بنابراين دلسردی مردم از عرصه سياست و سیاستمداران خود را در ر وز 6 میزان بخاطر حضور کم رنگ در پای صندوق های رای نشان داد طبيعي است و اگر غير از اين بود بايد تعجب مي‌كرديم. تنها كاري كه احزاب و شخصیت های مستقل سیاسی، فرهنگی  زمان انتخابات مي‌ کردند اين بود كه مردم را با ايجاد يك هيجان عمومي پاي صندوق‌هاي رأي میاوردند بخاطر عدم اعتماد مردم به سیاسیون این کار عملی نشد كه از طرف دیگر تطابق‌نداشتن خواسته‌ها و رفتارهای مسئولان که بعضا به شکاف میان دولت و ملت دامن ‌زده است، چه قبل از انتخابات و چه بعد از انتخابات بدرستی قابل فهم است. یعنی دولت‌ ما همواره عقب تر از خواسته ها و باور های مردم حرکت کرده است .

اگر راه حل این وضعیت نا هنجار از من پرسیده شود جواب که من گفته میتوانم این است. قبل از همه چیزبه پاسخ  این پرسش باید یادآور شوم که بین مدرنیزاسیون و توسعه تفاوت وجود دارد. در دوران حکومت مجاهدین و گروه طالبان جنگ ادامه داشته هیچ نوع  توسعه در کشور ما اتفاق نیافتاده  بلکه سطحی از مدرنیزاسیون همراه با تمرکز قدرت صورت گرفته که تا هنوز ادامه دارد. بنابراین نمی‌توان گفت که پیش از حکومت  وحدت ملی ما شاهد یک توسعه پایدار، همه جانبه و متوازن در افغانستان بوده ایم. توسعۀ از بالا، که با عنوان توسعه آمرانه شناخته شده است، همیشه بوده و تا هنوز ادامه دارد این سیاست با این شیوه  هیچ‌وقت راهگشا نبوده است. توسعه باید از پایین صورت بگیرد؛ یعنی مردم هستند که باید توسعه را ایجاد کنند و دولت در این میان نقش تسهیل کننده را ایفا کند. توسعه باید با سرعت طبیعی خودش پیش برود تا نهادینه شود. متأسفانه ما همواره به مظاهر و ظواهر پرداخته ایم و رانت‌های عظیم ما  اجازه نداده توسعه مسیر درست خودش را بپیماید. اکنون هم همین طور است. مسئولین بلند پایه ما نمی‌خواهند بپذیرند که توسعه نیاز به دانش و دانایی‌محوری دارد؛ نه‌تنها این موضوع را نمی‌پذیرند بلکه اگر با کسری بودجه مواجه شوند، به‌سرعت از بودجه یک وزارت  کم می‌کنند. و بجای دیگری به مصرف میرسانند چنین رویکردهایی نشان می‌دهد که در این کشور مسئولان به دنبال توسعه اصیل نیستند و عقب‌تر از نیاز جامعه و کشور حرکت می‌کنند. اگر دولت می‌توانست این تفکر را در ذهن صاحبان صنعت و تجارت و سرمایه گذاران جا میداد که باید نیروهای خلاق، نیروهای محرک توسعه باشند، اکنون وضعیت کشور اینگونه نبود. اکنون چند شرکت خصوصی یا دولتی محدود کار گرانی را با خود دارند اما اکثر این کار گران غیر حرفوی و حتی بی سواد اند تا دانش و فهم حرفوی مسلکی وجود نداشته باشد توسعه بشکل علمی آن بوجود نمی آید. 

به باور من مسئولین با در نظرداشت حضور رسانه های فعال در کشور از نواقص کمبودی ها و مشکلات که دامنگیر کشور و مردم ماست آگاهی دارند اما چرا اراده‌اي بر جبران نقايص و تقويت كارآمدي‌ها وجود ندارد؟

به فکر من دليلش نبود صداقت در مسئولان است. در طول تمام اين‌ سال‌ها به ياد ندارم كه يك مسئول در مقام سخن و عمل از مردم عذرخواهي کرده باشد و تلاشش را براي جبران گذشته معطوف نموده باشد  سراغ نداريم كه مسئولي صادقانه در قبال مردم بگويد كه اشتباه كردم و مي‌خواهم بعد از اين جبران كنم. وقتي اين فضا وجود ندارد مردم اعتماد عمومي خود را از دست داده اند  از ديد افرادي كه مسئوليت‌ها را برعهده گرفته‌اند، همواره مردم مقصرند و اگر نقصي در روند اداره كشور وجود دارد، مسئولین آن را  نتيجه اشتباهات، كم‌كاري‌ها و بي‌توجهي‌هاي مردم میدانند. مثلا بحران ترافيك در شهر کابل راه ‌حل پيچيده‌اي ندارد زمانیکه یکی از مقامات عالی رتبه از گوشه شهر به آن گوشه شهر میروند رفتن این آقایان باعث  مشکل ترافیکی میشود .

نتیجه :

مردم بخاطر حقوق خود باید فعال و بدون حراس وارد میدان سیاست و توسعه شوند مردم افغانستان باید باور داشته باشند که هميشه صاحبان  قدرت تمايل دارند كه مهار نشوند ذات قدرت اينگونه است. وقتي مكانيزم‌هاي عيب‌يابي در هر نظام سياسي با شیوه های انتقادات سالم زنده نگه داشته شود، جلوي بي‌قانوني‌ها و افراطي‌گري‌ها گرفته مي‌شود؛ چنانچه در اکثر کشور ها  چنین است مردم به صحنه میایند و مطالبات خویش را از طریق تظاهرات مسالمت آمیز اظهار مینمایند.

در این نوشته من با خود شخصیت‌های که در داخل نظام اند کاری ندارم اما وظیفه همه ای ماست تا باید حقایق را به طور کامل به مردم بگوییم. به هرحال اگر از ما پرسیده میشود  که وضعیت کنونی معلول چه علت‌هایی است باید صادقانه بگوییم که نتیجه آمار دروغی است که در سال های  اخیر مسئولان به مردم افغانستان داده اند که نتیجه نوع تفکری است که اعتقاد دارد هدف وسیله را توجیه می‌کند.

از سوی دیگر  متاسفانه در کشور خود ما تجربه یک‌جامعه مدنی قدرتمند را نداریم. اگر جامعه مدنی مستحکمی در افغانستان  وجود میداشت، هیچگاه ما  نگران به انحراف‌رفتن روندهای موجود نمی بودیم. زمانی که جامعه مدنی تضعیف شود آسیب شدیدی به نظام سیاسی وارد میگردد زیرا مسئولان خود را موظف به پاسخگویی در قبال مردم ندانسته و زمینه‌های گسترش فساد اداری و سیاسی زیادتر فراهم شد. مردم در چنین شرایطی احساس میکنند که در تعیین سرنوشت خود مؤثر نیستند؛ وقتی حکومت برای بهبود شرایط کاری نمیکند مردم با این حس که از دست ما کاری برنمی‌آید یک گام به‌عقب میروند تا فقط گلیم خود را از آب بیرون بکشند. چنین وضعیتی تا امروز در افغانستان ادامه دارد ادامه این وضعیت بسیار خطرناک است زیرا خودخواهی، منفعت‌طلبی و مصلحت‌اندیشی‌های فردی و خانوادگی جای پاسداری از منافع ملی و منافع جمعی را گرفته است.

به باور من آهسته آهسته 

پس از ذکر مصادیق تعدادی از سیاست‌های نابهنگام به‌نظر می‌رسد که موارد مذکور خود را گاه به شکل دلزدگی سیاسی و گاه به شکل اعتراضات گسترده نمایان می‌کند.

پس وظیفه کنشگران سیاسی این است که مطالبات ملی را مطرح و راه‌حل ارائه بدهند. متاسفانه در شرایط موجود کنشگران سیاسی تعداد زیاد شان بخاطر این و آن لب بسته سکوت کرده اند. هنگامی که رابط میان مردم و حکومت یعنی کنشگران سیاسی بطور شاید و باید وجود نداشته باشد  مطالبات مردمی به صورت جنبش گرسنگان ظهور می‌کند و می‌دانیم که حرکت‌های اعتراضی وسعت معینی ندارند و شاید قابل کنترل نباشند. اعتراض‌های مردمی که ناشی از مسائل اقتصادی است معمولا بدون آینده‌نگری و برخاسته از ناامیدی بروز می‌کنند.  که نمونه آنرا در حال حاضر در عراق مشاهده میکنیم به عقیده من مسئولین باید باور داشته باشند  که  راه‌حل جلوگیری از چنین حالتی بازگشت به مردم است؛ باید مسئولان مترصد جلب اعتماد عمومی مردم باشند. باید گذشته را جبران کنند و به سمت عدالت جبرانی حرکت کنند. جبران گذشته نشان از قدرت است. مسئولان درک کنند که اگر به صورت واقعی از مردم عذرخواهی کنند، ضعیف نخواهند شد؛ نترسند که اگر در پیشگاه مردم صادقانه بگویند در چه زمینه‌هایی چه اشتباهاتی شده است، طومارشان درهم پیچیده نخواهد شد.